۱۴۰۲ دی ۲۴, یکشنبه

انتخابات بی انتخابات

 جنبش نه!

نه به تمامیت جمهوری اسلامی!

هم میهنان گرامی،

44 سال زندگی مشقت بارزیر سیطرۀ  مافیای فاشیسم مذهبی به استناد ولایت فقیه که ملای روضه خوان خشک مغزی بنام "ولی فقیه" با سمت رهبری با حمایت سرداران دزد و قاچاقچی سپاه در رأس آن نشسته وهستی مردم وکشور را به باد داده، کافیست. طی 44 سال گذشته سرنوشت میلیونها ایرانی در اختیار فردی بنام "ولی فقیه" بوده است و اکنون همگان شاهدند که براثر وجود چنین فرد رذلِ نادان و خدعه گری در رأس امور مملکتی، کشوربه چه مشکلات عدیده ای گرفتار ومردم به چه مصیبت و اِدباری دچارشده اند. درحالیکه میلیارد میلیارد ثروت طبیعی این مرز و بوم درمقابل دیدگان و زیر نظارت مداوم ولی فقیه به تاراج رفته، درمقابل فقروفحشاء و بیکاری واعتیاد و بی خانمانی واز هم پاشیده شدن شیرازۀ خانواده ها سهم مردم شده است. شکی نیست که واگذارکردن سرنوشت ملتی به یک فرد خشک مغز و خدعه گر که اکنون کارنامۀ مردودیت او در مقابلمان قراردارد، برخلاف منافع ملّی و میهنی ما میباشد. 

از سوی دیگرگماشتن فردی بی مسئولیت به صورت مادام العمر به عنوان "ولی فقیه" در رأس امور کشورکه همۀ تصمیمات مهم به امر و زیر نظر مستقیم او اتخاذ شده، ولی نه قبول مسئولیت کرده و به مردم وهیچ مقامی پاسخگو نیست، چیزی جزپذیرش ذلت واهانت به شعورمردم نیست. از نظر حقوقی تعیین وگماردن "ولی" برای ادارۀ امورو نگهداری از کودکان خردسال، افراد سفیه وناقص العقل، دیوانگان و کسانیست که از نظر طبیعی به حد بلوغ ورشد فکری نرسیده وقادر به تشخیص مصلحت خود نباشند. پس پذیرش فردی درلوای "ولی فقیه" به منظور آقابالاسر بر 80 میلیون ایرانی درواقع پذیرش این واقعیت است که این 80 میلیون ایرانی هنوز به رشد عقلی نرسیده و جز مشتی کودک و سفیه و ناقص العقل و دیوانه نیستند وبه همین خاطراست که این 80 میلیون ایرانی به یک "ولی" یا قیم وسرپرست احتیاج دارند. آیا پذیرش پدیده ای به عنوان "ولی فقیه" و قراردادن او در رأس امور مملکت ومردم جز توهین به شعورو شخصیت مردم نیست؟

قانونی کردن حکومت دیکتاتوری مذهبی

اما وجود فردی بنام "ولی فقیه" نه تنها روند عادی کلیۀ امور این مملکت را مختل نموده بلکه با توسل به قوانین فریبنده و دسیسه بازی و چپاول هستی کشور و مردم، منجر به وجودآمدن یک دیکتاتوری وحشتناک زیر نام دین ومذهب شده است. در این دیکتاتوری به استناد اصل 91 ازقانون اساسی، شورائی مرکب از عده ای بوجودآمده است که "شورای نگهبان" نام دارد. این شورا شامل 12 نفر است که 6 نفرآنها از فقهاء دستاربند میباشند که طبق بند (6 الف) از اصل پیش گفته از سوی "رهبر" یا "ولی فقیه" منصوب میشوند. شش نفر بقیه نیز از سوی رئیس قوۀ قضائیه به عنوان حقوقدانان اسلامی به مجلس شورای اسلامی معرفی میشوند. از طرف دیگر طبق بند (6 ب) از اصل 110 قانون بالا، تعیین ونصب رئیس قوۀ قضائیه ازاختیارات "ولی فقیه" یا "رهبر" میباشد.   این به آن معناست که این 6 نفر حقوقدان اسلامی معرفی شده از سوی رئیس قوۀ قضائیه نیز درواقع زیر نظرمستقیم "ولی فقیه" تعیین میشوند.  نتیجه آنکه شورای نگهبان شامل 12 نفراست که همگی از سوی "ولی فقیه" منصوب شده و برطبق منویات وخواست "ولی فقیه" عمل میکنند.

از طرفی طبق اصل 99 قانون اساسی جمهوری اسلامی، «شوراي نگهبان نظارتِ  استصوابی بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری ، رياست جمهوری، مجلس شورای اسلامي و... را بر عهده دارد.»  درواقع این اصل قانون اساسی تکمیل کنندۀ حلقۀ گمشدۀ دیکتاتوری "ولی فقیه" میباشد وهمانطور که همگان تاکنون شاهد بوده اند، داوطلبان ریاست جمهوری و نمایندگی مجالس شورای اسلامی و خبرگان میبایستی قبلاً از فیلتر شورای نگهبان رد شده و درواقع کسانی باشند که پیشاپیش بندگی وعبودیت آنها نسبت به "ولی فقیه" از سوی این شورا گواهی واحراز شده باشد. 

از سوی دیگر، طبق اصل 93 قانون اساسی «مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد مگر در مورد تصويب اعتبارنامه نمايندگان و انتخاب شش نفر حقوقدان اعضاي شوراي نگهبان.»  نتیجه آنکه همۀ راههای قانونی این مملکت به شورای نگهبان ختم شده و دارندگان کرسی دراین شورا درواقع نماینده های "ولی فقیه" بوده وخواست و رأی شورای نگهبان نیز خواست و رأی "ولی فقیه" است. آیا برپاکردن همچه سیستمی در ایران جز قانونی کردن دیکتاتوری فردی زیر سرپوش دین ومذهب نیست؟

قانونی کردن خدعه وفریب

 مادۀ 99 قانون اساسی، "نظارت استصوابی" را در هر نوع از انتخابات اعم از تعیین رئیس  جمهور، مجلس شورای اسلامی ومجلس خبرگان رهبری از امتیازات شورای نگهبان بشمارآورده و همانطورکه تاکنون شاهد بوده ایم، این شورای دوازده نفره دارای چنان اختیارات وسیعی است که براساس آن میتواند صلاحیت عده ای از داوطلبان نمایندگی  ریاست جمهوری و دو مجلس نامبرده را پیش از انتخابات تعیین کرده وبا دست چین کردن تعدادی از داوطلبان سر سپرده و ارائۀ لیست مورد نظر "ولی فقیه،" عده ای را به عنوان افراد صلاحیت داربه مردم تحمیل کند بدون آنکه مردم بدانند برچه اساسی آن نمایندگان ازجانب اینان برای شرکت در انتخابات تعیین صلاحیت شده اند. اما عدم اطلاع مردم به همین جا خاتمه نیافته واین شورا قادر است بعد ازاتمام شرکت مردم در رأیگیری انتخاباتی و برگزیدن تعدادی از نمایندگان تحمیل شده از جانب این شورا را نیزدر سرند کردن کسانی که درجۀ عبودیتشان نسبت به "ولی فقیه" از دیگر منتخبین مردم بیشتر است، دست چین کرده و حکومتی یکدست مرکب از افرادی دست نشانده  که 100 درصد اعضاء آنها مطیع ومنقاد اوامر"ولی فقیه" هستند را بوجود آورد. به این میگویند "قانونی کردن خدعه وفریب" که از طریق چنین قانونی دوازده نفرکه دررأس آنها "ولی فقیه" قرارگرفته است،  برای 80 میلیون نفرازمردم نماینده منصوب میکنند و لابد آن 80 میلیون نفر باید بسیارخرسند باشند که عنان اختیار خود و خانواده و آینده شان را نه به آن دوازده نفر بلکه به "ولی فقیه" درنقش رهبر یا درواقع به یک نفرواگذارکرده اند: یک نفر برای 80 میلیون نفرازمردم نماینده منصوب میکند. پس چه نیازی به چنین انتخاباتی است وچرا مردم باید از شرکت درچنین انتخابات رسوائی استقبال کنند؟ پاسخ آنست که حکومت دیکتاتوری مذهبی برای به نمایش گذاشتن مقبولیت خود درمقابل جهانیان، به رأی اکثریت مردم احتیاج دارد. درغیر این صورت قادر نخواهد بود تا در رابطه با کشورهای دیگر دارای وزن و ارزشی باشد. هم اینجاست که رأی هرچه بیشترمردم به چنین حکومت مرتجع و دیکتاتوری مذهبی مشروعیت می بخشد تا در مقابل دیگر کشورها وجهۀ ملی خودرا نه به عنوان یک حکومت فاشیسم مذهبی فردی بلکه برمبنای حکومتی متکی به آرای اکثریت مردم به نمایش بگذارد. نتیجه آنکه مردم فقط وفقط برای مقبولیت دادن به این حکومت دیکتاتوری که کلیۀ ارکان قانونی و حقوقی وقضائی مملکت را قبضه کرده است، مورد نیازهستند. پس شرکت مردم درانتخابات چه تأثیری در تعیین مشی و ادارۀ  کشورو آیندۀ آن دارد؟  پاسخ آنست که در چنین حکومت فاشیسم مذهبی مردم جز عروسکهای خیمه شب بازی بحساب نیامده و انتخابات نیز جز یک نمایش خیمه شب بازی نیست.

چه باید کرد؟

 باتوجه به واقعیتهای پیش گفته، اکنون پس از 44 سال فریبکاری وخدعه، شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نمایشی پیشِ روبه عنوان گفتمانی اساسی میان مردم ظاهرشده است. از سوی دیگراین بار حکومت دیکتاتوری "ولی فقیه" با وقاحت هرچه تمامتر وبطور آشکار کلیۀ داوطلبانی را که کمترین شکی در عبودیت آنها نسبت به "ولی" وجود داشته است، از صحنۀ انتخابات حذف کرده و با دست زدن به چنین عملی به مردم هشدارداده که درمقابل هرگونه مخالفت مردمی بشدت ایستادگی خواهد کرد. از طرف دیگر "ولی فقیه" با وقاحت زائدالوصفی ازمخالفان وموافقان ولایت میخواهد تا در انتخابات بطورفعال و حداکثری شرکت کرده واز این طریق نامزدهای دست چین شدۀ "ولی فقیه" را انتخاب کنند. درمقابل، مردم که اکنون با دیدگانی بازبه خوبی ناظر فریبکاریهای حکومت ولایت فقیه میباشند، دیگر مایل به تن در دادن به چنین انتصابات در قالب انتخابات که جز توهین به شعورآنها نیست، نمیباشند. مردم حتی به این واقعیت بخوبی واقفند که بایستی دست رد برسینۀ عده ای از عمله اکره های رژیم که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات فرمایشی میکنند، نیزبزنند. این جمع عمله اکره های خدعه گرضمن همدردی بامردم، پیشنهاد محیلانه ای ارائه میدهند. برمبنای پیشنهاد اینان مردم میتوانند درانتخابات شرکت نموده و با دادن رأی سفید یا خط زدن نامزدهای مورد نظردربرگه های رأی و نوشتن نام نامزدهای موردنظرخود ، درانتخابات شرکت کرده ومقبولیت نامزدهای انتصابی "ولی" را مورد اعتراض قراردهند. چنین پیشنهادی جز یک فریبکاری اشکار نمیباشد، چون رژیم دیکتاتوری وجود صفهای طویل درمقابل حوزه های رأیگیری را به عنوان پاسخ مثبت مردم نسبت به خود نمایانده و ازآن بهره برداری تبلیغاتی خواهد کرد. متقابلاً با باطل کردن آرای مخالفان و سرازیرکردن آنها به سطلهای آشغال ونیزقراردادن نامزدهای دست چین شدۀ خود درصندوقهای رأی، مقصود خودرا در بیرون آوردن فرد مورد نظر از صندوقها عملی خواهد نمود.

بنابراین، عدم استقبال از چنین خیمه شب بازی انتخاباتی معرف درک مردم از بازیهای محیلانۀ "ولی فقیه وشرکاء" بوده واز این طریق تودهنی محکمی به این جمع خائن به منافع ملی ومردم خواهدزد که سالیان متمادی با کجرویها و غارت وچپاول هستی مردم ومملکت، نه تنها کشور را به ورطۀ ورشکستگی کشانده ، بلکه مردم رانیز به خاک سیاه نشانده اند. دیگر از این منبعد نباید کورکورانه در راهی گام نهاد که جز آب به لولهنگ جمعی دزدان سرگردنه ریختن به جائی نخواهدرسید. مردم دیگر تسلیم وعده های پوچ "ولی فقیه وشرکاء" نخواهند شد. جمعی که تاکنون از اعتماد مردم نسبت بخود سوء استفاده ها کرده و قوت لایموت مردم درمانده را در44 سال گذشته به غارت برده اند. مردم دیگر حاضرنیستند تا عنان اختیار خود را به رهبری بدهند که با تحمیل خاتمی ها، احمدی نژادها و روحانی کلید بدست، به مردم وکشور بیش از 1000 میلیارد دلار ذخیرۀ ارزی مملکت را به یغماداده و اکنون درکمال درماندگی منابع کشوررا درمقابل چینی های فرصت طلب و لاشخورهای بین المللی به حراج گذاشته است. مردم دیگر تابع اوامرچنین رهبر فریبکاری نیستند که درلوای دین ومذهب، با اتخاذ سیاستهای ضد ملی میلیاردها پولی که میبایستی صرف عمران وآبادی کشورورفاه مردم میشد را برای کوشش درساختن بمب اتم و کمک به تروریستهای اسلامی به باد داده است. 

بنابراین، بدین وسیله ازهموطنان شریف دعوت میشود تا رسیدن به تشکیل حکومتی ملی ومردمی به مبارزۀ منفی "جنبش نه!" به پیوندند.

نه به تمامیت جمهوری اسلامی: حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی بعد از 44 سال، از مردم کارنامۀ   مردودی  گرفته است. 

نه به انتخابات مهندسی شده: مردم دیگر فریب ریاکاران رانخواهند خورد و درروز انتخابات ازخانه هایشان بیرون نخواهند آمد.

نه به ولایت فقیهمردم آگاه وبالغ نیازی به قیم و ولی ندارند.

نه به شورای نگهبان :  80 میلیون ازمردم، تصمیم درمورد آیندۀ خود وکشورشان را به 12   نفر فسیلهای شورای نگهبان واگذار نخواهند کرد.

نه به نظارت استصوابیاین فقط وفقط مردم هستند که صلاحیت تصمیم گیری دراموررا دارند.

نه به مجلس خبرگانوجودچنین مجلسی جهت مشروعیت دادن به ولایت فقیه استبنابراین، وجود این مجلس هیچگاه مقبولیت مردمی نداشته است.

نتیجه اینکه:

حکومت جمهوری اسلامی سالهاست که در جان و روح مردم جائی ندارد و باید با حکومتی مردمی، به دست مردم و برای مردم، جایگزین شود. 

 

۱۴۰۲ تیر ۶, سه‌شنبه

حسین شهید یا فرصت طلب بی تدبیر؟
(علی کبیری)


چند روزی کتابهای تاریخ صدر اسلام (تاریخ طبری و بخصوص کتاب تاریخ خلیفة بن خیّاط) را ورق زدم تا بلکه مطلبی پیدا کنم که عزاداریهای هرسالۀ محرم شیعیان ما را از جنبۀ منطقی مورد تأئید قرار دهند. نتیجه این است:
«معاویه رفت به زیارت مکّه و با حسین بن علی، هم در مکّه و هم درمدینه ملاقات کرد. سپس در راه برگشت به دمشق به مدینه رسید، بزرگان قوم را جمع کرد و برای جانشینی خود برای پسرش یزید از آنها بیعت گرفت (سال 51 هجری مطابق با 671/672 م). البته حسین بن علی هم در آن جمع حاضر بود و هیچ گونه اعتراضی نکرد. پس از مرگ معاویه در سال 60 هجری قمری، یزید جانشین او شد و عبیدالله بن زیاد را برای سر و صورت دادن به اوضاع عراق منصوب کرد. در همین اثناء حسین بن علی یکی از بستگان نزدیکش بنام مسلم بن عقیل را از مدینه روانۀ کوفه (جنب تیسفون در عراق) نمود تا از مردم آنجا برایش بیعت بگیرد. عده ای از مردم کوفه موافقت کرده و برعلیه عبیدالله بن زیاد شورش کردند و جنگی بین موافقان و مخالفان انتصاب عبیدالله بن زیاد در گرفت. در درگیریها، مسلم بن عقیل و هانی بن عروة مرادی در آن هیر و ویر کشته شدند. تا این خبر به حسین بن علی رسید، با جمعی از بستگان نزدیکش از مکّه روانۀ کوفه شده و در یک درگیری و جنگ تن به تن با مردی بنام شمر ذالجوشن درروز دهم محرم سال 61 هجری قمری در آنجا کشته شد. بستگانش نیز به سرنوشت او دچار شدند.
نتیجه: آن درگیری و کشت و کشتار بین دو دسته از بازمانده های تازیان بود بر سر حکومت عراق. نیاکان ما به عنوان مردمی که از جانب آنها قلع و قمع شده و هستی و خانه و کاشانه شان را بر اثر یورش آنها به سرزمینشان از دست داده بودند، چه نفعی از طرفداری از یکی از آن دو دسته تازیان دشمن نصیبشان میشد که برای کشته شدن یک گروه از آنها عزا بگیرند؟ و ما از آن واقعه چه نفعی عایدمان میشود که 1400 ساله با قمه و زنجیر سر و کله و بدن خودمان را آش و لاش کرده و برای کشته شدن یک گروه از دشمنانمان گریه و زاری راه میاندازیم؟ هدف از هر عملی، رسیدن به نتیجه ای به منظور بهره بردن از آنست. از این بازی خون و خونریزی هرساله چه منافعی نصیب مردم ما میشود؟ میخواهیم داد مظلوم را از ظالم بگیریم؟ پس چرا بجای قمه برسر زدن، قمه را بر سرِ ظالم نمیکوبیم؟ ولی اگر از نظر روانشناسی به این موضوع نگاه کنیم، این گونه اعمال چیزی جز مازوخیسم یا خود زنی به منظور فراموشی بدبختی هایمان و برای تسکین آلام و دردهای خودمان نیست. ظالمان نیز قرص و محکم سرِ جای خودشان نشسته اند و به این بازی احمقانۀ ما می خندند. درست مثل اینکه فردی شما را مورد حملۀ فیزیکی قرار دهد و شما بجای دفاع از خود، تو سروکلۀ خودتان بکوبید!! آیا هیچ آدم عاقلی با خود چنین میکند که شما میکنید؟!

۱۴۰۱ اسفند ۲۲, دوشنبه

اسباب کشی الله از اورشلیم به مکه

 اسباب کشی الله از اورشلیم به مکّه

علی کبیری

درشروع اسلام، خانۀ الله در اورشلیم بود وبرهمین اساس هم نومسلمانان رو به اورشلیم نماز میگزاردند. ولی پس از درگیری محمّد پیغمبراسلام با یهودیان یثرب (مدینه) و جنگ باآنان که پس از کشت وکشتارفراوان و خونریزیهای بسیاربه پیروزی نومسلمانان ختم شد، پیغمبر اسلام از یهودیان روی برگردانده و از رکوع وسجود رو به دیوار ندبۀ یهودیان در اورشلیم خودداری نمود. بنا به دستور محمّد به نیابت از جانب الله، مکه به عنوان قبلۀ جدید نومسلمانان تعیین شده والله نیز از اورشلیم به مکه اسباب کشی کرد. اماعلت اساسی اسباب کشی الله از اورشلیم به مکه، عدم پذیرش آئین اسلام از جانب عدۀ زیادی از یهودیان یثرب وبه سخره گرفتن محمّد ونومسلمانان بود که درمحرابی رو به دیوار ندبۀ یهودیان به عنوان قبلۀ اسلام نماز میخواندند . 

طبق گزارش مورخین اسلامی، ازآن پس نیز این غائله به آسانی پایان نیافت، چون وجود الله در کعبه نیزبه عنوان پروردگاریکتای نادیده درمیان بتهای بی شمار آن مورد تمسخربت پرستان مکه قرارگرفت. بنابراین،  نومسلمانان به رهبری محمّد به مکه حمله ورشده، قریشیان را وادار به تسلیم در برابر لشکریان انبوه نومسلمانان نموده وسپس خانۀ کعبه را ازوجود بت ها پاکسازی نمودند. ازآن پس کعبه تا به امروزبه عنوان "خانۀ الله" پذیرفته شده است. به هرحال، سبب نفرت تاریخی مسلمانان از یهودیان ریشه در کشمکش بالادارد که درنتیجۀ آن محمّد مجبور شد تا الله را از اورشلیم به مکه نقل مکان دهد.

درقرآن به اسباب کشی الله از اورشلیم به مکه، درآیه هائی از 142 تا 150 از بقره اشاره شده و مفسرین قرآن نیز بارها به این موضوع پرداخته و دلائلی برای این تغییر مکان ارائه کرده اند. ابتداء دراین مورد نگاهی به چند آیه از سورۀ بقره میاندازیم:

آیۀ 150 ازبقره:

وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

و از هر جا خارج شدى، روى خود را به جانب مسجد الحرام كن! و هر جا بودید، روى خود را به سوى آن كنید! تا مردم، جز ظالمان (كه دست از لجاجت برنمى‏دارند،) دلیلى بر ضد شما نداشته باشند; (زیرا از نشانه‏ هاى پیامبر، كه در كتب آسمانى پیشین آمده، این است كه او، به سوى دو قبله، نماز میخواند.) از آنها نترسید! و (تنها) از من بترسید! (این تغییر قبله، به خاطر آن بود كه) نعمت خود را بر شما تمام كنم، شاید هدایت شوید!

آیۀ 147 از بقره:

الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ

این (فرمان تغییر قبله) حكم حقى از طرف پروردگار توست، بنابراین، هرگز از تردیدكنندگان در آن مباش!

آیۀ 142 از بقره:

سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

به زودى مردم سبک مغز مى گویند: «چه چیز آنها [= مسلمانان ]را، از قبله اى که بر آن بودند، بازگردانید؟!» بگو: «مشرق و مغرب، از آنِ خداست، خدا هرکس را بخواهد، به راه راست هدایت مى کند.»

آیۀ 144 ازبقره:

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ

نگاه‏هاى انتظارآمیز تو را به سوى آسمان (براى تعیین قبله نهایى) مى‏بینیم! اكنون تو را به سوى قبله‏ اى كه از آن خشنود باشى، باز میگردانیم. پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن! و هر جا باشید، روى خود را به سوى آن بگردانید! و كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده، بخوبى مى‏دانند این فرمان حقى است كه از ناحیه پروردگارشان صادر شده; (و در كتابهاى خود خوانده‏ اند كه پیغمبر اسلام، به سوى دو قبله، نماز میخواند). و خداوند از اعمال آنها (در مخفى داشتن این آیات) غافل نیست!

 اما پس از انتقال خانۀ الله به مکه، یک محراب دیگر اضافه بر محراب قبلی درمشرق ساختمان مسجد محمّد دریثرب(مدینه) نیز ایجاد شد که نومسلمانان از آن منبعد رو به آن محراب وبسوی مکه نماز میخواندند. به همین جهت، آن مسجد را ذوقبلتین یا مسجد دوقبله نامیده اند. شرح این مسجد درThe Cambridge History of Islam, Vol 2 صفحۀ 703 چنین آمده است:

"هیچ نشانه ای ازآثاردوران اولیۀ اسلام بجا نمانده است. مسجدهای اولیه ازقبیل مسجد پیغمبر درمدینه یا سایر مساجد در کوفه و بصره، با مصالح ساختمانی ابتدائی ساخته شده بودند...اطلاعاتی درمورد جزئیات سازۀ ساختمانی مسجد پیغمبر درمدینه از سوی ابن سعد داده شده اند. طبق این اطلاعات، « دیوارهای این مسجد از خشت خام بودندوسقف قسمت شمالی آن با تنۀ درخت خرما پوشیده شده بود. درقسمت شرقی آن چند کلبۀ تودرتو وجودداشت که برای سکونت زنان پیغمبر اختصاص داشت. طی دو سال اول هجرتِ پیغمبر ازمکه به مدینه، محراب مسجد در شمال ساختمان ودرجهت اورشلیم بود. اما پس از نزول ناگهانی وحی بر وی، محراب جدیدی در جنوب ساختمان، درجهت مکه، رو به جنوب احداث گردید...»" 

بر اساس گزارش مورخین اسلامی، بااحتساب 23 سال ادعای پیغمبری محمّد ودرنظرگرفتن 10 سال اقامت وی در مدینه، به این نتیجه میرسیم که ازابتدای شروع اسلام در مکه، به مدت 15 سال اورشلیم به عنوان خانۀ اللّه وقبله محسوب میشده و نومسلمانان رو به آن درجهت مغرب نماز میخواندند. ولی در هشت سال باقیمانده از عمر محمّداست که وی به یکباره برمبنای ادعای وحی، خانۀ اللّه را از اورشلیم به مکه به عنوان قبلۀ جدید اسلام تغییر داده و لذا اللّه مجبورمیشود تا به مکه اسباب کشی کرده ودرکعبه سکونت کند. بخاری علت نقل مکان اللّه ازاورشلیم به مکه را درقسمتی از آیۀ 142 از بقره « سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ...»  راچنین تفسیر کرده است که منظور از سُفَهاء درآیۀ نامبرده، "مردمان نادانی چون بت پرستان، منافقان و یهودیان" هستند. بنابراین، چنین به نظرمیرسد که عمل پیغمبراسلام درتغییر خانۀ اللّه از اورشلیم به مکه موجب تمسخر یهودیان وحتی بت پرستان نیز قرارگرفته است. درواقع، چگونه ممکنست که پیغمبری به مدت 15 سال قبلۀ مسلمانان و خانۀ خدا را در اورشلیم تبلیغ نموده و خود وپیروانش رو به آن محل نماز خوانده و خداهم دراینمورد هیچگونه اعتراضی به عمل نیآورد، ولی به یکباره یک روز از خواب برخاسته و به آن جمع بگوید که ازآن منبعد دیگر خدا در اورشلیم اقامت نداشته وبه مکه نقل مکان کرده است!! و هنگامی که از او سؤال میکنند که چگونه ممکن است بعد از 15 سال دل خوش کردن ما که خانۀ خدا دراورشلیم است، چنین چیزی اتفاق بیافتد؟ او در پاسخ دست درجیب قبایش کرده و درآیۀ 142 از بقره توجیهی به شرح زیرارائه دهد:

...قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

... بگو: «مشرق و مغرب، از آن خداست; خدا هر كس را بخواهد، به راه راست هدایت میكند.»

اما محمّد درمقابل انتقاد منتقدین نسبت به انتقال اللّه و قبله ازاورشلیم درغرب جزیرة العرب به مکه درشرق آن، با جوابهای سربالائی نظیر پاسخ بالا، کوشش کرد تا آنان را بقول خودش مجاب نماید. ولی از جنبۀ منطقی شنیدن همچه ادعائی همچون "مشرق ومغرب" ازدهان کسی که ادعای پیغمبری دارد بسیاربعید بوده و چیزی جز گریز زدن از ارائۀ دلیل خردمندانه ودرنهایت کوبیدن سرِ پیروانش واهل خِرَد به طاق نیست. 

اما بی پایگی دلیل من درآوردی محمّد هنگامی به اوج میرسد که مخاطبانش را به زعم خود بی مغز وبی حافظه دانسته و درآیۀ 96 از سورۀ آل عمران، اعلامیه ای به شرح زیر صادرمیکند: 

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ

نخستین خانه‏ اى كه براى مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمین مكه است، كه پر بركت، و مایه هدایت جهانیان است.

هم اینجاست که پیروانش باید از او سؤال میکردند که اگر نخستین خانۀ خدا درسرزمین مکه بوده، پس چرا قبلاً به مدت 15 سال به ما گفته بودی که خدا دراورشلیم اقامت دارد و ما را وادارکردی روزی 17 بار رو به خانۀ اللّه در اورشلیم رکوع وسجود کرده ونمازو نیایش کنیم؟!

حال به بینیم که از ابتداء علت تعیین اورشلیم به عنوان خانۀ خدا چه بوده است؟  براساس اطلاعات تاریخی از منابع مسیحی که به صورت دست نویس به خط سُریانی به مارسیده است، در شروع کارِ محمّد عده ای از یهودیان به پنداراین که محمّد همان ناجیِ موعود است که درتورات به آنها وعده داده شده است، به دور اوگردآمده وبه پیغمبری اوگردن نهادند. ولی هنگامی که مشاهده کردند محمّد از گوشت شترتغذیه میکند، اعتقادآنها نسبت به او سلب شد. باوجوداین، 10 نفر ازآنها به اجبارو از روی سیاست به اسلام گرویده و تاآخر عمر با او ماندند. مورد بالا به شرح زیراست:

" درشروع به تبلیغات پیغمبری ازجانب محمّد، عده ای از یهودیان منحرف به گمان اینکه وی همان ناجی الهی است که ظهورش [درکتاب مقدس] به یهودیان وعده داده شده است، به محمّد پیوسته و با پذیرفتن آئین اواز دین موسی روی برگرداندند. آنها 10 نفربودند که با او ماندند تااینکه زمانِ اولین قربانی فرارسید. اما وقتی مشاهده کردند که او گوشت شتر میخورد، به این نتیجه رسیدند که محمّد آن کسی نیست که گمان برده بودند..."

(خوردن گوشت شتر دردین یهود حرام است. نویسنده ومترجم)

Seeing Islam as Others Saw it, by Robert Hoyland، ص 506

اما تغییر مکان دادن خانۀ اللّه از اورشلیم به مکه منجر به رویاروئی نظامی بین نومسلمانان و ساکنان مکه شد. توضیح آنکه مورخین مسلمان چنین گزارش داده اند که در بدو ادعای پیغمبری محمد درمکه، پس از عدم پذیرش اسلام از سوی قبیلۀ قریش وبه خطرافتادن جان وی، محمّد با اصحابش از مکه گریخته و به یثرب پناه برد. یهودیان یثرب به او پناه داده و از او مراقبت کردند. ولی هنگامی که در2 سال اول دریثرب اقدام به ترویج اسلام نمود، با مخالفت وحتی استهزای اکثرآنها روبرو شد. تا این تاریخ جهتِ قبلۀ مسلمانان بسوی اورشلیم بود (2 سال پس از هجرت محمّد ازمکه به یثرب). پس از آن کار به رویاروئی فیزیکی کشیده و منجر به جنگ بین طرفین شد. پس از پیروزی نومسلمانان بریهودیان یثرب وکشتاریهودیان وتصرف اموال واملاک ومزارع آنها وبه اسیری گرفتن زنان ودخترانشان وتجاوز جنسی به آنان، نه تنها نام یثرب به مدینه تغییریافت، بلکه جهت قبله نیز از اورشلیم به سوی مکه تغییر داده شد. اما باردیگر محمّد درمقابل مخالفت و استهزای بت پرستان قبیلۀ قریش درمکه قرارگرفت وبه ناچاربا لشکریان زیادی به مکه هجوم برده و قصد جنگ باآنها نمود. سران بت پرست قریش که در جنگ احتمالی تعداد نفرات جنگیشان نسبت به سپاه نومسلمانان محمّد کم بود، با او وارد مذاکرۀ صلح شده و ازروی اجبار اسلام را قبول نموده ومسلمان شدند.

مورخین مسلمان گزارش داده اند که پس از اطاعت قریشیان از محمّد وگردن نهادن اجباری به پیغمبری او، محمّد وپیروانش به داخل خانۀ کعبه رفته و کلیۀ بت ها را شکسته و کعبه را ازوجود آنها پاک کردند. ( این واقعه درحدود سال 624 میلادی و 8 سال قبل از فوت محمّد تخمین زده میشود).  ازآن به بعد، کعبه به عنوان "خانۀ اللّه" وانمود شده، افسانه های بسیاری دربارۀ پیدایش آن به وجود آمد ومناسک حج برقرار گردید که خود داستانی طولانی دارد. 

باتوجه به گزارش پیش گفته از سوی مورخین مسلمان، باید به این موضوع توجه مخصوص مبذول داریم که وانمودکردن کعبه به عنوان خانۀ خدا که قبلاً محل نگهداری بت های بت پرستان بوده است، یک فریب بزرگ میباشد. اگرخدائی بوجود آورنده وخالق هستی به این عظمت است که ابتداء وانتهای آن هنوز مشخص نیست، وجود چنین پروردگاری آنقدرعظیم است که امکان ندارد در یک اطاقک مکعب سنگی به ابعاد چند متر در چند متر، بگنجد. مضافاً به اینکه طواف به دور کعبه با طواف به دور بت ها تفاوتی ندارد. درواقع، همچه عملی چیزی جز بت پرستی نیست.  آیا زمان آن فرا نرسیده تا بجای صرف این همه مخارج هنگفت جهت مسافرت به مکه ومدینه و زیارت این خانۀ ساختگی خدا و ریختن میلیاردها دلار پول به جیب حکمرانان مفتخورآل سعود، هزینه های مربوطه را برای ساختن مدرسه وبیمارستان واحداث مؤسسه های عام المنفعه برای مردم نیازمند میهنمان اختصاص دهیم؟ حکماء گفته اند "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامست!"

این مقاله بر اساس آیه های قرآن و گزارشهای مورخین مسلمان نوشته شده. اما با توجه به گزارشهای باستانشناسی و پژوهشهای زمین شناسی و هیدرولوژی، مکۀ پیش از اسلام فاقد آب آشامیدنی و زمینش غیر قابل زرع و کشاورزی بود. بنابراین، وجود قبیلۀ قریش چند هزار نفره و حتی محمّد در مکۀ قبل از اسلام، چیزی جز دروغپردازی از جانب مورخین مسلمان نیست. در این مورد، به مقالۀ پژوهشی تحت عنوان " کدام مکه، کدام قریش، کدام خدیجه و کدام محمّد؟" از این نویسنده رجوع شود.  

۱۴۰۰ مهر ۱۶, جمعه

علی کبیری

خورشيد چو درآيد زپس كوه دماوند

آخوندا لميدند به ويلای جمارونشون ودربند


نی در غم محرومان و نی خلق گرسنه

نی درغم مستضعف و نی جمع برهنه

 

اندرحلبی آباد و در گود عربها

همسايه شدند كارگران با همه سگها

 

ای مهدی موعود كجائی كه به بینی

ديگر نمانده نه مسلمانی و دینی

 

ای خالق يكتا كه دادی تو بشارت

گفتی كه اسلام بود دين سيادت

 

اينست بشارت كه شديم غرقه بذلت؟

اينست سيادت كه شديم غرق حقارت؟

 

از ديده زحمتكش بود خون سرازير

روشنگر و پيشتازهمه درغل و زنجير

 

گر داد برآريم گهی درطلب نان

بايد كه دگر بگذردی از سر و ازجان

 

هستی كه نمانده دگر حضرت رهبر

نیستی شده است هستی ما، زين چه بدتر!

 

گفتيد كه شما پيرو و شيدای علی ايد

گفتيد كه شما رهروی كردار علی ايد

 

گه ذكر علی گفتيد و از نامه به اشتر

برديد بعرش جايگه يار پيامبر

 

گفتيد كه علی نان جوين خورد و همی درغم امت

برتكه گلیمی بخسبيد و بدرویشی وعسرت

 

آيا علی ديد به رؤيا كه فقیهی

دركاخ جماران نشيند چو نبی ای؟

 

برجسازي به ایران شود مال فقاهت؟

بی مسكن و بی جا ومكان اين همه ملت؟

 

كو آزادی و دمكراسی درهمه ايران؟

از آزادی هم برجی بجا ماند و خيابان

 

ای حافظ قرآن برو شرم وحيا كن

اين بازی تزوير و شقاوت تو رها كن

 

گر هستي تو ايرانی وگر عاشق ايران

بردار تو دست ازسر اين يك تل ويران

۱۴۰۰ خرداد ۹, یکشنبه




علی کبیری


سرود آزادی را که سر دهد برای ما؟

جز خودِ ماجز خودِ ما

که خسته ایم از اینهمه کنایه هااز اینهمه گلایه ها


خسته از این راه درازپر خم و پیچ و پر فراز

در پسِ هر گردنه ای، راهزنی در انتظار

تا که بدزده ازمون، سفرۀ نون و کوزمون

وه که چه سخته راه ما


وه که چه سخته راه ما

آخه زمونای قدیم، پاری زمونا زآسمون

ستاره میومد برامون

کجا شدند ستاره ها؟


خسته و مبهوت و غمین

سکوت کردیم همه مون

سکوت چو زهره برامون، سکون چو مرگه برامون

خیز زجا، بروی پا

و یا به زیر لب بخون:

سرود آزادی را که سر دهد برای ما؟

جز خودِ ماجز خودِ ما!

۱۴۰۰ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

جنبش نه! 

نه به تمامیت جمهوری اسلامی!

علی کبیری

هموطنان گرامی،

42 سال زندگی مشقت بارزیر سیطرۀ  حکومت فاشیسم مذهبی به استناد ولایت فقیه که ملای خشک مغزی بنام "ولی فقیه" با سمت رهبری با حمایت سرداران دزد و قاچاقچی سپاه در رأس آن نشسته وهستی مردم وکشور را به باد داده، کافیست. طی 42 سال گذشته سرنوشت میلیونها ایرانی در اختیار فردی بنام "ولی فقیه" بوده است و اکنون همگان شاهدند که براثر وجود چنین فرد رذلِ نادان و خدعه گری در رأس امور مملکتی، کشوربه چه مشکلات عدیده ای گرفتارشده ومردم به چه مصیبت ها و اِدباری دچارشده اند. درحالیکه میلیاردها ثروت طبیعی این مرز و بوم درمقابل دیدگان وزیر نظارت مداوم ولی فقیه به تاراج رفته، درمقابل فقروفحشاء و بیکاری واعتیاد و بی خانمانی واز هم پاشیده شدن شیرازۀ خانواده ها نصیب مردم شده است. شکی نیست که واگذارکردن سرنوشت ملتی به یک فرد خشک مغز و خدعه گر که اکنون کارنامۀ مردودیت او در مقابلمان قراردارد، برخلاف منافع ملّی و میهنی ما میباشد. 

از سوی دیگرگماشتن فردی بی مسئولیت به صورت مادام العمر به عنوان "ولی فقیه" در رأس امور کشورکه همۀ تصمیمات مهم به امر و زیر نظر مستقیم او اتخاذ شده، ولی به مردم وهیچ مقامی پاسخگو نیست، چیزی جزقبول ذلت واهانت به شعورمردم نیست. از نظر حقوقی تعیین وگماردن "ولی" برای ادارۀ امورو نگهداری از کودکان خردسال، افراد سفیه وناقص العقل، دیوانگان و کسانیست که از نظر طبیعی به حد بلوغ ورشد فکری نرسیده وقادر به تشخیص مصلحت خود نباشند. پس پذیرش فردی درلوای "ولی فقیه" به منظور آقابالاسر بر 80 میلیون ایرانی درواقع پذیرش این واقعیت است که این 80 میلیون ایرانی هنوز به رشد عقلی نرسیده و جز مشتی کودک و سفیه و ناقص العقل ودیوانه نیستند وبه همین خاطراست که این 80 میلیون ایرانی به یک "ولی" یا قیم وسرپرست احتیاج دارند. آیا پذیرش پدیده ای به عنوان "ولی فقیه" و قراردادن او در رأس امور مملکت ومردم جز توهین به شعورو شخصیت مردم نیست؟

قانونی کردن حکومت دیکتاتوری مذهبی

اما وجود فردی بنام "ولی فقیه" نه تنها روند عادی کلیۀ امور این مملکت را مختل نموده بلکه با توسل به قوانین فریبنده و دسیسه بازی و چپاول هستی کشور و مردم، منجر به وجودآمدن یک دیکتاتوری وحشتناک زیر نام دین ومذهب شده است. در این دیکتاتوری به استناد اصل 91 ازقانون اساسی، شورائی مرکب از عده ای بوجودآمده است که "شورای نگهبان" نام دارد. این شورا شامل 12 نفر است که 6 نفرآنها از فقهاء دستاربند میباشند که طبق بند (6 الف) از اصل پیش گفته از سوی "رهبر" یا "ولی فقیه" منصوب میشوند. شش نفر بقیه نیز از سوی رئیس قوۀ قضائیه به عنوان حقوقدانان اسلامی به مجلس شورای اسلامی معرفی میشوند. از طرف دیگر طبق بند (6 ب) از اصل 110 قانون بالا، تعیین ونصب رئیس قوۀ قضائیه از اختیارات "ولی فقیه" یا "رهبر" میباشد. این به آن معناست که این 6 نفر حقوقدان اسلامی معرفی شده از سوی رئیس قوۀ قضائیه نیز درواقع زیر نظرمستقیم "ولی فقیه" تعیین میشوند. نتیجه آنکه شورای نگهبان شامل 12 نفراست که همگی برطبق منویات وخواست "ولی فقیه" عمل میکنند.

از طرفی طبق اصل 99 قانون اساسی جمهوری اسلامی، «شوراي نگهبان نظارتِ  استصوابی بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری ، رياست جمهوری، مجلس شورای اسلامي و... را بر عهده دارد.» درواقع این اصل قانون اساسی تکمیل کنندۀ حلقۀ گمشدۀ دیکتاتوری "ولی فقیه" میباشد وهمانطور که همگان تاکنون شاهد بوده اند، داوطلبان ریاست جمهوری و نمایندگی مجالس شورای اسلامی و خبرگان میبایستی قبلاً از فیلتر شورای نگهبان رد شده و درواقع کسانی باشند که پیشاپیش بندگی وعبودیت آنها نسبت به "ولی فقیه" از سوی این شورا گواهی واحراز شده باشد. 

از سوی دیگر، طبق اصل 93 قانون اساسی «مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد مگر در مورد تصويب اعتبارنامه نمايندگان و انتخاب شش نفر حقوقدان اعضاي شوراي نگهباننتیجه آنکه همۀ راههای قانونی این مملکت به شورای نگهبان ختم شده و دارندگان کرسی دراین شورا درواقع نماینده های "ولی فقیه" بوده وخواست و رأی شورای نگهبان نیز خواست و رأی "ولی فقیه" است. آیا برپاکردن همچه سیستمی در ایران جز قانونی کردن دیکتاتوری فردی زیر سرپوش دین ومذهب نیست؟

قانونی کردن خدعه وفریب

 مادۀ 99 قانون اساسی، "نظارت استصوابی" را در هر نوع از انتخابات اعم از تعیین رئیس جمهور، مجلس شورای اسلامی ومجلس خبرگان رهبری از امتیازات شورای نگهبان بشمارآورده و همانطورکه تاکنون شاهد بوده ایم، این شورای دوازده نفره دارای چنان اختیارات وسیعی است که براساس آن میتواند صلاحیت عده ای از داوطلبان نمایندگی  ریاست جمهوری و دو مجلس نامبرده را پیش از انتخابات تعیین کرده وبا دست چین کردن تعدادی از داوطلبان سر سپرده و ارائۀ لیست مورد نظر "ولی فقیه،" عده ای را به عنوان افراد صلاحیت داربه مردم تحمیل کند بدون آنکه مردم بدانند برچه اساسی آن نمایندگان ازجانب اینان برای شرکت در انتخابات تعیین صلاحیت شده اند. اما عدم اطلاع مردم به همین جا خاتمه نیافته واین شورا قادر است بعد ازاتمام شرکت مردم در رأیگیری انتخاباتی و برگزیدن تعدادی از نمایندگان تحمیل شده از جانب این شورا را نیزدر سرند کردن کسانی که درجۀ عبودیتشان نسبت به "ولی فقیه" از دیگرمنتخبین مردم بیشتر است، دست چین کرده و حکومتی یکدست مرکب از افرادی دست نشانده که 100 درصد اعضاء آنها مطیع ومنقاد اوامر"ولی فقیه" هستند را بوجود آورد. به این میگویند "قانونی کردن خدعه وفریب" که از طریق چنین قانونی دوازده نفرکه دررأس آنها "ولی فقیه" قرارگرفته است، برای 80 میلیون نفرازمردم نماینده منصوب میکنند و لابد آن 80 میلیون نفر باید بسیارخرسند باشند که عنان اختیار خود و خانواده و آینده شان را نه به آن دوازده نفر بلکه به "ولی فقیه" درنقش رهبر یا درواقع به یک نفرواگذارکرده اند: یک نفر برای 80 میلیون نفرازمردم نماینده منصوب میکند. پس چه نیازی به چنین انتخاباتی است وچرا مردم باید از شرکت درچنین انتخابات رسوائی استقبال کنند؟ پاسخ آنست که حکومت دیکتاتوری مذهبی برای به نمایش گذاشتن مقبولیت خود درمقابل جهانیان، به رأی اکثریت مردم احتیاج دارد. درغیر این صورت قادر نخواهد بود تا در رابطه با کشورهای دیگر دارای وزن و ارزشی باشد. هم اینجاست که رأی هرچه بیشترمردم به چنین حکومت مرتجع و دیکتاتوری مذهبی مشروعیت می بخشد تا در مقابل دیگر کشورها وجهۀ ملی خودرا نه به عنوان یک حکومت فاشیسم مذهبی فردی بلکه برمبنای حکومتی متکی به آرای اکثریت مردم به نمایش بگذارد. نتیجه آنکه مردم فقط وفقط برای مقبولیت دادن به این حکومت دیکتاتوری که کلیۀ ارکان قانونی و حقوقی وقضائی مملکت را قبضه کرده است، مورد نیازهستند. پس شرکت مردم درانتخابات چه تأثیری در تعیین مشی و ادارۀ  کشورو آیندۀ آن دارد؟ پاسخ آنست که در چنین حکومت فاشیسم مذهبی مردم جز عروسکهای خیمه شب بازی بحساب نیامده و انتخابات نیز جز یک نمایش خیمه شب بازی نیست.

چه باید کرد؟

 باتوجه به واقعیتهای پیش گفته، اکنون پس از 42 سال فریبکاری وخدعه، شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نمایشی پیشِ روبه عنوان گفتمانی اساسی میان مردم ظاهرشده است. از سوی دیگراین بار حکومت دیکتاتوری "ولی فقیه" با وقاحت هرچه تمامتر وبطور آشکار کلیۀ داوطلبانی را که کمترین شکی در عبودیت آنها نسبت به "ولی" وجود داشته است، از صحنۀ انتخابات حذف کرده و با دست زدن به چنین عملی به مردم هشدارداده که درمقابل هرگونه مخالفت مردمی بشدت ایستادگی خواهد کرد. از طرف دیگر "ولی فقیه" با وقاحت زائدالوصفی ازمخالفان وموافقان ولایت میخواهد تا در انتخابات بطورفعال و حداکثری شرکت کرده واز این طریق نامزدهای دست چین شدۀ "ولی فقیه" را انتخاب کنند. درمقابل، مردم که اکنون با دیدگانی بازبه خوبی ناظر فریبکاریهای حکومت ولایت فقیه میباشند، دیگر مایل به تن در دادن به چنین انتصابات در قالب انتخابات که جز توهین به شعورآنها نیست، نمیباشند. مردم حتی به این واقعیت بخوبی واقفند که بایستی دست رد برسینۀ عده ای از عمله اکره های رژیم که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات فرمایشی میکنند، نیزبزنند. این جمع عمله اکره های خدعه گرضمن همدردی بامردم، پیشنهاد محیلانه ای ارائه میدهند. برمبنای پیشنهاد اینان مردم میتوانند درانتخابات شرکت نموده و با دادن رأی سفید یا خط زدن نامزدهای مورد نظردربرگه های رأی و نوشتن نام نامزدهای موردنظرخود ، درانتخابات شرکت کرده ومقبولیت نامزدهای انتصابی "ولی" را مورد اعتراض قراردهند. چنین پیشنهادی جز یک فریبکاری اشکار نمیباشد، چون رژیم دیکتاتوری وجود صفهای طویل درمقابل حوزه های رأیگیری را به عنوان پاسخ مثبت مردم نسبت به خود نمایانده و ازآن بهره برداری تبلیغاتی خواهد کرد. متقابلاً با باطل کردن آرای مخالفان و سرازیرکردن آنها به سطلهای آشغال ونیزقراردادن نامزدهای دست چین شدۀ خود درصندوقهای رأی، مقصود خودرا در بیرون آوردن فرد مورد نظر از صندوقها عملی خواهد نمود.

بنابراین، عدم استقبال از چنین خیمه شب بازی انتخاباتی معرف درک مردم از بازیهای محیلانۀ "ولی فقیه وشرکاء" بوده واز این طریق تودهنی محکمی به این جمع خائن به منافع ملی ومردم خواهدزد که سالیان متمادی با کجرویها و غارت وچپاول هستی مردم ومملکت، نه تنها کشور را به ورطۀ ورشکستگی کشانده ، بلکه مردم رانیز به خاک سیاه نشانده اند. دیگر از این منبعد نباید کورکورانه در راهی گام نهاد که جز آب به لولهنگ جمعی دزدان سرگردنه ریختن به جائی نخواهدرسید. مردم دیگر تسلیم وعده های پوچ "ولی فقیه وشرکاء" نخواهند شد. جمعی که تاکنون از اعتماد مردم نسبت بخود سوء استفاده ها کرده و قوت لایموت مردم درمانده را در42 سال گذشته به غارت برده اند. مردم دیگر حاضرنیستند تا عنان اختیار خود را به رهبری بدهند که با تحمیل خاتمی ها، احمدی نژادها و روحانی کلید بدست، به مردم وکشور بیش از 1000 میلیارد دلار ذخیرۀ ارزی مملکت را به یغماداده و اکنون درکمال درماندگی منابع کشوررا درمقابل چینی های فرصت طلب و لاشخورهای بین المللی به حراج گذاشته است. مردم دیگر تابع اوامرچنین رهبر فریبکاری نیستند که درلوای دین ومذهب، با اتخاذ سیاستهای ضد ملی میلیاردها پولی که میبایستی صرف عمران وآبادی کشورورفاه مردم میشد را برای کوشش درساختن بمب اتم و کمک به تروریستهای اسلامی به باد داده است. 

بنابراین، بدین وسیله ازهموطنان شریف دعوت میشود تا رسیدن به تشکیل حکومتی ملی ومردمی به مبارزۀ منفی "جنبش نه!" به پیوندند.

نه به تمامیت جمهوری اسلامی: حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی بعد از 42 سال، از مردم کارنامۀ  مردودی  گرفته است

نه به انتخابات مهندسی شده: مردم دیگر فریب ریاکاران رانخواهند خورد و درروز انتخابات ازخانه هایشان بیرون نخواهند آمد.

نه به ولایت فقیه: مردم آگاه وبالغ نیازی به قیم و ولی ندارند.

نه به شورای نگهبان: 80 میلیون ازمردم اخذ تصمیم درمورد آیندۀ خود وکشورشان را به 12   نفر فسیلهای شورای نگهبان واگذار نخواهند کرد.

نه به نظارت استصوابی: این فقط وفقط مردم هستند که صلاحیت تصمیم گیری دراموررا دارند.

نه به مجلس خبرگان: وجودچنین مجلسی جهت مشروعیت دادن به ولایت فقیه است. بنابراین، وجود این مجلس هیچگاه مقبولیت مردمی نداشته است.

نتیجه اینکه:

حکومت جمهوری اسلامی سالهاست که در جان و روح مردم جائی ندارد و باید با حکومتی مردمی، به دست مردم و برای مردم، جایگزین شود.