۱۳۹۵ شهریور ۶, شنبه

شاید هم که خدا سالهاست مرده باشد!

علی کبیری

ميخواهم... تو را... او... و ما را بااين دستان نحیفم و
با این توان بی رمقم،
ازقعرگذشته بيرون كشيده و
شمایان را ازحال به آينده پرتاب كنم
ولی افسوس که
پاهای تو و او را بازنجيرهای محمّد محکم به كعبه بسته اند،

شاهزاده ای سواربراسب تروآ برای نجات مادارد ميآيد!!
كبوترهای صلح بچه هایِ لنين نويد روزهایِ خوش مائو و استالين راميدهند!!
اكنون سالهاست كه ديواربرلن خراب شده و
بجايش ديواری به بلندای ديوارچين درساحل غربی رود اردن قد برافراشته است

گفته اند:
درآسمان،
در ورای ستارگان وخورشيد وماه وكهكشان،
خدائی نشسته است،
خدائی به عظمت جهان هستی،
خدائی با قدرت بيكرانش،
خدائی كه باید حافظ بندگان نيكش باشد،

و...خدايان بزرگتری،
دروال استريت نشسته اند،
كه عظمتشان جهانگيراست،
كه به جهان نظردارند ومدافع سرسخت دمكراسی اند!!
خدايان جهان وطنان!!
خدایان نا آگاهان!!
آنها خدایانی اند كه زبانشان باپول، گوشهايشان آماده شنيدن پول، جيبهايشان مملوازپول و چشمانشان درجستجوی پول...

آیا شنیده ای که میخواهند
با موشکهای فضا پیما،
خدايان وال استريت را
بسوی آن خدای ناديده پرتاب کنند؟

ايوای من،
اگرآن روز فرا رسد!
و خدايان باپولهائی كه ازشيره جان مابدست آمده،
درآسمان هفتم برتخت فرمانروائی نشينند،
چه خواهدشد؟

نه! نه!
خدايان وال استريت با تو،
خدای آسمان هفتم با من

آيا روزی خواهد رسيد كه ديگر خدائی نباشد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر