۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

ايران ، كشوري كه مردگان بر آن حكومت ميكنند

علي كبيري 

این نوشته برای اولین بار در تاریخ 5 خرداد1383 دراخبار روز منتشر شد. به سبب اهمیت یادآوری موضوع مورد بحث، مجدداً آنرا بروز کرده و دراین وبلاگ منتشر میکنم 
ما احترام زيادي براي افكار گذشتگا نمان قا ئليم و بر اساس اين احترام بيش از حد، آماده ايم تا پاي جان ازجایگاه و افكارآنان دفاع كنيم. به طوري كه ناصحان مشفق زنده و حاضرمان را به خاطر مخالفت با افكار مردگاني كه صدها سال پيش  و در شرائطي كاملا متفاوت با زمان ما زندگي ميكرده اند، مورد حمله قرارداده و به مجازاتهاي سنگين و حتي مرگ محكوم ميكنيم.  ما اينان را ميكشيم چون با افكار مردگان سالهاي بسيار دور از در مخالفت در آمده اند. هدف اينان چيزي جز بيدار كردن ما نيست تا به خود آئيم و از راه تفكر و خِرد معیار اندیشه مان را انتخاب کرده وراهمان را پيدا كنيم. اينان چراغ دانش و معرفت را پيش پاي ما قرار ميدهند و ما خشمگينانه چراغ روشنگري را با لگد بگوشه ای پرتاب نموده و آنرا با غیظ وغضب هرچه تمامتر خُرد ميكنيم. سپس بسراغ آن روشنگررفته و او راتكه تكه كرده و به هلاكت ميرسانيم و شادمانه به گوشه اي ميخزيم و از كرده خويش به وجد مي آئيم.  
قرنهاست كه روح مردگان در جسم بيخرد ما حلول كرده و ما را آلت دست قرار داده است. ما آلت بي اراده اي هستيم كه به اراده مردگانمان درتب و تاب ميآئيم و به اراده آنها به زندگي ظاهريمان ادامه ميدهيم.  ما حق نداريم تا از خودمان ابراز وجود كنيم. ما حق نداريم تا افكار خودمان را بدون استناد به افكار مردگانمان بيان كنيم. ما حق نداريم قوانيني وضع كنيم كه بر خلاف خواسته و نظرمردگانمان باشد.  ما حتما بايد در حرفهايمان از ضرب المثلهاي مردگانمان استفاده كنيم تا سخنانمان مورد پسند و مقبول واقع شود. ما حق نداريم سخن و افكار مردگانمان را مورد نقد قرار دهيم چون روحشان آزرده و جسمشان لگد بر ديواره هاي قبر خواهد كوبيد.  كوتاه سخن آن كه ما مرده پرستيم، تحت تاثير افكار مردگان قرار داريم، طبق قوانين وضع شده توسط مردگان زندگي ميكنيم واين در واقع مردگان هستند كه بر ما فرمانروائي ميكنند. آري، ما زنده هاي به گروگان گرفته شده توسط مردگان هستيم و به سخن درست تر، ما اكنون در گورستاني به نام ايران، به رهبري مردگان زندگي ميكنيم.
اكنون ما حدود سی و شش سال است كه انقلاب كرده ايم و بخاطرعلاقه وافرمان به مردگان، خود وخانواده و كشورمان را دودستي در اختياردستاربنداني قرارداده ايم كه بهترين رابط ما با قبرستانها هستند. آنان ساليان متمادي اخبار قبرستانهاي بقيع ووادي السلام را براي ما بازگو كرده اند. اصلا بگذاربگويم كه آنان سربايگانهاي قبرستانهاي اعراب بوده و مهارت بسياري در بازگوئي اخبارمسخ شده مردگان حجازوشام وعراق ومدينه دارند. آري، آنان هم مرده شناسند وهم مرده خوار. آنان، پيام آوران راستين مرگ ونيستي بوده وقادرند تا بهشت روي زمين رابه دوزخي سوزان بدل نمايند. بهمين خاطرهم بعدازروي كارآمدن آنان، قبرستانهاي ايران بسيار آبادشده اند. ما انقلاب كرديم و بعد عنان و اختيار خود را به متوليان قبرستانها سپرديم تا دوباره افكار خاك و خل گرفته امامان 1400 سال پيش را به صورت چماق قانون درآورده و با آن بر فرق خِرَد بكوبند. با آن صحنه زندگي را به قبرستان بدل نمايند و ما را وادار كنند تا با روضه خوانيهاي لحظه به لحظه آنان بارها و بارها بروضع و روزگار نزار خود بگرييم. گريه امروز ما نه به خاطر شهادت امام حسين تشنه لب و اصحاب آن حضرت در صحراي كربلا است، بلكه ما به حال خود واكثريت هموطنان محروممان كه خود و بچه هايشان با شكم گرسنه سر برزمين سرد ميگذارند و از شدت گرسنگي شكمشان به پشتشان چسبيده است، گريه ميكنيم. در حاليكه يك مشت عمامه بسر بي هنر و بيكاره كه تا قبل از انقلاب حتي آه هم نداشتند تا با ناله سودا كنند، اكنون از بركت تقلب در حكومت وتحميق مردم، با تغذيه زالووار ازپيكر بي رمق ملت و در شيشه كردن خون مردم بي پناه، صاحب خانه هاي چند ميلياردي شده و سوار بر اتوموبيلهاي گران قيمت و نيز صاحب سرمايه گذاريهاي كلان در اروپا و آمريكا شده اند. در صورتي كه دستهاي نا مبارك كار نكرده شان هيچوقت به سياه و سفيد نخورده و از دستهاي ستاره هاي زن هاليوودي هم صافترو لطيفتر است.  در حال حاضر ملت ايران در دام كساني گرفتار شده كه قرنها متوليان قبرستانها بوده اند و پرونده تمام مرده هاي عرب زير بغلشان است. دقيقا توجه داشته باشيم كه ملت ايران مسحور وعده و وعيدهاي كساني شد كه ساليان سال با ادبيات مرده هاي عرب با مردم ارتباط بر قرار كرده و اعتماد آنان را پشتوانه خود كرده بودند و بعد ازقبضه حكومت نيزافكارو روال زندگی منسوخ اعراب بياباني وادي برهوت حجاز را از زير خروارها خاك تاريخ بيرون كشيدند و بر ملت ما بصورت قانون تحميل كردند. اينان هيچگاه اجازه نداده اند تامردم به هويت ملي خود وجايگاه رفيع كشورشان درميان كشورهاي متمدن دنيا، پي ببرند. اينان مشوقان درست مرگ ونيستي وحاميان راستين حقوق مردگان عرب ميباشند. حال كار به جائي كشيده كه شأن يك روضه خوان پنج توماني مشهدي قبل از انقلاب تا درجه رهبر معظم انقلاب بالا رفته و اين شخص وقاحت رابجائي رسانده است كه فرزندان جوان و مبارز دانشجوي ملت رافريب خورده ونادان و رنیس جمهور فرمایشی اش مردم به ستوه آمده را خس وخاشاک خطاب ميكند. دانشجويا ني كه گلهاي سر سبد جامعه بوده و از سد دشوارترين آزمايشهاي ورودي دنيا كه همانا امتحان ورودي دانشگاههاي ايران باشد، پيروزمندانه گذشته اند. ملت ايران براي اين فرزندان خود ارزش بسياري قائل است و بزودي پاسخ اين هرزه درائيهاي رهبر مزور انقلاب را در عرصه عمل خواهد داد. كشور ما در حال حاضر دوران بسيار دشواري راميگذراند. در اين دوران مبارزه سخت بين علم و جهل ونيز عالم وجاهل درجريان است. اين دوره غمناك باپيروزي نور برتاريكي و دانائي برناداني، به پايان خواهد رسيد. مبارزه بين خردمنداني كه ديگر قادر به مشاهده تحميق ملت نبوده از يكسو و قشر دستاربندان غارتگر متكي به چماق تكفيرديني و مسلح به افكارمردگان عرب، از سوي ديگر ادامه دارد. در اين ميان، ملت تصميم قطعي خود را گرفته است و تقلا ميكند تا خود را ازوابستگي فكري به مردگان و بخصوص مردگان عرب چهارده قرن پيش، رها كرده، هويت ملي وايراني خود رابازيافته و نعمت زندگي و زنده بودن را جشن بگيرد. اكنون ملت بايد دردوجبهه مبارزه را ادامه دهد:  1- جبهه مبارزه با ادبيات وفرهنگ مرده پرستي وعرب پرستي وقيچي كردن ودورريختن ادبيات مرگ خواهي وقبرستاني از ذهن وزندگي وفرهنگ مردم، كه بايد ازسوي نويسندگان وشاعران وروزنامه نگاران وبطوركلي ازجانب اهل ادب وسخن، ابداع وترويج شود. 2- جبهه مبارزه برعليه آخوندها ومتوليان قبرستانها و كوتاه كردن دست نامبارك قرآن خوانان سرقبرها ومرده شويان ومرده خواران از سرمردم و جلوگيري از دخالتهاي نابجايشان درتعيين سرنوشت وآينده ملت و مملكت.
آري، بايد كه ملت يكپارچه بسيج شده ورو در روي مردگان ايستاده و نبردي جانانه را برعليه آنها آغازكند. بايد كه مروجان ادبيات مرگ را با قدرت ازصحنه زندگي مردم بيرون كرد.  بايد كه دكان دلالان مرگ را تخته كرد. بايد كه دستاربندان مرده پرست را به جايگاه راستين آنان كه همانا قبرستانهاست، برگرداند. بايد كه طرحي نودرانداخت وباستقبال زندگي رفت.

۱۳۹۳ آذر ۲۲, شنبه


پژوهشی درصدراسلام
مسلمانان اولیه چه کسانی بودند؟

علی کبیری

با مرور روایتهای اسلامی درمورد مسلمانان اولیه به مواردی برخورد میکنیم که بسیار مایۀ شگفتی بوده و حتی از جنبۀ انسانی غیر قابل قبول هستند. یکی از آن موارد مربوط به هِند بِنت عُتبة مادر معاویة ابن ابو سفیان است. حتماً در زبان فارسی به ضرب المثلی برخورد کرده اید که شخصی ازآزارهای فرد دیگری شکوه کرده و او را "هند جگرخوار" مینامد.


 اگر به سابقۀ تاریخی این ضرب المثل بپردازیم، ملاحظه خواهیم کرد که منظوراز هند جگرخوارهمانا مادر معاویه است. طبق اسنادی که روایتهای اسلامی ازآنها نام میبرند، درجنگ بدر که از آن به عنوان اولین جنگ بین نومسلمانان وبت پرستان نام برده میشود، پدرِ هند وتعدادی از بستگان نزدیک وی از سوی حمزه عموی محمّد پیغمبر اسلام بقتل میرسند. از این رو، هند کینۀ حمزه را دردل گرفته وهمواره مترصد بود تا انتقام خون پدرو بستگانش رااز او بگیرد. بالأخره این فرصت دست میدهد و در جنگ اُحُد که بین بت پرستان ونومسلمانان رخ میدهد، نومسلمانان دچار شکست سختی میشوند وحمزه عموی پیغمبربا نیزۀ غلام جنگجوئی بنام وحشی بقتل میرسد. هند که بهمراه زنان قریش در حوالی میدان جنگ حضورداشت، از این حادثه باخبر شده وبلافاصله به سرِ جسد حمزه رفته، پیکر اورا تکه پاره کرده و جگرش را درآورده ودرمقابل همگان به دندان میکشد. دیگران نیز به او تأسی کرده و همین عمل را با سایر کشته شدگان میکنند. بعدها که نومسلمانان با سپاهی مجهز به مکه هجوم برده و اهالی مکه را وادار به تسلیم میکنند، هند و همان مردمان از ترس و بناچار به پیغمبری محمّد ایمان آورده و مسلمان میشوند. نقل است که هند وگروهی از زنان عرب درنبرد یَرموک که بین نومسلمانان و سپاه روم درمیگیرد، نقش قابل توجهی در شکست ارتش روم داشته اند. در این مورد اشعاری منسوب به هند ارائه میشوند که هر بارمردان نومسلمان از مقابل رومیان به عقب نشینی وادارشده ویا اقدام به فرار میکردند، هند وسایر زنان که در پشت جبهه بودند با خواندن اشعاری که سبب برانگیختن غیرت آنان میشد، آنها را دوباره به میدان جنگ برمیگرداندند. تاریخ نویسان مسلمان علت مهم پیروزی نومسلمانان بر ارتش منظم روم درآن نبرد رابه هند وزنان دیگر قریش نسبت میدهند. این خلاصه ای بود از زندگی عده ای از نومسلمانان درصدر اسلام که به "آدم خواری" مشهورند، بنحوی که آدمخواری آنها به سردمداری هند سبب بوجودآمدن ضرب المثل "هندجگرخواره" شده است.

تاریخ اسلام از دیگر نومسلمانان برجستۀ صدراسلام نیزازعلی وضرب بازوی او نام میبرند که در یک روزگردنِ 700 نفراز اسیران دست وپابستۀ یهودی را ناجوانمردانه بضرب شمشیر قطع کرده وسراز تن آنها جدانمود.

موردهای بالا مربوط به نومسلمانان درصدر اسلام است که درروایتهای اسلامی آمده وبنابراین نباید دردرستی آنهاشک کرد. زیرا هیچ مسلمانی حاضر نیست تا همکیشان خود و آنهائی که مورد احترام وی هستند را به آدمخواری وآدمکشی متهم کرده و به اساس دین لطمه وارد آورد.
لازم به یادآوریست که بعد ازبرپائی حکومت جمهوری اسلامی، خمینی در26مرداد 1358، قبل ازصدور حکم حمله به منتقدین، بستن روزنامه ها ودانشگاهها ونیز قتل عام دگراندیشان، در خطابه ای سوگند یادکرد که طبق رویۀ اسلامی وبرمبنای گردن زدن یهودیان توسط علی، او نیز چنان خواهد کرد. قسمتی از خطابۀ او چنین بود:

" مولای ما، امیرالمومنین سلام الله علیه، آن مرد نمونه عالم ، آن انسان به تمام معنا انسان، آنكه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور، و در رحم و مروت آنطور، و بامستضعفین آنطور بود، با مستكبرین و با كسانی كه توطئه می كنند شمشیر را میکشت [می كشید] و هفتصد نفر را در یك روز، چنانچه نقل می كنند، از یهود بنی قریظه كه نظیراسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند! خدای تبارك و تعالی در موضع عفو و رحمت رحیم است . و در موضع انتقام ، انتقامجو. امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت ، رحمت ؛ و در موقع انتقام ، انتقام. ما نمی ترسیم از اینكه درروزنامه های سابق ، در روزنامه های خارج از ایران، برای [در مورد] ما چیزی بنویسند. مانمی خواهیم وجاهت در ایران، در خارج كشور پیدا بكنیم! ما می خواهیم به امر خدا عمل كنیم! و خواهیم كرد! "

اما منظور از این نوشته فقط اشارۀ گذرائی به مواردی ازقساوت وکینه توزی تازیان نو مسلمان صدراسلام میباشد که حاکمان حکومت اسلامی ایران به رهبری خمینی از همین رویه پیروی کرده وآنرا از تازیان به ارث برده اند. از این پس کوشش خواهد شد تا با استناد به قرآن ونیزاستفاده از گزارشهای منابع اسلامی وغیر اسلامی، واقعیاتی مطرح شوند که نتیجۀ پژوهش این نویسنده بوده و مایل است تا با مطرح کردن آنها، برهه ای از تاریخچۀ صدر اسلام را در معرض دید و قضاوت علاقمندان قراردهد. بهمین خاطر، ابتداء با رجوع به سوره ای ازقرآن، سخن را آغازمیکنم.

بنا برقول مجتهدین اسلامی، سورۀ الطارق یکی از سوره های مکّی قرآن میباشد که به عقیدۀ نویسنده در تفسیر آن ازسوی مفسران وعالِمان قرآن، اهمال ویا پرده پوشی بعمل آمده است. متن عربی سوره بشرح زیراست:

 بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَ السمَاءِ وَ الطارِقِ‏(1) وَ مَا أَدْرَاك مَا الطارِقُ‏(2) النَّجْمُ الثَّاقِب‏(3) إِن كلُّ نَفْسٍ لّما عَلَيهَا حَافِظٌ(4) فَلْيَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ‏(5) خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ‏(6) يخْرُجُ مِن بَينِ الصلْبِ وَ الترَائبِ‏(7) إِنَّهُ عَلي رَجْعِهِ لَقَادِرٌ(8) يَوْمَ تُبْلي السرَائرُ(9) فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَ لا نَاصِرٍ(10) وَ السمَاءِ ذَاتِ الرَّجْع‏(11) وَ الأَرْضِ ذَاتِ الصدْع‏(12) إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصلٌ‏(13) وَ مَا هُوَ بِالهَْزْلِ‏(14) إِنهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً(15) وَ أَكِيدُ كَيْداً(16) فَمَهِّلِ الْكَفِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدَا(17)

چنانچه ملاحظه میشود، این سوره دارای 17 آیه است. ولی تفسیرهای مختلفی از این سوره توسط مفسرین قرآن انجام شده است که با واقعیت زمانی ومکانی آن مطابقت نمیکنند.   ترجمۀ سورۀ الطارق بشرح زیراست:
به نام خداي رحمان و رحيم ؛
سوگند به آسمان و به طارق ( 1) ؛
و تو چه مي‏داني كه طارق چيست ( 2) ؛
ستاره‏اي است كه پرده ظلمت را مي‏درد ( 3) ؛
(سوگند به آن دو كه ) هيچ انساني نيست مگر آنكه نگهباني بر او موكل است ( 4 ) ؛
انسان بايد نگاه كند كه از چه چيز آفريده شده است ( 5) ؛
از آبي جهنده آفريده شده ( 6) ؛
كه از ما بين استخوانهاي پشت و استخوانهاي سينه بيرون مي‏آيد ( 7) ؛
آن وقت مي‏فهمد كه خداي تعالي بر خلقت بار دوم او قادر است ( 8) ؛
روزي كه نهفته‏هاي در باطن انسان ظاهر مي‏شود ( 9) ؛
در آن روز انسان نه نيروي دفاعي دارد و نه ياوري ( 10) ؛
سوگند به آسمان محل تحولات شگرف ( 11) ؛
و سوگند به زمين پر شكاف ( كه گياهان و چشمه‏سارها از آن سر بر مي‏آورند)( 12 ) ؛
(سوگند به اين دو كه ) قرآن سخن جدا سازنده حق از باطل است ( 13) ؛
نه سخن بيهوده و شوخي ( 14) ؛
(پس ) اين كفار ( بدانند ) كه اگر به نوعي عليه دعوت تو ، كيد و حيله مي‏كنند ( 15) ؛
من هم به نوعي عليه‏شان كيد و حيله مي‏كنم ( 16) ؛
پس در هلاكت آنان عجله مكن چند صباحي منتظر باش و اندكي مهلتشان بده ( 17) .
(نقل از ترجمۀ المیزان)

بنا بر لغتنامۀ دهخدا، الطارق به معنای " ستاره ٔ صبح . ستاره ٔ بام . (مهذب الاسماء). ستاره ٔ روز.(شعوری ) (برهان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بشب آینده ... " میباشد. 
در واقع طارق همان ستارۀ زهره یا ناهید است که قبل از سپیده دم، درخشنده تر از همۀ ستارگان دیگر درمشرق آسمان ظاهر میشود. این ستاره را در زبان انگلیسی Venus  مینامند.
سپس درترجمۀ فارسی المیزان (1)، به تفسیر سورۀ فوق پرداخته که در اینجا آن قسمتهائی که مورد نظرهستند، بیان میشوند.

" در اين سوره مردم را به معاد انذار نموده و استدلال كرده به اطلاق قدرت ، و سخن را با تاكيد ايفاء نموده ، و ضمناً به حقيقت آن روز اشاره مي‏كند و سوره را با تهديد كفار ختم مي‏نمايد ، و اين سوره سياقي مكّي دارد ... پس اينكه فرمود : و السماء و الطارق سوگندي است به آسمان و به طارق ... و آنگاه طارق را تفسير كرده به نجم ، يعني ستاره كه در شب طلوع مي‏كند ... و جملۀ وما ادريك ما الطارق امر آن را بزرگ داشته ، مي‏فهماند كه به چيز بزرگي سوگند ياد كرده .

و جمله النجم الثاقب بيان طارق است ، و جمله در معناي جواب استفهام تقديری است ، گويا وقتي فرموده : تو نمي‏داني كه طارق چيست ! شخصي پرسيده : چيست ؟ فرموده : النجم الثاقب .
ان كل نفس لما عليها حافظ.  اين جمله جواب سوگند است..."

همانطور که از فحوای چند آیه اولیه از سورۀ الطارق برمیآید، محمّد در رویاروئی لفظی با اعراب زهره پرست، ابتداء باتوسل به اعتقادات آنها، به ستارۀ زهره سوگند یاد کرده ودر پایان با ترساندن آنان از مکروحیلۀ الله، کوشش در اطاعتشان از آئین خود میکند. با مروری درقرآن ملاحظه میشود که پیغمبر اسلام از انواع و اقسام سیاستهای مخصوص بخود که سیاست ترساندن یکی از آنهاست، در جایجای آن کتاب با بکاربستن این سیاست مبنی برترساندن دیگران از قهر ومکر وحیله وانتقام الله، کوشش در آوردن دگر اندیشان وپیروان ادیان دیگر به دین تازۀ خود میکند.  دراین نوشته بخاطر اینکه نویسنده در پی کنکاش درمورد مسلمانان اولیه است، بنابراین کوشش خودرا نیزبرهمین موضوع متمرکز خواهد کرد.

برای تعیین مکان زهره پرستان عربستان، میتوان به دو روایت استنادکرد: 1- مسلمانانی که خودشان را عالِم به قرآن میدانند، سورۀ الطارق را سوره ای مکّی قلمداد کرده اند وبراساس ادعاهای آنان سوره های مکّی قبل از هجرت محمّد از مکه به مدینه نازل شده اند، لذا بر طبق دسته بندی سوره های قرآن و گزارشهای آنان که سورۀ الطارق را سوره ای مکّی نامیده وبراساس گفته های آنان سوره های مکّی درمکه وقبل از هجرت محمد به یثرب (مدینه) نازل شده اند، پس با استناد به آن روایتها، گروهی از زهره پرستان عربستان نیزساکن مکه بوده اند. 2- از سوی دیگر، اگر به یک گزارش دست نویس تاریخی که از سوی یکی از صومعه نشینان مسیحی صحرای سینا بمارسیده است استناد کنیم، زهره پرستان عرب همان اعراب بیابانی وچادرنشین بودند که دربیابانها ومحدوده ای بین صحرای سینا درمصر و صحرای عربستان تا دریای سرخ و رود اردن و درخارج از شهرها پراکنده بودند. با مقایسۀ گزارش تاریخی نامبرده و نسبت دادن سوره های مکّی به مکه از جانب مفسرین قرآن، این نتیجه حاصل میشود که زهره پرستان ساکن مکه نیزدرچادروبه صورت بدوی زندگی میکرده اند. بنابراین، مکه درزمان محمّد را نمیتوان به عنوان شهرمحسوب کرد ومحمّد نیزیکی ازهمان چادرنشینان بدوی بوده است.
 
بطوریکه درزیراشاره خواهدشد، روایت نهج البلاغه از زندگی اعراب بیابانی قبل ازصدر اسلام با اخباری که از منابع غیر اسلامی وبخصوص مسیحی که درزیرشرح آنها خواهد آمد، مطابقت دارد. طبق روایت نهج البلاغه، این گروه از اعراب دارای زندگی بس دشواری بوده و دربدترین جاها درکوههای سنگلاخ و بیابانها، درمیان مارهای سمی و خزنده های خطرناک زندگی کرده و غذایشان براساس روایت نهج البلاغه، آرد هستۀ خرما و سوسماربوده است. متن عربی که از سوی علی خطاب به یاغیان عرب  پس ازاسلام آوردن وبه نان ونوا رسیدن ونجات آنها از زندگی دشوارچادرنشینی وبیابانی به رهبری محمّد ایرادشده، در زیر آمده است:

" ان الله بعث محمداً نذیراً للعالمین و امیناً علی التنزیل و انتم معشر العرب علی شر دین و فی شر دار منیخون بین حجاره خشن و حیات صم، تشربون الكدر و تأكلون الحشب و تسفكون دماءكم و تقطعون ارحامكم؛ و الاصنام فیكم منصوبه والاثام بكم معصوبه (خطبۀ 26) " (2)

خداوند، محمّد را بیم دهنده ی جهانیان و امین وحی و كتاب خود، مبعوث نمود، در حالی كه شما گروه عرب در بدترین آئین و بدترین جاها به سر می بردید. در میان سنگلاخها و مارهای كَر )كه از هرگونه صدایی نمی رمیدند(.  اقامت داشتید، آب های لجن می آشامیدید و غذاهای خشن (مانند آرد هسته ی خرما و سوسمار(  می خوردید وخون یكدیگر را می ریختید و از خویشاوندان دوری می كردید، بتها در میان شما سر پا بود، از گناهان اجتناب نمی نمودید.

اما بنا برشهادت تاریخ، شخصِ علی نیز درتوحش و کینه توزی وخونریزی معتقدان به ادیان دیگر، دست کمی از آنهائیکه مورد ملامت قرارمیدهد، ندارد. در این مورد لازمست به یک گزارش تاریخی دست نویس از جانب یک مسیحی نیز نظری بیندازیم. طبق این گزارش، قبل از شروع جنگهای صفین وحرّان (3) که بین علی ومعاویه، برسرِجانشینی وفرمانروائی سرزمینهای اشغالی که براثرهجوم وکشورگشائی از سوی ابوبکر وعمر وعثمان بوجودآمده بودند، علی که مقر خودرا درکوفه (تیسفون پایتخت ساسانیان) قرار داده بود، به کلیۀ اهالی میانرودان دستورمیدهد که باید درجنگ قریب الوقوع بین او ومعاویه، از اودرمقابل معاویه حمایت کنند. مردم حرّان که مسیحی بودند، بخاطر حمایتی که معاویه از مسیحیان سوریه میکرد، به نفع او وارد جنگ برعلیه علی شدند. پس ازخاتمه ی بی نتیجۀ جنگ ومراجعت معاویه ولشکریانش به سوریه، علی که کینۀ اهالی حرّان را بدل گرفته بود، آن شهر را مورد حمله قرارداد و بسیاری ازمردم آنجارا بضرب شمشیر قتل عام کرد. مسیحی نامبرده در این باره چنین گزارش میدهد که «...شدت کشتارمردم وخونریزی به حدی بود که از دروارۀ شهرخون بیرون میزد...» (4)

مطالب بالا شرح کوتاهی از واقعیت زندگی اعراب بیابانی به روایت تاریخ نویسان مسلمان و شرح مختصر مصیبت هائی برمردم دیندارغیرمسلمان میباشند که از منابع تاریخی مسیحی به مارسیده است. برهمین اساس بود که یونانیان ورومیان باستان اعراب عربستان آن دوران را "اعراب وحشی یا بربری" مینامیدند. در اینجا به چند گزارش دست نویس تاریخی از سوی یک راهب یا دیرنشین مسیحی گمنامی در صحرای سینا که تاریخ نویسان از اوبنام " نیلوس" (دراین نوشته اورا نیلوس که منسوب به ساکن حوالی رود نیل است، نام خواهم برد)  نام برده ومربوط به اواخر قرن چهارم میلادی میباشد، میپردازم. توضیح آنکه این نیلوس با نیلوس اهل آنکارا تفاوت دارد ونباید بااو اشتباه شود.

نیلوس سرگذشت خود را اینگونه شرح میدهد که روزی درمصر به گفتگوی دونفر دربارۀ فوائد زندگی در صحرای سینا گوش فرا داده وسپس با اشتیاق به طرح سئوالهائی در این مورد ازآنها میپردازد. پس از پایان آن گفت وشنود، چنان از خود بیخود میشود که همسرش را طلاق داده و با یکی از دوپسر خود راهی صومعه ای در کوه سینا شده ودرآنجا دیر نشینی را بر زندگی شهری برمیگزیند. او ازاین عمل خود بسیارخرسند میشود ورهبانیت را نزدیکی هرچه بیشتر به خدا میپندارد.

دریکی از روزهائی که همراه پسر وعدۀ دیگری از هم کیشانش راهی شهر فَران ( Pharan )(5) شده بود، آنها مورد حملۀ گروهی از عربهای بیابانی قرارگرفته، عده ای کشته وبقیه اسیر میشوند. بعداز اسارت، عربها پسر را ازپدر جداکرده ودربازاربرده فروشان بفروش میرسانند. ولی پدر از سرنوشت پسرش بیخبر مانده وبرای مدتهای مدید نمیداند که ایا عربهای بیابانی اورا کشته اند یا هنوز زنده است؟  پس از آن عربها بتدریج اقدام به کشتن بقیۀ اسیران کرده وپیش از آنکه نوبت به او برسد، شبانه هنگامی که عربها از کثرت باده خواری بشدت مست ودر خواب عمیقی فرورفته بودند، باهزارزحمت خودرا از مخمصه نجات داده و از آنجا فرارمیکند.  بهرحال، پس ازمدتی به کلیسائی میرسد و مشاهده میکند که کشیش آن کلیسا پسرش را از عربهای بیابانی دربازارخریده واو را به خدمت کلیسا درآورده است.  بدین ترتیب پسر باز دوباره به پدرش ملحق میشود. این بود شرح مختصری ازقسمتی از سرگذشت نیلوس. اما آنچه که او درطی اسارتش شاهد بوده ویا از دیگران شنیده است، حاکی از گزارش یک مسیحی مؤمن دربارۀ آن عربهای بیابانی است. در این نوشته به ذکر بخشهائی از گزارش او دربارۀ روش زندگی عربهای بیابانی میپردازم.

" 3.1-  آن وحشی ها در بیابانهای برهوتی زندگی میکنند که از عربستان تا مصر واز دریای سرخ تا رود اردن، گسترده اند. آنها فاقدهرگونه هنر وحرفه وحتی آگاهی به امور کشت وکار هستند. بهمین سبب، برای زنده ماندن فقط وفقط به خنجر وشمشیر خود متکی میباشند. آنها با شکارهرنوع حیوانات صحرائی و راهزنی از طریق کمین کردن در سرِگردنه ها و راهها ودزدی ولخت کردن کاروانیان، امرارمعاش میکنند.  اگرموفق به تهیۀ مایحتاج غذائی خود از طریق روشهای پیش گفته نشوند، اقدام به کشتن وخوردن حیوانات بارکش از قبیل شترجماز مینمایند. کشتن این حیوان بصورت بسیاروحشیانه ای صورت میگیرد. شتری را برای تعدادی از چادرنشین ها ذبح کرده وگوشت آنرا با گرفتن برروی آتش به نحوی که فقط نرم شده وقابل دندان کشیدن باشد، بلع میکنند. درست تر بگویم: آنها مثل سگ غذامیخورند.

آنها نه درکی از پروردگارعالم داشته و نه بتهای ساختۀ دست انسان را پرستش میکنند. ولی بجای همۀ اینها، درمقابل ستارۀ صبح (ستاره زهره - م) به سجده میافتند. هنگامی که قبل از سپیده دم این ستاره در افق پدیدارمیشود، بهترین غنائم زنده شان را که از راه دزدی وتاراج کاروانیان بدست آورده اند، برای او قربانی میکنند.(6)

3.2-  این وحشی ها بخصوص علاقه دارند تا زیباترین کودکانی را که چون غنچۀ نورس هستند، بادیدن ستارۀ صبح بقتل رسانده و به پایش قربانی کنند. برای این منظور آنها توده ای از سنگها را برروی هم انباشته و با رسیدن سپیده دم، قربانی را که بربالای سنگها قرارداده اند، با شمشیربقتل میرسانند....(7)

3.3-  اگر کودکی در اختیارشان نباشد، شتر سالمی را انتخاب کرده وبه زانویش میاندازند.  سپس دسته جمعی شتر بیچاره را دوره کرده و سه بار به دورش میگردند. فردی که در جلوی جمع قرارگرفته وهدایت آنها را به عهده دارد، مردی از رؤسای ریش سفید قبیله بوده ویا یکی از کاهنان آنهاست که در ضمن اجرای مراسم بالا با صدای بلند به خواندن آوازهای مذهبی و مناجاتهائی که برای ستارۀ صبح سروده اند، میپردازد. پس از پایان دور سوم وقبل از آنکه مناجات تمام شود، مردِ نامبرده شمشیراز نیام کشیده و ضربۀ سختی به رباط گردن شترقربانی وارد کرده و اولین کسی است که خون شتر را میخورد. سپس مردان پشت سرِ اونیزازاو پیروی کرده وبا هجوم به سمت شترقربانی وخوردن خون آن، با خنجر تکه ای از گوشت اورا از تنش جدامیکنند، بطوریکه تا دمیدن سپیدۀ آسمان، چیزی از بدن شترباقی نمی ماند. آنها حتی استخوانهای حیوان را به دندان کشیده و با پشتکارعجیبی به جویدن آنها میپردازند. (8) "

با تطبیق چند آیه از سورۀ الطارق درقرآن و روایت تاریخی بالا، اکنون بخوبی معلوم میشود که زندگی آن عربهای وحشی تا زمان ادعای پیغمبری محمّد ادامه داشته ودرواقع تفسیرسورۀ الطارق گواهی بر گزارش تاریخی نیلوس است که در بالا قسمتی ازآن شرح داده شد. بنابراین، همانطوری که از نهج البلاغه و گزارش نیلوس برمیاید، بخوبی آشکار میشود که سربازان نومسلمان بدو اسلام کسانی جزمشتی عربهای بیابانی وحشی وخونخوار وقسی القلب نبودند. مضافاً به اینکه همچه مردمان وحشی را که حرفه ای جز راهزنی ودزدی وسرگردنه گیری نداشته ومتعصبانه ستاره ای از آسمان را پرستش میکردند، نمیتوان به سهولت و دادن پند واندرز به ترک آئین شان وادارکرده ومسلمانشان کرد. مگرآنکه به موجب آیه های دیگر قرآن، به آن وحشیها وعدۀ مال ومنال وراحتی در این دنیا از طریق یورش به شهرهای آباد آن روزگارودرصورت کشته شدن، به آنها وعدۀ بهشت و حوریهای بهشتی که بدنشان همچون مروارید غلتان درمیان صدف است (سوره واقعه، آیه های 22 و 23)، داده شود. مراجعه به قرآن این ادعا را به ثبوت میرساند.

شک نیست که اعراب بیابانی بالا کوس توحش را از مغولان نیزربوده بودند وهمینها بودند که در روایتهای اسلامی از آنها به عنوان سربازان صدر اسلام نام برده میشود. ولی با توجه به روایت پیش گفته از سوی یک مسیحی دیرنشین وبخصوص اظهارات علی در نهج البلاغه، به درستی چهره های خشن و بیرحم این سربازان وحشی صدر اسلام از پس قرنها گذشتِ تاریخ، به نحو احسن هویدا میشود.  به این سبب مورخین غیر اسلامی، قرن هفتم میلادی را که مقارن با کشورگشائی مسلمین است، "قرن سیاه" نام گذاری کرده اند. نتیجه آنکه مسلمانان اولیه کسانی جزآدمخواران (هِند وهم قبیله هایش)، آدمکشان (علی و یارانش) و خونخواران قسی القلب (عربهای وحشی بیابانهای برهوت عربستان و صحرای سینا) نبوده اند. اینست شروع ترویج وگسترش دینی که پیروانش جزخونریزی وقتل وغارت وتجاوزچیز دیگری برای بشریت آن روزگار به ارمغان نیآورده بودند.

واینست ادامۀ حیات این دین که پیروان امروزینش جزخونریزی وقتل وغارت وتجاوزبه مال وناموس دیگران، هدیۀ بهتری برای بشریت ندارند.

منابع:

1- المیزان، ترجمه فارسی، جلد 20، ص 429؛
2-  نهج البلاغه، خطبۀ 26؛
3-  صفین وحرّان واقع در قسمت شمالی میانرودان. حرّان اکنون در کشور ترکیه قراردارد؛
4-  The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles by A. Palmer، ص 187؛
5- فَران شهریست که امروز هم وجود دارد. این شهر درجنوب صحرای سینا بین خلیج عقبه و خلیج سوئز واقع است؛
6-  History and Hagiography from the Late Sinai by Daniel E. Caner، ص 94؛
7-  همانجا، ص 95؛
8-  همانجا، صص 95 و 96.