۱۳۹۹ مهر ۲۶, شنبه

اسلام؛ ازگهوارۀ مسیحیت آریانی به دامن یهودیت (بخش 2)

علی کبیری

بخش 1 را در اینجا مرور کنید: 

https://sokhan-rooz.blogspot.com/2020/06/1.html

همانطور که قبلاً گفته شد، نفوذ اصول اعتقادی مسیحیت آریانی در بدو اسلام و حتی در قرآن کاملاً مشهود است که در این بخش از نوشته به آن میپردازم. اما، عده ای از پژوهشگران اسلام و قرآن بدون توجه به وجود ریشه های اعتقادی آریانیسم در اسلام، به دنبال اثبات این فرضیه برآمده اند که قرآن رونوشتی از انجیلهای مختلف مسیحیان تثلیثی است. چنین تحلیلی از آیه های قرآن و نیز احکام اسلامی برپایۀ شاخه ای از مسیحیت معتقد به تثلیث (سه خدائی)، درست نیست. بر این اساس است که جمعی از این پژوهشگران به طور مطلق، اسلام را مشابه مسیحیت دانسته اند. عدۀ دیگری از آنها، قرآن را بدون تطبیق تاریخی صدر اسلام و وقایع تاریخی مرتبط با آن، تحلیل نموده و درواقع قرآن را بدون توجه به تاریخ اسلام مورد توجه قرارداده اند. پژوهشگر دیگری به نام کریستف لوکزنبرگ، اصولاً زبان قرآن را زبانی غیرعربی بشمارآورده و تعدادی از آیه های قرآن را از طریق تطبیق واژه های عربی با واژه های آرامی - سُریانی، تحلیل و بررسی کرده است. حتی یکی از پژوهشگران دانشگاه عبری اورشلیم با مراجعه به عقائد سیریل مقدس (Saint Cyril) اسقف اسکندریه که آئین اسلام را ترکیبی از آئینهای مختلف دانسته بود، ضمن آنکه عقائد سیریل  را نکته به نکته مورد بررسی قرارداده و آنها را رد میکند، با وجود این از سایر پژوهشگران اسلامی نیز دراثبات یا رد عقائد سیریل، تقاضای نظرخواهی کرده است.  

اما تنها واقعیتی که از جانب این گروه از پژوهشگران یکسو نگر درنظرگرفته نشده، اینکه، شرح زندگی خصوصی پیغمبر اسلام درقرآن که دستورالعمل مسلمانان جهان قرارگرفته، حمله های لفظی اهالی مدینه به محمّد در مورد بدکاریهای او، کنایه های اهالی مدینه به او در مورد جعل این کتاب، کشمکشهای عقیدتی وی با یهودیان مدینه، شرح قتل وغارتهای نومسلمانان صدر اسلام و غیره...که همۀ اینها درقرآن آمده است را به چه چیزی تأویل میکنند، و دربارۀ اینکه در بسیاری از آیه های قرآن، به عیسی مسیح جنبۀ الهیت داده نشده و مورد به مورد وی را بر خلاف اکثریت مسیحیت رایج معتقد به تثلیث فقط و فقط پسرمریم و نه فرزند خدا نامیده، چه پاسخی دارند؟ آیا جز اینست که این جمع به اشتراک مبداء اعتقادی بین اسلام اولیه و مسیحیت آریانی که آن هم مسیح را یکی از مخلوقات خدا دانسته و از دادن جنبۀ الهیت به او امتناع ورزیده، توجهی نکرده اند؟

به درستی که بخش مهمی از تاریخ صدر اسلام را باید در قرآن جستجو کرد و نه فرضیه پردازی یا تکرار روایتهائی که مجتهدان، فقیهان و مورخان مسلمان پس از گذشت بیش از 200 سال پس از مرگ محمّد، روایت کرده اند. قرآن بخش مهمی از تاریخ راستین صدر اسلام است.

واقعیت دیگری که موظف به گفتنش هستیم، در رابطه با جمعی از پژوهشگران دانشگاهیست که بنا بر ملاحظاتی، ازگفتن برخی از واقعیتهای تاریخی خودداری میکنند. بر اساس مناسبات سیاسی - اقتصادی - اجتماعی رایج، دانشگاهها دارای خط قرمزهای مشخصی هستند و اجازه نمیدهند پژوهشگران دینی، سیاسی و اجتماعی، هر آنچه را که باید گفت، بگویند. هر پژوهشگری که از این خط قرمزها تجاوز کند، باید پیه طرد شدگی اجتماعی، بیکاری و فقر را به تن اش بمالد. تجسم این سناریو سخت نیست که بودجۀ بسیاری از پژوهشها از سوی مقامها یا کشورهائی تأمین میشوند تا با اتکاء به آنها بتوانند منافع سیاسی خود را پیش ببرند. جمع بسیاری از پژوهشگران فلسفه، تاریخ، جامعه شناسی، الهیات و حتی باستانشناسی، به علت وابستگیهای مالی به دانشگاهها که به نوبۀ خود از منابع مالی دیگری که سیاستهای بخصوصی را دیکته کرده و رعایت آنها را از شرائط کمک به دانشگاهها و پژوهشگران دانشگاهی در متن قراردادهای کمکی می گنجانند، نمیتوانند تجاوز کنند. در غیر این صورت، یک پژوهشگر تاریخ یا فلسفه به علت نداشتن هنر دیگری برای زیستن، یا باید رو به قبله دراز شده و فاتحۀ زندگیش را بخواند و یا برای زنده ماندن، به کارهای پست بپردازد. از این رو، انتظارنداشته باشیم تا پژوهشگران دانشگاهی واقعیتهای صدر اسلام را آنطور که باید گفته شود برایمان برملا کنند. اکثر آنها نان را به نرخ روز میخورند و در جهت وزش باد به تنظیم بادبانهای پژوهشی شان میپردازند.

پس از آنکه در بخش نخست این نوشته شرح آمدن بحیرای راهب به یثرب و شروع تعلیمات وی به مخمّد جوان گفته شد، حال به بررسی نفوذ مسیحیت آریانی در بخش دیگری از جزیرة العرب پیش از اسلام و نیز وجود رگه های مسیحیت آریانی درقرآن و اسلام، پرداخته میشود.

بر اساس گزارشهای تاریخی در دسترس، شاخۀ آریانی مسیحیت، آئین یهودیت و نیز بت پرستی در عربستان قبل از اسلام وجود داشته اند. در مبحث پیشین به بحیرای راهب پرداخته و نشان داده شد که چگونه آن راهب معتقد به کیش آریانی به مدینه در شمال حجازآمده و به تعلیم محمّد جوان برای تبلیغ و گسترش این کیش، پرداخت. حال به چگونگی ورود مسیحیت آریانی به یمن که در جنوب جزیرة العرب فرار دارد، میپردازیم.

چگونگی ورود مسیحیت آریانی به یمن

پیش از ورود به بحث در مورد نفوذ مسیحیت آریانی در یمن، لازمست یک بار دیگر پایه گذار آن و نیز شخصیت مقتدری همچون امپراتور روم که به این آئین گروید و از نظر مالی آنرا حمایت نمود و از بیزانس به یمن تا مصرگسترش داد، اشاره شود. آشنائی با کیش مسیحیت آریانی که از سوی سایر مسیحیان به عنوان ارتداد از دین مسیح شناخته شده، به سبب رابطۀ این شاخه از مسیحیت با آغاز اسلام در جزیرة العرب، بسیار لازم و ضروریست.

مسیحیت آریانی منسوب به آریوس (336/256 میلادی) کشیش مصری از نژاد بربرهای آفریقا از کارتاژ است که در اسکندریه ساکن بود. او در سالهای پایانی عمر به قسطنطنیه (استانبول کنونی) تغییر مکان داد و درنهایت در همانجا درگذشت. از آریوس اثری بجا نمانده، چون بیشتر نوشته های وی را کنستانتین امپراتور مسیحی روم شرقی (بیزانس) سوزانید و آنچه که باقی مانده بود نیز از سوی مسیحیان ارتدکس نابود شد. بنا براین، آنچه که از دکترین آریوس که به نام آریانیسم در مسیحیت شناخته میشود، از نوشته های مخالفان در بارۀ وی به روزگار ما رسیده است. اختلاف آریوس با مسیحیت ارتدکس بر سر داشتن صفات انسانی و مادی عیسی مسیح و نه ارتقاء وی به مرتبت خدائی بود. در حالیکه مسیحیت ارتدکس و کاتولیک ضمن آنکه عیسی مسیح را پسر خدا میدانند، معتقدند که روح خدا در عیسی مسیح حلول کرده و او را هم به مقام خدائی رسانده است. استدلال آریوس این بود که “اگر خدا دارای فرزندی باشد، آن فرزند که از خدا متولد شده، تازه زندگی را شروع کرده و بر این اساس، قبل از آن وجود خارجی نداشته است. در حالیکه خدا وجود ازلی و ابدی داشته و نقطۀ شروع و پایان خداوندگاری او معلوم نیست. بنابراین، فردی همچون عیسی مسیح که  موجودیت ازلی و ابدی نداشته، نمیتواند همچو خداوند که همواره وجود داشته، به عنوان خدا محسوب شود. نتیجه اینکه: عیسی انسانی میرا بوده همچون انسانهای دیگر. به سخن دیگر، او بشری بود که فقط برای هدایت انسانهای دیگر خلق شده بود.” اینست جوهر دکترین آریوس که از جانب کلیۀ کلیساهای مسیحی معتقد به تثلیث که در آن برهۀ زمانی دارای اکثریتی از کشیشان و پیروانشان بودند و نیزاکثریت کنونی کلیساهای کاتولیک و ارتدکس، ارتداد از مسیحیت محسوب میشود.

به موجب نامه ای که از یک کشیش آریانی قرن چهارم بنام اوکزنسیوس (Auxentius درگذشته به سال 374 میلادی) از اهالی میلان بجا مانده، مسیحیت آریانی چنین توصیف شده:

من معتقد به همان روح القدسی هستم که توانائی روشنگری و تقدیس دارد..آنی که نه خداست و نه پروردگارچنین خصلتی همان ذات روحانی در وجود عیسی مسیح میباشد که با او برابر نبوده، ولی در همه حال مطیع و فرمانبردار ارادۀ اوست، وعیسی مسیح نیز به نوبۀ خود پسری است که مخلوق خدا بوده و درهمه حا مطیع و فرمانبردارخالق خود استپس، اعتقاد ما بر این مبناست  که: پسر مقام خدائی ندارد، بلکه تابع ارادۀ خداوند و خالق ایست که او را آفریده.

http://ccat.sas.upenn.edu/jod/texts/auxentius.trans.html

بنا بر اطلاعات تاریخی، کیش مسیحیت آریانی که از قرن چهارم میلادی از مصر تا سوریه رواج داشته، اثری از آن پس از قرن هفتم دیده نشده و اسلام جایگزین آن میشود.

در سال 317 میلادی، فرزند کنستانتین بنام فلاویوس ژولیوس کنستانسیوس  (361/317 میلادی) که از سوی مورخین با لقب کنستانتین دوم نامیده میشود، در روم شرقی به تخت سلطنت نشست. این امپراتور که دوران زندگیش با زندگی آریوس (336/256 میلادی) پایه گذارکیش آریانی تلاقی دارد، برخلاف برادران و خویشاوندان مسیحی تثلیثی خود، به کیش آریانی درآمد و بر رواج و گسترش آن کوشش بسیار نمود. در دربار او کشیشی بنام تئوفیلوس هندی بود که در کودکی از جزیره ای در اقیانوس هند به اسیری گرفتار شده و سپس با تعلیمات کشیشهای بیزانس به مسیحیت آریانی گروید و در زمرۀ معتمدین دربار امپراتور در آمد.

به موجب گزارش مورخ کلیسائی به نام فیلوستورگیوس (Philostorgius)، در سال 356 میلادی کنستانتین دوم امپراتور روم شرقی، به کشیش تئوفیلوس هندی (Theophilus the Indian) که بسیار مورد اعتمادش بود، با در اختیار گذاشتن بودجه ای هنگفت، مأموریت داد و او را روانۀ یمن نمود تا با دعوت سران قبائل آنجا، آنها را به گرویدن به کیش مسیحیت آریانی تشویق کند. تئوفیلوس با پول نقد و هدایای بسیاری نزد سران قبائل یهودی مستقر در مأرب (منظقۀ سبا در یمن) رفت، ولی آنها از تغییر آئین یهودیت و پذیرفتن مسیحیت آریانی، خودداری کردند. اما گزارش فیلوستورگیوس ونیز شواهد تاریخی نشان میدهند که تئوفیلوس موفق به گرویدن سران قبائل مستقر در نجران، ظفار، عدن و سواحل جنوبی خلیج فارس به مسیحیت آریانی شد وبا تعلیم مسیحیت آریانی به آنها، توانست حکمرانان آنها را به بنای کلیساهائی در آن مناطق تشویق کند. سران قبائل پیش گفته چنان مجذوب تعلیمات تئوفیلوس شدند که به هزینۀ خود به ساختن کلیسا در شهرهای مزبور پرداختند. توضیح آن که ویرانه های باقیمانده از این کلیساها در قرن بیستم توسط باستانشناسان غربی از زیر شنهای روان عربستان بیرون آورده شده اند. ضمناً در سالهای اخیر حکومتهای امارات و قطر و بحرین و حتی عمان امکانات بسیاری در اختیار باستانشناسان غربی برای کشف بقایای این کلیساها قرار داده اند.

Church History, Book 3, Chapter 4, by Philostorgius, Oxford, Translated by E. Walford 

و نیز:

Philostorgious Church History, Book 3, Chapter 4,  Translated by Philip R. Amidon, S.J., Published by Society of Biblical Literature, Atlanta

پس از موفقیت در یمن، تئوفیلوس به زادگاه خود در هندوستان رفت تا اهالی آنجا را نیز تشویق به گرویدن به آئین مسیحیت آریانی کند. ولی با وجود کوششهای ممتد، موفق به انجام آن نشد. سپس وی با یک کشتی که امپراتور در اختیارش گذاشته بود، به آکسوم (Aksum) حبشه رفت و موفق شد تا پادشاه آنجا را نیز به کیش مسیحیت آریانی در آورد. پس از آن، تئوفیلوس به بیزانس مراجعت کرد و به خاطر خدماتی که در ترویج و گسترش مسیحیت آریانی نموده بود، مورد تشویق بسیار امپراتور قرارگرفت و به عنوان یکی ازمقربان دستگاه امپراتوری تا آخرعمر در نهایت آسایش و آرامش زندگی کرد.

این بود شرح کوتاهی در مورد نفوذ مسیحیت آریانی به یمن در بخش جنوبی جزیرة العرب در قرن چهارم میلادی.

بر اساس پژوهشهای تاریخی زنده یادعرفان عارف شهید، استاد تاریخ دردانشگاههای آکسفورد و پرینستون و جرج تاون و نیزسایر مورخین کلیسائی، مسیحیت  در قرون 5 و 6 در یمن بطور وسیع وجود داشت. همچنین، به منظور بزرگداشت قتل عام مسیحیان نجران از سوی یهودیان حمیاری در سال 523 میلادی که در تاریخ مسیحیت به عنوان “شهدای نجران” شناخته شده، هرساله مراسمی در واتیکان و کلیساهای مسیحی ارتدکس برپا میشود و نیز گزارشهای تاریخی در مورد حملۀ حبشیهای مسیحی به یهودیان یمنی در سال 525 میلادی به انتقام قتل عام نامبرده، مؤید وجود مسیحیان طی قرون 5 و 6 در نجران که درشمال یمن واقع شده، میباشد. ن ک به:

Byzantium and Arabs in the Fifth and Sixth Century, by Irfan Shahid, Fordham University

 با توجه به پژوهشهائی از سنگنوشته های منسوب به ابرهه پادشاه یمن در اواخر قرن ششم و برهۀ نزدیک به ظهور اسلام در این خطه، نتیجه میشود که ابرهه و مردمان یمن در دوران حکومت او اکثراً به مسیحیت آریانی گرایش داشتند. چنین واقعیتی را میتوان از سه سنگنوشتۀ ابرهه استنباط کرد. اینها منابع تاریخی موجودند که حکایت از وجود مسیحیان در اواخر قرن ششم در یمن باستان میکنند. از ابرهه 43 سنگنوشته به دست آمده است که 40 سنگنوشته مربوط به کارهای آبادانی وی در یمن و بخصوص تعمیرات سد مأرب اند. این سنگنوشته ها به خط سبائی بوده واز سوی باستانشناسان غربی کشف و خوانده شده اند. در شروع  دوفقره از این سه سنگنوشته ها، ابرهه فقط به عیسی مسیح اشاره کرده است. ولی در سنگنوشتۀ سوم به الرحمان، پسر و روح القدس نیز پرداخته است. در مورد توصیف الرحمان میان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. کریستین روبن با قرار دادن الرحمان در کنار روح القدس و پدر، اعتقاد به آنرا تثلیثی دانسته است که بر اساس تعریفی که اوکزنسیوس از مسیحیت آریانی کرده، چنین دیدگاهی اشتباه است.

مسیحیت آریانی ضمن آنکه عیسی مسیح را مخلوق خدا بشمار میآورد، روح القدس را خصلت ذاتی وی که به امر خدا در جسم او حلول کرده است، دانسته و او را بشری همسان سایر مخلوقات خدا میداند که مانند هر انسان دیگری وجودش میراست و میرا بود. بر این اساس است که مسیحیت آریانی عیسی را موجودی نظیرانسانهای دیگر محسوب کرده و پسرمریم مینامد که برای هدایت خلق خدا آمده بود. از این رو، بین مسیحیت معتقد به تثلیث که پدر، پسر و روح القدس را سه خدائی میداند، و مسیحیت آریانی که پسر را مخلوق خدا دانسته و روح القدس را جزء خصلت ذاتی پسر بشمار آورده و معتقد به خدای یگانه و توحید است، تفاوت فاحشی وجود دارد. به همین دلیل اکثر مسیحیان تثلیثی از مسیحیت آریانی به عنوان ارتداد از دین مسیح یاد کرده و مسیحیان آریانی را مرتد به شمار میآورند. متقابلاً نیز مسیحیت آریانی، مسیحیت تثلیثی را ارتداد ار دین مسیح و کفر به شمار میآورد.

به هر حال، واقعیت اینست که برخلاف برآوردهای محققان جزیرة العرب و بر اساس مدارک و منابع بجامانده از قرن چهارم و نیز منابع تاریخی بجا مانده و همچنین سه کتیبه از سنگنوشته های موجود از دوران حکومت ابرهه در اواخر قرن ششم میلادی و درست پیش از ظهور اسلام، کیش مسیحیت آریانی در جنوب این شبه جزیره وجود داشته است.  به همین سبب است که بیشتر اهالی یمن به علت اعتقاد به مسیحیت آریانی و اشتراک اعتقادی آن با اسلام در دوران گسترش اولیۀ این آئین در آنجا، به سهولت پذیرای چنین آئینی میشوند. هرچند بعداً تحت نفوذ آموزه های یهودی، اسلام آمیزه ای میشود از این دو آئین. ولی به علت وجود احکام آماده در کتاب موسی یا عهد عتیق و عدم وجود چنین احکامی در اسلام، وجود احکام آماده و داستانهای کتاب عهد عتیق یهودیت، آئین اولیۀ اسلام به تدریج زیر نفوذ خاخامهای یهودی مستقر در یثرب قرار میگیرد که در نوشتۀ آینده شرح آن خواهد آمد.

در مورد سنگنوشته های ابرهه، چند باستانشناس آمریکائی و اروپائی آنها را از سبائی به انگلیسی، آلمانی و فرانسه برگردانده اند. در این میان، سهم دو باستانشناس آلمانی و فرانسوی از بقیۀ همکارانشان بیشتر و چشمگیرتراست. مهمترین این سنگنوشته ها مربوط به لشکرکشیهای ابرهه به سایرنقاط جزیرةالعرب با شرح شهرهای تسخیرشده و حاکمان و رؤسای قبائل آنهاست. سنگنوشته های دیگر مربوط به کارهای آبادانی ابرهه و بخصوص تعمیرات اساسی سد مأرب در یمن است. مدل مشابه سنگنوشتۀ مربوط به عملیات نظامی ابرهه در موزۀ سمیتسونین آمریکا نیز موجود است. ازمعروفترین باستانشنان در رابطه با سنگنوشته های ابرهه میتوان به باستانشناس و مورخ آلمانی به نام نوربرت نبس (Norbert Nebes) و باستانشناس و مورخ فرانسوی به نام کریستین ژولین روبن (Christian Julien Robin) اشاره کرد. تخصص این دو مورخ در خواندن نوشته هائی به زبانهای سامی و در مورد صدراسلام است.

سنگنوشته های پیش گفته با عناوین بین المللیِ قراردادیِ باستانشناسی نامگذاری شده اند و یکی از مهمترین آنها که گزارش فتوحات ابرهه در جزیرة العرب است با نام عیسی مسیح شروع میشود. نمونۀ سنگنوشتۀ فتوحات ابرهه در جزیرة العرب

سطر اوّل چنین شروع میشود:

  (i) Transliteration                                                                                                 b kh ya l / r h m n n / w m s ya h ha / m l k n / a b r ha / z ya b m n / m l k / s b a / w z r ya d n / w h dh r m d t

Transcription B'khail / ar-rahman / wmaseeha / malikan / Abraha / Zaybm / malik / sab'a / w zarydan / w hadarmaut

Translation With the power (help) of god, and the Jesus (=Christian) King Abraha Zeebman (King's title), the King of Saba'a, Zuridan and Hadrmaut. 

با مساعی پروردگار وعیسی مسیح، ابرهه پادشاه سبا، ذوریدان و حضرموت...

کتیبۀCIH541 با خط سبائی مربوط به تعمیرات اساسی سد مأرب

با اتکاء به قدرت و مساعدت الرحمان و عیسی مسیح و روح القدس…

پژوهشگران در مورد واژۀ الرحمان در عربستان پیش از اسلام تعابیر مختلفی ارائه کرده و هنوز متفقاً به نتیجۀ واحدی نرسیده اند. همانطور که قبلاً توضیح داده شد، روح القدس نقر شده در کتیبۀ بالا مربوط به حلول روح خدا در عیسی مسیح بوده و نه یک خدای مجزا طبق اعتقادات مسیحیت تثلیثی.

در این بخش از نوشته، به کوتاهی به پژوهش یکی از پژوهشگران معاصر که قرآن را رونوشتی از انجیل یا احکام مسیحیان تثلیثی دانسته، اشاره نموده، وپس از آن آموزه های اسلام و قرآن را با اصول مسیحیت آریانی مقابله خواهیم کرد.

یکی از معروفترین پژوهشگران معاصر به نام گونتر لولینگ (Günter Lüling) پژوهشگر آلمانی است. گونتر لولینگ یکی از متخصصین الهیات مسیحی و مسلط به زبان عربی و از پژوهشگران تاریخ صدر اسلام که چند سالی نیز در سوریه زیسته، دربررسی مفصلی از چند سورۀ قرآن در کتابی مشتمل بر        580 برگ با عنوان "چالشی جهت اصلاح اسلام" چاپ هندوستان همت گماشت.                                                                     (A Challenge to Islam for Reformation, Delhi 2003)                                                  

این کتاب پژوهشی شامل پنج فصل بشرح زیر است:

1.  نمونه هائی از سوره های مبهم قرآن نظیرسوره های 96 (العلق) و 80 (عبس) 

2.  نقدی بر قرآن دربارۀ وجود سرودهای مسیحیت پیش از اسلام در آن

3. بررسی واژۀ "الجنة" در قرآن، مسیحیت و بت پرستی

4.  تمیزمتون مسیحیت پیش از اسلام از متون قرآنی

5.  منشاء سورۀ 30-74.1 (سورۀ  المدثر)

سه سورۀ العلق، عبس و المدثر، در دسته بندیهای  مفتی ها و ملاها بخشی از سوره های مکی محسوب شده اند. همانطور که در نوشتۀ "کدام مکه؟ کدام قریش؟ کدام خدیجه؟ کدام محمّد؟" بر پایۀ استدلال علمی ثابت شد، شهری بنام مکه در دوران زندگی محمّد وجود نداشت تا سوره های مکی در ارتباط با آن بوجود آیند، بنابراین، ادعای اینکه سوره هائی بنام سوره های مکی درقرآن وجود دارند، ادعائی بی پایه و اساس است. بر همین مبناست که لولینگ سه سورۀ نامبرده را که جزء سوره های مکی وانمود شده اند، مبهم نتیجه گیری کرده است. علت چنین ابهامی آنست که این گروه از سوره های قرآن قطعاً در مدت زمانی که پیغمبر اسلام میزیست، وجود نداشته و یا پس از مرگ محمّد به قرآن افزوده شده اند. اما در مورد سایر سوره های قرآن که بصورت نظم در این کتاب دیده میشوند، ممکنست نظر لولینگ مبنی بر اینکه آن گروه از سوره ها از سرودهای دینی مسیحیان پیش از اسلام اقتباس شده باشند، دور از واقعیت نباشد. اشارۀ لولینگ مربوط به آیه هائی از قرآن است که با قافیه یا وزن بیان شده و جنبۀ شعری دارند. متقابلاً، پژوهشگر مصری مسلط به زبان و ادبیات عرب، وجود اشعار عربی که ملاها و مفتی ها درقرآن به آنها استناد میکنند، را در عربستان ماقبل اسلام یا دوران جاهلیت، مورد تردید قرار داده است.

 دکتر طه حسین استاد زبان عربی دردانشگاه قاهره و یکی از پژوهشگران متمایل به مکتب شک و تجدید نظر طلبی در اسلام، اشعار منسوب به عربستان پیش از اسلام یا اشعار منسوب به دوران جاهلیت جزیرة العرب را نفی کرده است. حسین در کتاب پژوهشی بنام فی الشعر الجاهلی، نه تنها منکر وجود جاهلیت در عربستان قبل از اسلام شده، بلکه با بررسی ادبی اشعار منسوب به جاهلیت و آیه های جاهلیت در قرآن، آنها را متعلق به دوران پس از ظهور اسلام و برساخته در دوران حکومتهای مابعد محمّد بشمار آورده است. انتشار کتاب نامبرده در مصر و جهان عرب، موجب خشم علمای الازهر و مسلمانان متعصب شده و منجر به اخراج او از دانشگاه و از دست دادن کرسی استادی شد. متعاقباً، بر اثر فشار و اعتراض مسلمانان متعصب و نان به نرخ روز خوران مسلمان نمای مصری، حسین را به دادگاه کشاندند و او بر اثر هجوم همه جانبه از سوی متعصبان اسلامی که قتل او را بر مبنای ارتداد خواستار شده بودند، به ناچار بر مسلمانی خود پای فشرده و آن نوشته را پژوهشی در حوزۀ دانشگاه و نه برای عامۀ مردم اعلام کرد. در نتیجه، با پادرمیانی وزیر فرهنگ و روشنفکران مصری از اتهام ارتداد تبرئه شد. اما از این واقعیت نباید غافل شد که حسین دارای مدرک دکترا از دانشگاه سوربن فرانسه بود و چنان مدرک علمی را با نوشتن تزی در رابطه با بینش ابوالعلاء مَعَری بدست آورده بود. توضیح آنکه مَعَری یکی از برجسته ترین علمای اسلامی عرب و متمایل به مکتب شک بود که پس ازشرکت در مجامع مختلف اسلامی و رنج سفر به نقاط مختلف و آموختن دروس مربوطه در محضرعلمای اسلامی زمان خود، تا مقام اجتهاد در اسلام اوج گرفت و سپس با آگاهی کامل نسبت به اسلام و ارکان آن، از دین بطور کلی تبری جسته و اسلام و دین را مورد انتقادهای شدید قرار داد و تا آخر عمر گوشه نشین اختیار کرد. شعار مشهور او معرف  بریدن وی از اسلام و دین منسوب به خداست. همچنین نگاه کنید به دیوان او و اشعار لزومیات.

اثنان اهل الارض ذو عقل بلا دین و آخر دین لا عقل له  

ساکنان زمین بر دو گروهند: گروه نخست آنانی اند که عقل دارند و دین ندارند و گروه دیگر دینداران اند که از عقل بهره ای نبرده اند

نمونه های مشابه از واکنش مسلمانان متعصب و علمای مصرنسبت به پژوهش دکتر طه حسین در بسیاری از کشورهای اسلامی که منجر به قتل و نفی بلد و زندانهای درازمدت دگراندیشان شده اند، در دست است و هنوز هم دگراندیشانی که بر اساس یافته های خود از اسلام بریده یا قرآن و اسلام و احکام اسلامی را مورد انتقاد قرار داده اند، از بیم گزند مسلمانان متعصب به پنهانکاری ، خاموشی یا گریز از چنگال دکانداران اسلامی و مردم نادانی که از آنها پیروی میکنند، در جا یجای کرۀ خاکی دیده میشوند. چنین عکس العملهائی از جانب علماء و فقهای اسلامی مؤید این واقعیت است که اینان به علت جهل و فقر علمی، درماندگی در استدلال منطقی، بی پایه و اساس بودن ایمان یا به سبب از دست دادن منافع و موقعیت مالی خود، کوتاهترین راه را فقط و فقط در مرتد شمردن منتقدین انتخاب نموده و با صدور احکامی نظیر مهدورالدم، کافر، منافق یا مرتد، رأی بر سر به نیست کردن، اعدام یا قتل دگراندیشان میدهند.

به هر حال چنانکه در مبحث پیشین اشاره شد، یکی از معتقدات مسیحیت آریانی بر آنست که در هر کلیسا فقط یک صلیب چوبی مشابه همان صلیبی که عیسی مسیح را برآن مصلوب کردند، باید برافراشته باشد و نه صلیبهائی از جنس طلا و نقره با افزودن سنگهای گرانبهاء و اشیاء زینتی دیگر. همچنین نقاشی مریم مقدس و عیسی مسیح بر دیوارهای کلیسا را منع نموده و قرار دادن تندیسهای عیسی و مریم را کفر و ارتداد بشمار میآورد.

مشابه اعتقادات پیش گفته را میتوان به عینه در اسلام ارتدکس دوران معاصر نیز مشاهده کرد. یکی از اینها نمونه های مربوط به وقایع سالهای اخیر در ارتباط با احکام حکومت ارتدکس طالبان در منفجر کردن مجسمه های بودا در بامیان و نابود کردن اشیاء موزۀ کابل است. نمونۀ دیگر از اسلام ارتدکس مربوط به خسارتها و خرابیهای وارده به آثار تاریخی از سوی حکومت داعش که خود را مدافع و مروج اسلام راستین میدانست، قابل ذکر است. بر همین مبنا، میتوان به خسارتهائی که داعش به آثار تاریخی به بار آورد و از جمله نابودی آثار تاریخی شهر باستانی پالمیرا و نیز بقایای کلیسای بصرا و انفجار تندیسهای موجود در آنها در سوریه و نیز شکستن و خرد کردن نقشها و کتیبه های سنگی باستانی موجود در بابل و نینوا در عراق، اشاره کرد. چنین اعتقاداتی ریشه در آموزه های مسیحیت آریانی در برهۀ ابتدائی و آغاز ترویج چنین آئینی در یثرب دارد که متعاقباً به عنوان بخشی از مبانی اعتقادی مسلمانان معتقد به اسلام ارتدکس در آمده اند. بطور کلی، در اسلام ارتدکس که دارای چند شاخۀ اصلیست، نقاشی، مجسمه سازی و ایجاد تصاویر پیغمبر اسلام و وابستگان وی و نیز خلفای راشدین و خلفای صدر اسلام، حرام است و کسانی که از این احکام پیروی نکنند، سوای اینکه مسلمان یا غیر مسلمان باشند، خونشان مباح بوده و وظیفۀ شرعی هر مسلمانیست که خاطیان را بدست خود به قتل رساند و این حکم دین است و درهای بهشت را بر او خواهد گشود و آخرت او قرین رحمت الهی خواهد بود.

رگه های مسیحیت آریانی در اسلام وقرآن

همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، بر مبنای اعتقادات اصولی مسیحیت آریانی بر خلاف مسیحیت تثلیثی، در مورد اینکه عیسی مسیح پسر خدا بوده و آئین تثلیث به او هم جنبۀ الهیت و مقام خداوندگاری داده است، اعتقاد نداشته و صرفاً عیسی مسیح را یکی از مخلوقات خدا که برای هدایت مردم آمده، بشمار میآورد. مضافاً به اینکه مسیحیت آریانی تزئینات کلیسا توسط مسیحیان تثلیثی را مردود دانسته و معتقد است به اینکه عیسی مسیح فقط بر یک صلیب چوبی مصلوب شده و بنابراین، تزئین کلیساها با صلیبهای طلائی و نقره ای و سنگهای قیمتی و نیرنصب تصاویر عیسی مسیح و مریم بر در و دیوار کلیساها و قرار دادن تندیسهای عیسی و مریم را منع کرده است.

درمورد تشابه بخش مهمی ازاحکام اسلامی با احکام مسیحیت آریانی، مشاهده میشود که در کلیۀ مذاهب اسلامی تزئین مساجد با فلزات گرانبها و نیز کار برد سنگهای قیمتی و نیز نصب یا ترسیم تصاویر پیغمبر اسلام و خلفای راشدین بر در و دیوار مساجد، در متن کتابها، نمایش آنها دررسانه های جمعی و خصوصی و غیره...منع شده و در زمرۀ ارتداد از دین اسلام و کفر محسوب میشوند. متخلفین از این احکام به اشد مجازات یا مرگ محکوم شده و هر مسلمانی موظف است تا حکم قتل متخلفان ازچنین احکامی را شخصاً به عهده بگیرد. چنین احکام اسلامی عیناً مشابه احکام مسیحیت آریانی هستند، با این تفاوت که فقهاء وعلمای اسلامی و مسلمانان بر مبنای احکام شرع قادرند حکم ارتداد و حتی قتل متخلفین از این احکام را هم صادر و اجراء کنند. اما مسیحیت معتقد به تثلیث به چنین احکامی اعتقاد نداشته و هیچگونه دستورالعملی در این مورد ندارد. بر همین اساس مشاهده میشود که در اسلام اولیه، اصول مسیحیت آریانی در جزیرة العرب رایج شده و سپس در سرزمینهائی که مسخر مسلمانان شده بود، ترویج شده اند. متقابلاً باید توجه داشت که اگر مسیحیت تثلیثی در مبداء اسلام در این آئین نفوذ میکرد، احکامی مبنی بر منع وعدم تولید و نصب تصاویر و تندیسهای پیغمبر اسلام و خلفای راشدین نیز در اسلام ریشه نگرفته و وجود نداشت. ضمناً توجه به این واقعیت لازمست که وقایع هولناک و ناگواری که همه ساله بر اساس فتواهای مفتیان و متصدیان دینی در ارتباط با انتقاد از اسلام یا تصویر پیغمبر اسلام، در نقاط گوناگون جهان به وقوع می پیوندند که طی آنها صدها انسان بیگناه کشته میشوند، نیز به وجود ریشۀ آموزه های مسیحیت آریانی در صدر اسلام مرتبط است. بر اساس پژوهشهای این نویسنده، بروزچنین وقایع ناگواری محصول ترکیب احکام مسیحیت آریانی با احکام کتاب موسی که انتقاد ازمقدسین و مقدسات دینی را ارتداد از دین دانسته و مجازات مرتکب را مرگ میداند، سرچشمه گرفته است. در بخش سوم نشان داده خواهد شد که چگونه اسرائیلیات درقرآن و اسلام نفوذ کرده وبا ترکیب آنها معجونی به صورت اسلام کنونی شکل گرفت.

هچنانکه در نوشتۀ “کدام مکه؟ کدام قریش؟ کدام خدیجه؟ کدام محمّد؟” نشان داده شد، 86 سورۀ منسوب به مکه نمیتوانند در مکه بر محمّد نازل شده باشند و بر این اساس چنین سوره هائی از درجۀ اعتبار و نسبت آنها با مکه، ساقطند. حال با توجه به 28 سورۀ باقیماندۀ قرآن که از سوی فقهای اسلامی منسوب به مدینه (یثرب) وانمود شده و به عنوان سوره های مدنی معروفند، گروهی از آیه های مندرج درسوره های مدنی را در ارتباط با آموزه های بحیرای راهب که  معلم محمّد و مروّج  مسیحیت آریانی در مدینۀ صدر اسلام بوده، مورد بررسی قرار میدهیم.

با بررسی آیه ها و سوره های قرآن، تنها آیه هائی که ازعیسی به عنوان پسر مریم و نه پسر خدا نام برده اند، به شرح زیرند:

1. آیه های 87 و 253 از سورۀ بقره (سورۀ 2)

2. آیۀ 45 از آل عمران (سورۀ 3)

3. آیه های 157 و171 از سورۀ نساء (سورۀ 4)

4. آیه های 17، 46، 72، 75، 78، 110، 112، 114 و 116 از سورۀ مائده (سورۀ 5)

5.  آیۀ 31 از سورۀ توبه (سورۀ 9)

6. آیۀ 7 از سورۀ احزاب (سورۀ 33)

7. آیۀ 27  از سورۀ حدید (سورۀ 57)

8. آیه های 6 و 14  از سورۀ صف (سورۀ 61)

توجه به این نکته لازمست که کلیۀ سوره های پیش گفته در زمرۀ سوره های مدنی هستند که در مدینه صادر شده  یا به زعم فقهای اسلامی در مدینه بر محمّد نازل شده اند.

توجه به این واقعیت لازمست که در معدود آیه هائی که درقرآن به روح القدس اشاره شده است که منظور از آن فرشته ای به نام جبرئیل است که فرامین الله را به پیغمبران منتقل میکرده و یا به نمایندگی الله روح وی را در انسان مورد نظر میدمیده، و مؤید آن نیست که اسلام نیز به تثلیث در مسیحیت معتقد است. در زیر به آیه هائی که به حلول روح الله در انسان پرداخته اند، اشاره خواهیم کرد.

آیه هائی که در بالا ذکر شد، مربوط به سوره هائیست که مطلقاً با معتقدات بحیرای راهب که مروّج مسیحیت آریانیست، مطابقت دارند. از این رو، این آیه ها را بر پایۀ طبقه بندی قرآن باید از جنبۀ تاریخی قبل از بقیۀ آیه های مدنی قرآن و حتی در آغاز آن قرار داد. در واقع، از این بررسی کوتاه چنین برمیآید که تبلیغات محمّد در ترویج آئینی که بعداً اسلام نامیده شد، پیش از همه ازطریق مبانی اعتقادی آموزه های بحیرای راهب که از سوی او به محمّد دیکته شده و سپس توسط محمّد در یثرب ترویج میشد، در نظرگرفته میشود. بر این اساس، این آیه ها بر آیه های دیگر مدنی مقدمند و لازمست تقدم و تأخر تاریخی آنها در نوشتۀ دیگری مورد پژوهش قرار گیرد.

در شروع تبلیغات آئین جدید از سوی محمّد، بسیاری از اهالی مدینه و بخصوص جمعی از یهودیان که دارای کتاب بوده و ازآموزشهای لازم یهودیت از سوی خاخامها برخوردار بودند، تبلیغات محمّد را جدی نگرفته و چنان مدعیاتی را به حساب نمیآردند. چنین واکنشی از جانب یهودیان قابل تصور است. اما همانطور که از ایۀ 103 از سورۀ النحل برمیآید، در واکنش به تبلیغات محمّد و اخبار مربوط به ارتباط مداوم وی با بحیرای راهب، در افواه یهودیان و بت پرستان یثرب شایع شد که وی تحت تأثیر آموزه های بحیرا قرار گرفته و بر اساس آن به تبلیغ آئین جدید دست زده است.چنین عکس العملی به روشنی در آیۀ 103 از سورۀ النحل دیده میشود و باوجود اینکه فقهای اسلامی سورۀ النحل را در ردیف سوره های مکی قرار داده اند، ولی به علت عدم سکونت محمّد در مکه و وجود عینی او در یثرب که قبلاً در مورد آن توضیحات و مدارک لازم تاریخی و جغرافیائی ارائه شد، آیۀ 103 ازسورۀ النحل که دلالت بر تبلیغات ابتدائی محمّد از آئین جدید میکند، نمیتواند سوره ای مکی تلقی شود. اما بر مبنای همین استدلال، آیۀ 103 از سورۀ النحل را میتوان به سهولت مربوط به یثرب یا مدینۀ اسلامی محسوب کرد. متن آیۀ مذکور به شرح زیراست:

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ 

و ما به این واقعیت آگاهیم که معاندین میگویند: “بشری به او میآموزد که زبانش عجمی است” در صورتیکه گفتار ما به زبان عربی روشن است.

جمعی از ملاهای ایرانی چنین شایع کرده اند که در آیۀ بالا منظور از “عجمی” اشاره به سلمان فارسی است، چون پس از تصرف سرزمین ما از سوی اعراب تازی، آنها پارسی گویان را عجم می نامیدند. در پاسخ به این جمع باید گفت که اولاً- در شروع تبلیغات محمّد در یثرب که هنوز آئین اسلام جا نیفتاده بود، خبری و اثری از سلمان فارسی در آنجا در دست نیست.  ثانیاً- اگر اعراب زبانی را نفهمند، آنرا زبان عجمی مینامند، صرفنظر از این که آن زبان فارسی یا یونانی یا لاتین و یا سُریانی باشد. ثالثاً- در نوشتۀ پیشین با ارائۀ مدارک تاریخی و حتی اسلامی، ثابت شد که بحیرای راهب در یثرب ساکن بود، به محمّد برای تبلیغ آئین مسیحیت آریانی مرتباً آموزش میداد و بسیار مورد احترام محمّد و نومسلمانان بود. رابعاً- همانطور که از منابع تاریخی و مدارک مربوطه برمیآید، محمّد جوان بطور مرتب تحت آموزشهای بحیرای راهب قرار داشت. خامساً- زبان بحیرای راهب همان زبان سُریانی بود که اعراب یثرب با آن آشنائی نداشتند و بر این اساس بود که در آیۀ پیش گفته، به آن  زبان عجمی گفته میشود. بر این اساس، شک نیست که محمّد علاوه بر زبان عربی، به زبان سُریانی هم آشنائی داشت که البته در سفرهائی که به سوریه میکرد، از آن زبان در مراودات خود بهره میبرد. از این سفرها که محمّد هدایت کاروانهای بازرگانی را به عهده داشت، در منابع غیر اسلامی نیز نام برده شده است.

اما ارتباطهای بازرگانی یثرب با سرزمینهای دیگر از مصر تا سوریه و نیز یمن، که براساس مدارک تاریخی موجود، مردمان بسیاری از آنها با آموزه های مسیحیت آریانی آشنا بوده و به آن اعتقاد داشتند، سبب شد تا کار محمّد طی چند سال مورد استقبال قرار گرفته و عده ای را به دور او جمع کند.

در مورد روح خدا و روح القدس در قرآن لازمست توضیح کوتاهی داده شود. همانطور که از آیه های پیش گفته و نیز آیه هائی که در آنها از روح خدا و روح القدس برمیآید، مفهوم روح القدس در قرآن با مفهوم آن در مسیحیت معتقد به تثلیث، تفاوت ماهوی دارد. قرآن در آیه های مختلف نشان میدهد که الله پس از آفرینش انسان از گِل، از روح خود درآن دمید و به آن جان داد. بطور نمونه ن ک به آیه های 7 تا 9 از سورۀ السجده:

الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ (7)

همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده است نيكو آفريده و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد (7)

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ (8)

سپس تداوم نسل او را از چكيده آبى پست مقرر فرمود (8)

ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (9)

آنگاه او را درست‏اندام كرد و از روح خويش در او دميد و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندك سپاس مى‏ گزاريد (9)

ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (9)                                     آنگاه او را درست‏ اندام كرد و از روح خويش در او دميد و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندك سپاس مى‏ گزاريد (9)

و نیز آیه های تکراری الحجر/29 و ص/72:

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (29)                                                                  پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد (29)

و الله درآیۀ الشوری/52 خطاب به محمّد گواهی میدهد که با وحی روح خود به سوی او، خواندن را به وی یاد داد:

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (52)

وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمى‏ دانستى كتاب چيست و نه ايمان كدام است ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى ‏نماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مى ‏كنى (52)

آیۀ المجادله/22:

لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22)

قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‏ اند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تاييد كرده است و آنان را به بهشتهايى كه از زير [درختان] آن جويهايى روان است در مى ‏آورد هميشه در آنجا ماندگارند خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند اينانند حزب خدا آرى حزب خداست كه رستگارانند (22)

درمورد انسان که خدا او را از گِل بدبو درست کرد و روح خود را در او دمید و به صورت بشری در آورد:

الله در آیۀ الشعراء/193 خطاب به محمّد میگوید:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (193)                                                                                                       روح الامين آن را بر دلت نازل كرد (193)

آیه های مریم/17 و النحل/2 زیر به روشنی گواهی میدهند که الله هر وقت اراده میکرد، روح خود را به شکل جبرئیل برای انجام مقصودی میفرستاد. همانطور که از آیه های قرآن برمیآید، الله در مواردی مستقیماً با محمّد در تماس بود و در مواردی نیز از طریق جبرئیل با او تماس میگرفت. در مورد اشاره به روح، یا اینکه منظور قرآن اشاره به روح الله است و یا اشاره به فرشتۀ الله که جبرئیل هم یکی ازآنها بود، منظور الله است. به آیه های زیر توجه کنید:

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا (17)                                                       و در برابر آنان پرده‏ اى بر خود گرفت پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به شكل بشرى خوش‏ اندام بر او نمايان شد (17)

يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ (2)                     فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مى ‏كند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست پس از من پروا كنيد (2)

آیۀ مائده/110 به روح القدس اشاره میکند که

إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ ...(110)                             یاد كن هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور آنگاه كه تو را به روح‏ القدس تاييد كردم...(110)

نتیجه آنکه درقرآن روح الله که همان روح القدس است، هم در جسم انسان حلول میکرد و هم در جسم رسولان او. درمواردی نیز به صورت موجود انسان نمائی بر پیغمبر اسلام و سایر پیغمبران الله، ظاهر میشد. بنابراین، بین مفهوم روح القدس درقرآن و اسلام و مفهوم روح القدس در مسیحیت معتقد به تثلیث که روح القدس به صورت یک شخصیت مجزا به علاوۀ خدا و عیسی مسیح مورد پرستش است، تفاوت ماهوی دارد.

در مبحث آینده به چگونگی ورود احکام آئین یهود به قرآن در صدر اسلام، افزوده شدن آئین و احکام یهودیت به این کتاب و استحالۀ قرآن و اسلام  میپردازیم و نشان خواهیم داد که چگونه در 1400 سال پیش آئینی به نام اسلام شکل گرفت.

ادامه دارد...