۱۳۹۵ آبان ۱۵, شنبه

اسلام: رونوشتی ناقص از یهودیت و... با چاشنی مهملات!
(بخش 1)
علی کبیری

اسرائیلیات مبحثی درحوزه های اسلامی است که درآن به بحث دربارۀ نفوذ آموزه های یهودی ومسیحی دراسلام پرداخته و طلاب را ازاستناد به آنها منع میکنند. این مبحث در واقع دکانی برای رد گم کردن است تا محتویات قرآن و آموزه های اسلامی شامل قوانین شرعی را که رونوشت بسیارناقصی ازانجیل و کتاب عهد عتیق و عهد جدید یهودیان و مسیحیان بوده، ولی دراجرای مجازاتهای اسلامی رونوشت برابر اصل عهد عتیق و تلمود یهودیان است، ازآلودگی مصون و مبرا وانمودکرده و از جنبۀ الهیت آن دفاع نماید. درحوزه های اسلامی بجای بررسی آیه های قرآن و مطابقت آنها با کتابهای عهد عتیق و تورات و تلمود وانجیل، تنها به بررسی و انتقاد از گفته ها و روایتهای یهودیان و مسیحیان مسلمان شده در صدر اسلام، میپردازند. همانطور که در ادامۀ این نوشته نشان خواهیم داد، اسلام نه تنها ترکیبی ازادیان یهودی ومسیحی است، بلکه  آمیزه ای از خرافات و موهومات جزیرة العرب نیز میباشد. درزیربا ارائۀ شواهد ومدارک دردسترس به بررسی موارد مربوطه خواهیم پرداخت. باشد تا هم میهنان ناآگاه ما بدانند که احکام وآموزه های اسلامی جز رونوشت کاملاً ناقصی از یهودیت و مسیحیت، بخصوص افسانه های کتاب عهد عتیق ونیزباورهای خرافی اعراب بیابانی نبوده و زمامداران دستاربند و فریبکار حکومت اسلامی ونیز ملایان بطور اعم چگونه سالهاست باجعل واقعیات مردم ما را آلت دست قرارداده اند. بعد ازگذشت 38 سال از حکومت بلامنازع مدعیان نمایندگی الله بر روی زمین، چگونه این جمع مردم ناآگاه ما را فریب داده وکشورسرشار ازمنابع طبیعی ما را به ورطۀ ورشکستگی وسقوط کشانده اند. مردم باید بدانند که این جمهوری من درآوردی اسلامی با تمسک به خرافه ها و افسانه های باستان ونیز نسخه برداری از احکام وقوانین عهد بربریت و توحش انسانهای ماقبل تاریخ، حکومتی غیر انسانی درتعارض با آرزوها وخواسته های بشر متمدن بوجود آورده اند!  درادامۀ این نوشته، براساس مدارک موجود و غیر قابل انکار، به روشنی نشان خواهیم داد که وجود چنین حکومتی برپایۀ خرافه و افسانه، چیزی جز خدعه نمیباشد. جا دارد تا پس از مطالعۀ این نوشتۀ پژوهشی کوتاه، مردم ما عزم خود را جزم نموده و بیش از این به پایان دادن به حیات کثیف این فریبکارانِ چپاولگر که هدفی جز غارت هستی مردم ومیهن ما ندارند، تأمل و درنگ نکنند.

چهارپژوهشگراسلامی و منجمله نولدکه محقق نامدار این حوزه، پس از بررسی دقیق قرآن و تطبیق آیه ها و سوره های آن با کتابهای عهد عتیق وتورات یهودیان وانجیل مسیحیان، نتیجه گرفته اند که قرآن درمقیاس وسیعی رونوشت برابراصل کتابهای عهد عتیق و تورات و درمواردی نیز نسخه برداری از انجیل مسیحیان است. ضمناً توجه به این نکته لازمست که انجیل مسیحیان نیز بطورعمده چیزی جز کپی کتابهای دینی تورات و عهد عتیق یهودیان نیست. بهمین سبب است که دین شناسان، هرسه دین یهود ومسیحی و اسلام را از یک ریشه بشمارآورده اند. به هر حال، چهارپژوهشگر نامبرده  در اثرپژوهشی خود بنام " تاریخ قرآن " در فصل " منشاء قرآن، " چنین نتیجه گیری کرده اند:

« کسی نمیتواند منکر این واقعیت شود که اصول اعتقادات دینی و آموزه های محمّد، محصول مغز وی نبوده، بلکه ریشه درادیان یهودی و مسیحی دارند. »
 (The History of the Qur'an: The Origin of the Qur'an, Page 2, by Theodor Noldeke, Friedrich Schwally, Gotthelf Bergsträßer, Otto Pretzl. Brill 1937)
طبق اخباری که ازمنابع اسلامی وغیراسلامی از زندگی پیغمبراسلام قبل از ادعای پیغمبری وی به ما رسیده، محمّد پس از ازدواج با خدیجه ادارۀ شترهای اورا به عهده گرفته و به حمل ونقل کالاهای تجارتی بین جنوب وشمال جزیرة العرب وهمچنین مصر و فنیقیه وبالعکس، میپرداخت. طی سفرهای گوناگون به آن نقاط، با یهودیان و مسیحیان بسیاری که درآن سرزمینها ساکن بودند، روابطی برقرارساخته و از اعتقادات و آداب ورسوم آنها نه تنها آگاه شد، بلکه همانطورکه بعداً نشان خواهیم داد، از آنها تأثیر پذیرفت. مدرک تاریخی بسیار نزدیک به زمان حیات پیغمبراسلام از منابع مسیحی که به سفرهای محمّد بطور اجمالی اشاره کرده است، از یک کشیش مسیحی ازاهالی اِدِسا است:

" ومحمّد برای تجارت به سرزمینهای فلسطین و عربستان و فنیقیه
( Phoenicia ) و طائر ( Tyrian ) میرفت."
The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles by A. Palmer (1993) ، ص 39، برگردان ازمدرک  سُریانی باقی مانده از James of Edessa, AD 691/2

اما دربارۀ هم بستگی یهودیان با مسلمانانِ صدر اسلام، شرکت درجنگهای مسلمانان، کمک به کشور گشائیهای آنان ونیز تأثیرپذیری اسلام از یهودیت، چند مدرک تاریخی از منابع غیر اسلامی پس از مرگ پیغمبر اسلام، دردست است.

مدرک نخست نامۀ دست نویس بجا مانده ای ازماکسیموس کشیش صاحب نام مسیحی که در الهیات نیز تبحر داشت (662/580 میلادی) به پطر فرماندۀ رومی مستقردرنومیدیا است. درآن نامه از "درنده خوئی اعراب ویاری دادن یهودیان به آنان شکوۀ بسیارنموده است."  توضیح آنکه از ماکسیموس نامه های بسیاری به دست خط خودش بجامانده اند. آن نامه پس از مشاهدۀ فرار دسته جمعی مسیحیان شمال آفریقا و ملاقاتهای متعدد با راهب هائی که برای حفظ جانشان ازکشتار تازیان از آنجا به کارتاژ محل سکونت ماکسیموس پناه برده بودند، نوشته شده و درآن تازیان را با عناوینی چون وحشیهای بیابانی، جانوران وحشی و شیاطین روی زمین نامیده و اتحاد یهودیان با تازیان برعلیه مسیحیان شمال آفریقا را بشدت نکوهش کرده است.

ماکسیموس معترف
( Maximus the Confessor by Paul M. Blowers، صص 22 - 20)   
و
(یهودیان ومسیحیان مشرق درامپراتوری بیزانس، صص 41-39،
 Juifs et Chrétiens dans l'Orient Byzantin par Gilbert Dagron et Vincent Déroche )

مدرک دوّم مربوط به دوسال پس ازمرگ محمّد بسال 634 میلادی است که درآن یهودیان ساکن سواحل مدیترانه از کشته شدن مأموررومی جمع آوری مالیات، بدست جنگجویان عرب به رهبری فردی که ادعای پیغمبری کرده بود (محمّد)، اظهار شادمانی بسیارکرده بودند.

"" این قدیمی ترین دست نوشتۀ بجا مانده به تاریخ 634 میلادی یا دوسال پس از مرگ محمّد پیغمبر اسلام، بنام "آموزه های یعقوب نومسیحی" میباشد. نسخه های متعددی از این دست نوشته به زبانهای یونانی، اسلاو( Slav )، حبشی ( Ge'ez) ، آرامی وعربی دردست است. برای مطالعۀ بیشتر درمورد وجود این دست نوشته ها ونیزمکانهای نگهداری آنها، میتوان به پژوهش مشترک دو پژوهشگرفرانسوی تاریخ قرون وسطی درصفحه های 273-48 بشرح زیر مراجعه کرد:

Juifs et Chrétiens dans l'Orient Byzantin par Gilbert Dagron et Vincent Déroche 

دوپژوهشگر دیگر فرانسوی نیز نسخۀ یونانی دست نوشتۀ نامبرده را مورد پژوهش قرارداده اند:

La Didascalie de Jacob par R. Graffin et F. Nau (1983)

برای مطالعۀ بیشتر میتوان به کتابشناسی درمورد روابط بین مسلمانان ومسیحیان، در صفحه های 119-117 کتاب زیربا عنوان لاتین  Doctrina Jacobi Nuper Baptizati که دردسترس عموم است، مراجعه نمود:

Christian-Moslem Relations, A Bibliographical History, Volume 1, Edited by David Thomas and Barbara Roggema (2009)

توضیح کوتاهی درمورد تاریخچۀ آن قسمت از دست نویس مورد نظر در این نوشته:

دردورۀ حکمرانی هراکلیوس امپراتور روم شرقی به پایتختی بیزانس، کنستانتین یا به عربی قسطنطنیه (استانبول کنونی)، به دستور امپراتور که مسیحی وپشتیبان ومدافع مسیحیت بود، قرار براین شد تا کلیۀ یهودیان ساکن درقلمرو امپراتوری در آفریقا، به دین مسیح درآیند. یعقوب که یک بازرگان یهودی بود، در کارتاژ (تونس کنونی) به اجبار از یهودیت به مسیحیت تغییر دین داده وپس از تحقیق بیشتر درمورد مسیحیت، در سلک یکی از مسیحیان معتقد و مؤمن درمیآید و اقدام به تبلیغ وترویج مسیحیت درمیان یهودیان میکند. این دست نوشته حاصل تبلیغ وی از این آئین ونوشته ای ضد یهودی است که بصورت مناظره بین او و پسرعمویش ژوستوس ( Justus ) که یک یهودی مؤمن و معتقد بود وبه تورات تسلط کافی داشت، درحضور سایر یهودیان، درمیگیرد. توضیح آنکه در تاریخ 633 میلادی، آبراهام برادر ژوستوس که ساکن سزاریه بود (سزاریه درساحل مدیترانه و در اسرائیل کنونی واقع است) با خبر میشود که ارتش روم شرقی از تازیان ( Saracens ) به رهبری پیغمبر نوظهوری شکست خورده وفرمانده آن کشته شده است (اشاره به حملۀ تازیان به سرزمینهای تحت تسلط امپراتوری روم دردوران خلافت ابوبکر است. ازنوشتۀ نامبرده چنین برمیآید که خبرمرگ محمّد در سال 632 هنوزبه خارج از شبه جزیرۀ عربستان نرسیده بود. م). این خبر یهودیان ساکن فلسطین را به وجدآورده وبه آنها امید میدهد تا رهبر این اعراب درکسوت پیغمبرموعود، چنانچه در تورات وعدۀ ظهور او برای نجات قوم یهود داده شده است، بتواند یهودیان را ازظلم وستم رومیان نجات دهد. ضمن این مناظره، ژوستوس به خبر کشته شدن مأمور رومی درمنطقه اشاره نموده و درادامه به اظهارات پیرمرد (مسیحی) صاحب نظری ازاهالی سیکامینه ( Sykamina ) درپاسخ به سوآلی از آبراهام درمورد آن رهبر به عنوان پیغمبری که درعربستان ظهور کرده بود، اشاره میکند. پیرمرد نامبرده درپاسخ به سوآل آبراهام راجع به پیغمبر مزبور، اظهار میدارد 
« " آن مرد پیغمبری دروغین است، زیرا پیغمبران با شمشیر نمیآیند. درواقع این اعمال او جز ایجاد هرج ومرج نیست ومن معتقد به همان مسیح اولین که مسیحیان به عبادت او میپردازند، هستم که اکنون بجای آن پیامبرخدا، ما آمادۀ پذیرفتن  یک ضد مسیح به عنوان پیغمبر خدا میشویم..."  پس ازآن من (آبراهام) از کسانی که آن مرد رادیده بودند، شنیدم که هیچ گونه درستی و راستی دراعمال آن پیغمبرنما جزخونریزی نمیتوان یافت. او ادعا میکند که کلید بهشت را دردست دارد که چنین ادعائی از جانب چنین فردی باور نکردنیست.» ""

اما واقعیتی که درارتباط با مشارکت و هم بستگی یهودیان با نومسلمانانِ صدر اسلام از "آموزه های یعقوب نومسیحی" احرازمیشود، آنست که ضمن مناظرۀ بین یعقوب نومسیحی و ژوستوس، یعقوب از ژوستوس یهودی سوآلی به این شرح مطرح میکند که « اگر برادرت یا یهودیانی که به اعراب تازی پیوسته اند از دین خود روی برگردانند، چه خواهی کرد؟ »
(آموزه های یعقوب نومسیحی، V17, 212-213)

توجه به همین جملۀ کوتاه مؤید اینست که درآن برهۀ تاریخی تعداد قابل ملاحظه ای از یهودیان به کمک نومسلمانان آمده و به آنها پیوسته بودند. ضمناً نوشتۀ بالا حاکی ازآنست که درآن برهۀ زمانی عقائد مختلفی درمیان یهودیان ومسیحیان ساکن سرزمینهای شمال جزیرة العرب راجع به پیروی و دنباله روی از نومسلمانان وجود داشته است. ولی باوجود اینکه در این نوشته به اعراب صدر اسلام به عنوان کسانی که به پیروی از دستورات محمّد مردمان متمدن ساکن در سایر سرزمینهای جزیرة العرب را مورد تاخت وتاز قرارداده بودند، لازمست نظری نیز به سایر نظرات ماکسیموس بیاندازیم که ضمن آنها اعراب مهاجم را "ناباورمندان به خدا ووحشیهای بیابانی با ظاهر انسانی که از خصائل انسانی بکلی عاری بودند،" نامیده است. نظیرچنین اظهارنظری از زبان سوفرونیوس کاردینال اعظم کلیساهای اورشلیم ضمن خطبه های وی نیز بجامانده است. (ن ک به خطبه ها

Ep. synodica, PG 87, 3197D-3200A, P 69, Christmas Sermon, 506, P 70 و غیره...

مدرک سوّم خبرازپیوستن یهودیان به محمّد درداخل شبه جزیرۀ عربستان میدهد. این مدرک با چند آیۀ قرآن که بعداً به ذکر آنها خواهیم پرداخت ونیز واکنش محمّد نسبت به یهودیان درآغاز ورود وی به یثرب (مدینه)، نمازگزاردن نومسلمانان بسوی قبلۀ تعیین شده از سوی محمّد که رو به اورشلیم در شمال بود و سپس تغییر قبله از اورشلیم به مکّه درجنوب به علت رویگردانی سایر یهودیان یثرب از آئین محمّد، مطابقت میکند. تئوفانس که یک کشیش مسیحی بود، درمورد آغاز ادعای پیغمبری محمّد چنین میگوید:

«هنگامی که او (محمّد) برای اولین بار ظهورکرد، یهودیان دچاراشتباه شده و گمان کردند که او همان "ناجی موعود" ی است که درانتظار ظهورش بودند. عده ای از رهبران آنها به او پیوستند وبا ترک دین موسی که به خداوند نظرداشت، دین او راپذیرفتند. آن یهودیان ده نفربودند وتا مرگ محمّد با او ماندند. اما هنگامی که مشاهده کردند که او گوشت شتر میخورد، متوجه اشتباه خودشدند (خوردن گوشت شتر درآئین یهود حرام است.م). آنها دین خود را ازدست دادند، ولی از اینکه دین محمّد را ترک کنند، هراس داشتند. متقابلاً، با ماندن درکنارمحمّد، به تعلیم و آموزش رفتارهای نابخردانه به وی برعلیه مسیحیان دست زدند.
(The Chronicle of Theophanes, Edited and Translated by Harry Turtledove، ص 34)

درتلمود کتاب دینی یهودیان شرق نوید داده شده است که بعدازقدرت گرفتن رومیها وتسلط برسرزمینهای بسیاری، پسرداوود به عنوان ناجی موعود ظهورکرده و یهودیان را ازستم وظلم رومیان رهاخواهد کرد.
( تلمود، یوما).

بهمین خاطرعده ای ازسران یهودیان یثرب (مدینه) پس ازادعای پیامبری محمّد، به گمان اینکه وی همان ناجی موعود درتلموداست، به آئین وی گرویدند. ولی از آنچه که از اخبارتئوفانس برمیآید، بعداز مشاهدۀ اینکه محمّد گوشت شتر میخورد، متوجه اشتباه فاحش خودشده و چون راه بازگشتی نداشتند، اقدام به آموزش محمّد که آمادگی ذهنی قبلی نسبت به اعتقادات وتعلیمات ویکتاپرستی قوم یهود داشت نموده ونیزبه ترویج تعالیم دینی و اعتقادات قوم یهود درمیان نومسلمانان، پرداختند. واقعیت چنین کاری از جانب یهودیان اولیه ونیز مورخین و محدثین اسلامی مورد تأئید قرارگرفته است که درزیر به آن خواهیم پرداخت. چنین بود منشاء تعالیم اسلامی در زمان محمّد. در دوران خلافت جانشینانش نیز همچه روالی ادامه یافت و حتی در چند آیۀ قرآن نیز ازطرف محمّد و الله به نومسلمانان توصیه شده است که به منظور درک آیه های قرآن به اهل کتاب (یهودیان ومسیحیان) مراجعه کنند. این کار در زمان خلافت ابوبکر و عُمَروعثمان و نیزحکومتهای امویان و حتی عباسیان که عدۀ بسیاری ازخاخامهای یهودی و کشیشان مسیحی بظاهر مسلمان شده به عنوان مشاوران و مفسران دینی ومعلمان فلسفه در دربار آنها حضور داشتند ، ادامه یافت.

مدرک چهارم، تطبیق قرآن با نوشتۀ تئوفانس راجع به گرویدن تعدادی ازسران ورهبران یهودیان به آئین نوظهورمحمّد و سپس، خبر قرآن درمورد پیوستن عده ای از مسیحیان به وی است. آیۀ 12 ازسورۀ مائده چنین میگوید:

وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِي...
در حقيقت ‏خدا از بنی اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده سركرده برانگيختيم و الله فرمود من با شما هستم اگر نماز برپا داريد و زكات بدهيد و به فرستادگانم ايمان بياوريد و ياريشان كنيد...

زکات که درآیۀ بالا به آن اشاره شده است جزء وظائف دینی مسلمانان ونه نامسلمانانِ اهل کتاب است. نامسلمانانِ اهل کتاب که درسرزمینهای اسلامی زندگی میکردند، موظف به پرداخت جزیه به حکومتهای اسلامی بودند. بنابراین، ازمفاد آیۀ پیش گفته چنین برمیآید که آن 12 نفراز بزرگان یهودی آئین محمّد را پذیرفته و مسلمان شده بودند. با توجه به واژۀ "زکات" که مسلمانان موظف به پرداخت آن هستند و اشاره به 12 نفر ازبزرگان یهود در آیۀ بالا، چنین نتیجه میشود که تعداد بزرگان ورهبران یهود بجای 10 نفرکه از طرف تئوفانس ذکرشده است، 12 نفرازابتداء به اسلام گرویده وبراساس آیۀ بالا شرط گرایش آنها به اسلام فقط این بود که پس از گرویدن به اسلام خود وپیروانشان زکات بدهند. توضیح آنکه زکات در اسلام مربوط به منافعیست که ازمنابع طبیعی یا از زمین همچون کشاورزی وگله داری ومعدن داری عاید مسلمانان شده و بخشی ازآن باید به حاکم برای مصرف امورحکومتی داده شود. ازطرف دیگر، براساس روایات مورخین اسلامی، آن 10 یا 12 نفراز بزرگان یهود که درقرآن به آنها اشاره شده است، کسانی بودند که دریثرب (مدینه) اسلام آورده بودند.

درمورد پیوستن مسیحیان به اسلام، بجز قرآن چند مدرک تاریخی دیگر نیز، در دست است. قرآن درآیۀ 14 از سورۀ مائده اشاره به پیوستن عده ای ازمسیحیان به اسلام نموده است:

وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ...
و از كساني كه ادعاي مسیحیت داشتند نيزپيمان گرفتیم...

اما همچنانکه در زیر شرح داده شده  و همانطور که ازادامۀ آیۀ بالا برمیآید، مسیحیانی که با محمّد با ادعای برگزیدۀ الله پیمان بسته وبه اسلام گرویده بودند، پس از مشاهدۀ اعمال غیر انسانی او که برخلاف آموزه های مسیحیت بود، از وی روی برگرداندند:

... فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ
... ولي آنها قسمت قابل ملاحظه‏اي از آنچه به آنان تذكر داده شده بود را به دست فراموشي سپردند، لذا در ميان آنها تا روز قيامت عداوت و دشمني افكنديم و خداوند در آينده آنها را از نتایج آنچه انجام داده‏اند آگاه خواهد کرد.

همانطورکه در ادامۀ این نوشته نشان خواهیم داد، قرآن واسلام براساس تعالیم یهودی ومسیحی  شکل گرفته وپایه گذاران این آئین کسانی جز یهودیان ومسیحیان نبوده اند. چنین واقعیتی را نه تنها میتوان با تطبیق آیه های قرآن با مندرجات عهد عتیق یهودیان احرازکرد، بلکه دوگانگی بین سوره های انسان مدارانۀ مکّی (انجیل مسیحیان) و عتاب وخطاب و اعلام جنگ برعلیه کفارو دگراندیشان درسوره های مدنی (عهد عتیق یهودیان) را نیز باید  برهمین اساس تحلیل نمود.

وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿آل عمران/50﴾
ومى‏ گويد [محمّد] آمده‏ ام تا تورات را كه پيش از من [نازل شده] است تصديق كننده باشم و تا پاره‏ اى از آنچه را كه بر شما حرام گرديده براى شما حلال كنم و از جانب پروردگارتان براى شما نشانه‏ اى آورده‏ ام پس از خدا پروا داريد و مرا اطاعت كنيد

مدرک دوّم درمورد پیوستن مسیحیان به نومسلمانان مربوط به لشکرکشی عمروعاص به مصر است. این مدرک تاریخی متعلق به سال 640 میلادی بوده و حکایت از هجوم تازیان به آن سرزمین میکند. درصفحۀ 201،  فصل CXXI (121)، ردیف، 10 ، یوحنای نیکیواسقف مصری شکوه سرمیدهد  «...واکنون بسیاری ازمصریان که جزء مسیحیان دروغین بودند، به انکار آئین مقدس وروانبخش مسیحیت ارتدکس پرداخته وبه کسوت (مُسلِم؟) که برضد ارادۀ پروردگار است درآمده وآموزه های جانورناانسانی بنام "محمّد" راپذیرفته اند. این جمع همگی دچار اشتباهند که با این بت پرستان همدست شده و برعلیه مسیحیان سلاح بدست گرفته اند...»

(یادداشت: درمورد دادن لقب مُسلِم به تازیان ازجانب اسقف نیکیوو ترجمۀ دقیق آن به انگلیسی تردید وجود دارد. چنانکه در ادامۀ این نوشته خواهیم دید، حتی تا 117 سال پس ازمرگ محمّد، درسوریه و شرق آن تازیان را بنام محمدیها، هاجریها یا اسماعیلیها میشناختند. براساس تفسیرهای بجا مانده از مفسران اسلامی، عمروعاص که فرماندۀ عملیات جنگی حمله به مصر بوده، یکی ازمروجین  اعتقادات یهودی بوده است. ضمناً پسر او بنام عبدالله ابن عمروعاص با آزادی کامل درمدینه به ترویج اسرائیلیات و تطبیق آئین محمّدی با یهودیت می پرداخت.)

لازمست دربارۀ این مدرک توضیحاتی داده شود. متن انگلیسی این مدرک با عنوان زیر دردسترس عموم است:

The Chronicle of John, Bishop of Nikiu, by R.H. Charles (2007)


که ازمدرک هرمان زوتنبرگ ( Hermann Zotenberg ) از زبان حبشی ( Ge'ez ) به انگلیسی ترجمه شده است. طبق داده های تاریخی اصل این مدرک به یونانی بوده وسپس به عربی برگردانده شده وپس از آن درتاریخ 1602 میلادی به حبشی ترجمه شده است. درتاریخ 1916 میلادی، رابرت هنری چارلز، به عنوان دین شناس وپژوهشگر، مدرک نامبرده را ازروی مدرک حبشی زوتنبرگ به انگلیسی برگردانده است. ازمدرک اصلی تنها دونسخه دردست است. یکی ازآنها در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا ودیگری در کتابخانۀ ملّی فرانسه موجود میباشد. 


اما مدرک تاریخی که گواهی برتعلیم محمّد از جانب یک راهب مسیحی میدهد، مربوط به یوحنای دمشقی (749/675 میلادی) است که در آن ازآئینی بنام اسلام نام نبرده است. بلکه نومسلمانان صدر اسلام را محمّدیها نامیده ویا برمبنای ادعای آنان که خودشان را منتسب به اسماعیل فرزند هاجر وانمودمیکردند، آنها را اسماعیلی ها یا هاجری ها نامیده است. (ص 153، فصل 101 ازکتاب Saint John of Damascus Writings). 
بر اساس نوشتۀ یوحنای دمشقی در کتاب نامبرده وتاریخ نگارش آن، توجه به این نکته حائز اهمیت است که احتمالاً تا سال 749 میلادی و دست کم 117 سال پس از مرگ محمّد، آئینی بنام اسلام از سوی تازیان ودرمیان مردمان آن روزگارو بخصوص درسوریه و سرزمینهای واقع درمشرق آن، شناخته شده نبود. بلکه حتی تازیان مهاجم از مسلمان بودن خود نیز بی خبر بوده و مردم سرزمینهای متصرفی هم از اینکه مورد یورش مسلمانان قرارگرفته اند، بی اطلاع بودند. از این رو باید توجه کرد که درفلسفۀ تهاجم تازیان به سرزمین ما که از سال 640 تا 663 میلادی ادامه داشت، بجز قتل مردمان وغارت هستی اشان، آئینی بنام ترویج اسلام وجود نداشت. نتیجه اینکه ممکنست همین آئینی که امروز بنام اسلام در سرزمینهای بالا رایج شده، از117 سال بعداز مرگ محمّد به بعد تحت عنوان اسلام سازمان داده شده است. دراین مورد مدارک تاریخی دیگری نیزدردسترس هستند که درنوشتۀ دیگری به آن خواهیم پرداخت.

به هرحال، یوحنای دمشقی درکتاب دست نویسی بخط سُریانی بنام "چشمۀ دانش" یا "چشمۀ خِرَد" به یک راهب مسیحی از شاخۀ آریانی (Arian) که به تعلیم محمّد پرداخته بود، اشاره کرده است. توضیح آنکه شاخۀ مسیحیت آریانیسم نزد مسیحیان ارتدکس و نیزکاتولیکها، به عنوان ارتداد از دین مسیح شناخته میشود. در فصل 101 زیر عنوان " دربارۀ ارتداد " راجع به ظهور محمّد چنین میگوید:

« از آن زمان تاکنون پیغمبری دروغین بنام محمّد درمیان آنها ظاهرشده است. این مرد پس ازگفتگوهائی با یک راهب آریانی وآشنائی با مطالب کتابهای عهد عتیق و عهد جدید، به اختراع آئین ارتدادی جدیدی پرداخته و سپس با تلقین به مردم درمورد اینکه کتابش از بهشت براو نازل شده، خودرا به آنها به عنوان پیغمبر خدا وانمود میکند. دراین کتاب مطالب مضحکی وجود دارند که با انتساب آنها به خداوند، به چنین ادعاهای خنده آوری جنبۀ تقدس داده شده است. »
(Saint John of Damascus Writings, Translated by Frederic H. Chase, Jr. ، ص 153 )

بر اساس پژوهشهای تاریخی، راهب آریانی نامبرده که یوحنای دمشقی به آن اشاره کرده، همان بحیرای راهب میباشد. درمورد بحیرا دو مدرک، که اوّلی متعلق به منابع مسیحی و دیگری از منابع اسلامی میباشد، دردست است.

مدرک مسیحیان که به زبانهای عربی وسُریانی بوده و به تفصیل با ذکر جزئیات درمورد آموزش محمّد جوان ازسوی بحیرا (سرجیوس یا سرگیس بحیرا) و گفت وشنودهائی که بین این دو در گرفته بود، سخن گفته است. این مدرک متعلق به قرن هشتم میلادی بوده و گرد آورندۀ آن ناشناس است. ولی مطالب آن مربوط به اظهارات یک راهب مسیحی بنام Isho Yahb  میباشد که بنا به گفتۀ او، هفت روز قبل ازدرگذشت بحیرا وی را در یثرب ملاقات کرده بود. هر دو مدرکِ عربی وسُریانی نامبرده به انگلیسی ترجمه شده اند. عنوان متن انگلیسی به شرح زیر است:


(A Christian Bahira Legend, Translated from Syriac and Arabic Texts by Richard Gottheil)  


تئوفانس نیز به اختصار از راهب مسیحی نامبرده که وی را منحرف از دین مسیح بشمار آورده، بدون ذکرنام وی به این شرح یادکرده است:

«
334.  نظربه اینکه محمّد یک جوان یتیم بی پناه بود، نزد خدیجه زن ثروتمندی از خویشانش رفت تا او را برای مدیریت شترهایش (برای حمل کالاهای تجارتی) که تا مصرو فلسطین میرفتند، استخدام نماید. بعداز مدتی این مرد صریح اللهجه به خدیجه که بیوه بود پیشنهاد ازدواج داده وبعدازازدواج با او، کنترل شترها و اموال او را دراختیارگرفت.

وقتی که او به فلسطین میرفت، درمیان یهودیان ومسیحیان میزیست وبدین ترتیب با نوشته های آنان آشنا شد. او مبتلا به بیماری صرع بود وهنگامی که خدیجه از این موضوع مطلع شد، از اینکه درمقام یک زن ثروتمند وصاحب مقام اجتماعی بالا به همسری یک مرد بی چیزومبتلا به بیماری صرع تن درداده بود، بسیار اندوهگین شد. به منظور تسلی خاطر خدیجه، محمّد به او گفت که: من با رؤیت فرشته ای بنام جبرئیل که قدرت دیدن وتحمل وجود با عظمت او راندارم، برزمین افتاده و حالت غش به من دست میدهد. خدیجه دوست راهبی داشت که دارای اعتقادات دروغین بود. نزد او رفت و ادعای محمّد وحتی نام جبرئیل را باوی درمیان نهاد.

آن مرد راهب پس از شنیدن این خبر به خدیجه گفت که " محمّد راست میگوید چون همچه فرشته ای بر همۀ پیغمبران ظاهرمیشود." خدیجه اولین کسی بود که حرفهای آن راهب دروغین را پذیرفت وبه محمّد ایمان آورده وبه سایرزنان قبیله از پیغمبری او خبررساند. سپس این خبر از طرف زنان به مردان رسید. اولین مردی که از این موضوع باخبرشد، ابوبکر بود که پس ازمرگ محمّد به جانشینی او درآمد...
»
(The Chronicle of Theophanes, Edited and Translated by Harry Turtledove، ص 35)

مدرکی که متعلق به منابع اسلامی بوده و از زندگی پیغمبر اسلام و نیز وجود بحیرای راهب خبرمیدهد، از ابن هشام است که بنا به ادعای وی منبع خبراز ابن اسحاق به او رسیده است. ولی هنوز شاهدی مبنی بر وجود نوشته های ابن اسحاق دردست نیست. این مدرک بصورت تاریخ شفاهی یا سینه به سینه زیر عنوان "سیرة ابن هشام یا سیرة نبویة" به زبان عربی بوده ونسخه های متعددی ازآن به زبانهای دیگرترجمه شده وموجودند.

(درمورد داستان بحیرا ازمنابع اسلامی، رک به ص 96 متن عربی ونیز ص 25 متن انگلیسی ابن هشام)
درنسخۀ نامبرده به سفر محمّد جوان به همراه ابوطالب عموی وی به سوریه وملاقات آنها با بحیرای راهب و پیش گوئی بحیرا درمورد پیامبری محمّد سخن به میان آمده است.



نکتۀ قابل توجه درمورد داستان بحیرا اینست که متن متعلق به مسیحیان به رانده شدن بحیرا و پناه آوردن وی به جزیرة العرب وسکونت 40 ساله اش در یثرب و نیزآموزشهای وی به محمّد درگفت وشنود و سوآل و جوابهای مداوم بین محمّد و بحیرا با ذکر جزئیات میپردازد. ولی متن اسلامی از جانب ابن هشام فقط به ملاقات محمّد جوان با بحیرای راهب در بُصرای سوریه اشاره کرده است. بررسی متون مورد اشاره مستلزم پژوهش مستقلی درنوشتۀ جداگانه ایست. از این پس دراین نوشته بدون اشاره به متون نامبرده، به ذکر نام تعدادی از مسیحیان و یهودیانی که درصدر اسلام وکمی پس از آن به این آئین گرویده بودند پرداخته و آیه هائی از قرآن را که با انجیل مسیحیان و عهد عتیق یا عهد جدید که هردوی این کتابها هم به مسیحیان تعلق داشته و هم به یهودیان، مورد بررسی و مقایسه وسنجش قرار خواهیم داد. ضمناً توجه خواننده را به مبحث اسرائیلیات که درحوزه های اسلامی به طلاب دینی تدریس میشود، جلب میکنیم. در مبحث مورد اشاره تنها به روایتهای کوتاهی ازیهودیان و مسیحیانی که به اسلام گرویده و روایتهائی از دین خودشان را وارد تفسیرهای اسلامی کرده اند، پرداخته شده و طلاب را از استناد به آن روایتها منع میکنند. درمقابل، همانطور که در ادامۀ این نوشته نشان خواهیم داد، بخش عمدۀ نوشته های قرآن چیزی جز بازگوئی ناقص ازروایتها و احکام ادیان نامبرده، نیست.

دکتر محمّد حسین الذهبی، پژوهشگر مسلمان  مصری که نظریاتش نزدیک به نظریات مجتهدین شیعه است، درنوشتۀ " التفسیروالمفسرون" به توضیح  اسرائیلیات و نحوۀ نفوذ آنها ارسوی یهودیان ومسیحیان در تفسیرهای قرآن و اسلام پرداخته و نیز به نام تعدادی از یهودیان و مسیحیان اولیه که به اسلام گرویده وسهم بسزائی درواردکردن اعتقادات یهودی ومسیحی درتفسیرقرآن واحکام اسلامی داشته اند، اشاره کرده است.
(التفسیروالمفسرون، جلد یک، فصل سوّم، الإسرائیلیات، صص 178-147)
لفظ الإسرائیلیات و إن کان یدل بظاهره علی اللون الیهودی للتفسیر، و ما کان للثقافة الیهودیة من أثر ظاهرفیه، إلا أنّا نرید به ما هو أوسع من ذلک وأشمل، فنرید به ما یعلم اللون الیهودی واللون النصرانی للتفسیر، وما تأثر به التفسیر من الثقافتین الیهودیة والنصرانیة.
(التفسیروالمفسرون، جلد یک، فصل سوّم، الإسرائیلیات، فی بیان المراد بالإسرائیلیات و مدی الصلة بینها و بین القرآن، ص 147)

نوشتۀ پژوهشی الذهبی مورد استناد محافل اسلامی، بخصوص محافل شیعی، قرارمیگیرد.

با اشاره وتأکید به بخشی از آیه های قرآن، الذهبی میخواهد نشان دهد که یهودیان ومسیحیان صدر اسلام برمبنای همین آیه ها بود که دخالتهای خود در امور تفسیر و نفوذ دادن اعتقادهای غیر اسلامی را توجیه پذیرکرده بودند. آیه های مورد استناد الذهبی بشرح زیرند:

ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود نازل كرديم...
(مائده/44)

آنگاه به دنبال آنان پيامبران خود را پى ‏درپى آورديم و عيسى پسر مريم را در پى آنان آورديم و به او انجيل عطا كرديم...
(الحدید/27)

باوجود این، الذهبی با آوردن بخشی از آیۀ 45 ازمائده که درآن قرآن به قصاص نفس حکم کرده، از ابراز این واقعیت که آیۀ نامبرده عیناً رونوشت برابر اصل از"عهدعتیق، فصل اعداد، شهرهای لاویان/35" یهودیان درمورد قصاص میباشد، طفره رفته است. آیۀ مائده/45 بشرح زیراست:

وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
و در [تورات] بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏ باشد و زخمها [نيز به همان ترتيب] قصاصى دارند و هر كه از آن [قصاص]درگذرد پس آن كفاره [گناهان] او خواهد بود و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكرده‏ اند آنان خود ستمگرانند (مائده/45).

آیۀ مائده/45 درمورد مجازات قصاص عیناً مطابق بخشی از احکام مجازات درکتاب عهد عتیق است:

اعداد، شهرهای لاویان: 35:
اگرکسی با استفاده از يک تكه آهن يا 16 و 17 و 18سنگ يا چوب ، شخصی را بكشد، قاتل است و بايد کشته شود. 19 مدعی خون مقتول وقتی قاتل را ببيند خودش او را بكشد20 . اگر شخصی از روی کينه با پرتاب چيزی بطرف کسی يا با هل دادن او، وی را بكشد، 21 يا از روی دشمنی مشتی به او بزند که او بميرد، آن شخص قاتل است و قاتل بايد کشته شود.مدعی خون مقتول وقتی قاتل را ببيند خود ش او را بكشد (عهد عتیق).

ملاحظه میشود که حکم بالا درکتاب عهد عتیق عیناً از جانب مسلمانان کپی شده و حتی درقانون مجازات اسلامی ایران زیر عنوان "قصاص نفس" بصورت قانونی درآمده و شواهد بسیاری دراین مورد وجود دارند. در این مورد به لاویان/24 درعهد عتیق نیز توجه کنید:

لاویان: 24: 19و20هرکه صدمه ای به کسی وارد کند، باید به خود اونیزهمان صدمه واردشود. شکستگی دربرابر شکستگی، چشم دربرابر چشم ودندان دربرابر دندان...22من که خداوند، خدای شما هستم این دستوررامیدهم (عهد عتیق).     


درادامه، الذهبی به شرح اختلاف روایت درمورد داستان پیغمبران ومنجمله اختلاف بین داستان آدم در تورات و قرآن، پرداخته و داستانهای قرآن درمقابل تورات وانجیل را معتبر قلمداد میکند. اما مجدداً از ابراز این واقعیت طفره میرود که نه داستانهای تورات و انجیل پایه و اساس درستی داشته و متکی براسناد و شواهد تاریخی بوده اند ونه داستان پردازیهای قرآن از واقعیتهای عینی و متکی بر اسناد وشواهد تاریخی برخوردارند. مضافاً به اینکه کلیۀ پیغمبرانی که در قرآن به وجود آنها اشاره شده، کسانی جزانبیای یهودیان نبوده اند. پس چگونه است که کتاب عهد عتیق یهودیان اززندگی پیامبران خود بکل بی خبربودند، ولی قرآن از زندگی آنها با ذکر جزئیات میتواندباخبر باشد؟  بنابراین شک نیست که روایتهای پیغمبران یهود، از جانب آنها بطورناقص به اعراب بادیه نشین قرن هفتم عربستان رسیده ویا ناقلان قرآن با تغییرات فاحشی درآن روایتها، آنها را در لابلای آیه های قرآنی جاسازی کرده و اسلامیزه نموده اند. ازجملۀ چنین روایتهائی میتوان به اختلاف بین داستانهای پیامبرانی نظیر ابراهیم و داوود وسلیمان درقرآن وتورات اشاره کرد که بعداً به آنها پرداخته ومورد ارزیابی قرارخواهیم داد. به هرحال مفتی ها و آخوندهای اسلامی، درمورد چنین اختلافات فاحشی درداستان پردازیهای یهودیان و مسیحیان از یک سو و مسلمانان از سوی دیگر، با توسل به داستان پردازی، اظهارعقیده کرده اند که تورات و انجیل طی ادوار پیشین دچار تغییرات بنیادی شده و نوشته های آنها با تورات و انجیل اصلی تفاوت اساسی دارند و این قرآن است که بخوبی نسبت به زندگی پیغمبران آنها آگاهی کامل دارد. درمقابل، مفتی ها و آخوندها هرگز نتوانسته اند شواهد مستندی مبنی بر وجود تورات وانجیل اصل ودست نخورده، ارائه کنند و چنین ادعائی فقط به عنوان یک ادعای بی اساس همچنان مرتباً بازگومیشود. ازسوی دیگر، مفسرین اسلامی به منظورتشریح وتفسیر آیه های قرآن که بصورت ناقص بیان شده اند، از همین کتاب مخدوش بشمار آورده شدۀ عهد عتیق سود برده اند. 
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر