۱۳۹۹ خرداد ۲۳, جمعه

اسلام؛ از گهوارۀ مسیحیت آریانی
به دامن یهودیت (بخش 1) 
علی کبیری

در نوشتۀ پیشین زیر عنوان "کدام مکه؟ کدام قریش؟ کدام خدیجه؟ کدام محمّد؟" نشان داده شد که نه مکه زادگاه پیغمبر اسلام بوده و نه مبداء اسلام از مکه بوده است. در آن نوشته همچنین قول داده شد که در نوشتۀ آتی به جستجوی زادگاه پیغمبر اسلام و نیز منشاء اسلام، بپردازم. نوشتۀ حاضر بر مبنای وفای به عهد است. اما پیش از آنکه به بررسی موضوع این نوشته پرداخته شود، لازمست مختصری ازنتیجه گیری نوشتۀ پیشین به نظر خواننده برسد. مشروح نوشتۀ نامبرده به نشانی زیر در دسترس است:


در آن نوشته، چنین آمده بود:
بر اساس پژوهشهای زمین شناسی، زمین مکه از انواع مختلف صخره های سنگی از نوع سنگهای آذرین (سنگهای آتش فشانی)، رسوبات آتش فشانی که در اثر حرارتهای شدید، در دوران پرکامبرین (Precambrian) و پالئوزوئیک (  (Palaeozoic era تحت فشارهای زیاد تبدیل به سنگهای بسیار سختی شده اند، تشکیل شده است. علاوه بر این، همین رسوبات آتش فشانی در زیر لایه های نامبرده تا اعماق زمین مکه ادامه دارند.

پژوهشهای مهندسی زمین شناسی مکه نشان از 11 نوع سنگهای صخره مانند و سخت دارد که از نظر ژئوتکنیکی دارای مشخصات فنی مختلفی هستند.
سنگهای پیش گفته شامل دئوریت (Derite)، کوآرتز-دئوریت (Quartz-Deorite)، تنالیت (Tonalite)، گرانودئوریت (Granodeorite)، امفی بولیت (Amphibolite)، گبرو (Gabbro)، متابازالت (Meta Basalt)، کلوریت (Chlorite) و فیلیت (Phyllite) میباشند.

نتیجه آنکه، مکه از بدو وجود در بیابانی قرار گرفته که نه آبی در آن وجود داشته و نه مواد غذائی. بخصوص که تشکیل جامعۀ متمدن بشری در آنجا غیر ممکن بوده است

نتیجه گیری بالا از جانب هیچ مؤسسۀ زمین شناسی خارجی اظهار نشده است. بلکه این مؤسسۀ زمین شناسی عربستان سعودی و یک سازمان رسمی دولتی آن است که صریحاً اقرار به  مکۀ بی آب و گیاه و بدون امکانات زیر بنائی برای تهیۀ مواد غذائی در تمام قرون نموده و بر فقدان جامعۀ متمدن بشری  در آنجا صحه گذاشته است

بنابراین، بر اساس پژوهشهای میدانی و نتایج آزمایشگاهی نمونه های مختلف از مکانهای متفاوت در مکه، بعلت وجود تخته سنگهای بزرگ و صخره ای بودن زمین بر اثر رسوبات و گدازه های آتش فشانهای دوران اولیۀ شکل گیری کرۀ زمین و عدم وجود خاک کشاورزی و نبودن آب و در نتیجه عدم رشد گیاهان در این منطقه، در هیچ دورانی امکان کشاورزی و دامداری درمکه ممکن نبوده و نیست. دیگر آنکه هوای بسیار گرم و گرمای کشندۀ مکه بخصوص در فصل تابستان که بموجب آمار گیریهای مختلف، حرارت هوا تا 45 درجۀ سانتیگراد رسیده و پس از تابش آفتاب بر صخره های اطراف مکه حتی به 55 درجۀ سانتیگراد میرسید، اجازه نمیداد تا در بیش از 1400 سال قبل، انسان و حیوان بدون وجود عوامل کمک کننده به ادامۀ حیات و آب آشامیدنی بتوانند در آنجا امکان زندگی و زنده ماندن داشته باشند. خاصه اینکه همین چاه زمزم طبق گزارشهای متعدد مورخین اسلامی، بعلت کمبود بارندگی در بیشتر سالها خشک و بی آب بود

1. براساس منابع علمی و پژوهشی و استدلال پیش گفته، مکۀ پیش از اسلام فاقد آب آشامیدنی به منظور تأمین حیات و تداوم زندگی انسان و بخصوص قبیلۀ چند هزار نفرۀ قریش، طبق روایتهای اسلامی بود

2. با توجه به عدم وجود قبیلۀ ثروتمندی نظیر قریش در مکۀ قبل از اسلام که به موجب روایتهای اسلامی بکار بازرگانی در سرتاسر جزیرة العرب اشتغال داشتند و از آن طریق به ثروت و مکنت بسیاری رسیده بودند و نظر به اینکه طبق همین روایتها، محمّد نیز متعلق به چنین قبیله ای بود، در نبودن قبیلۀ قریش در مکۀ پیش از اسلام، وجود محمّد که بر اساس مدعیات راویان اسلامی متعلق به این قبیله بود و در میان آنها در مکه زیسته و رشد کرده تا به مقام پیغمبری رسید،  روایاتی دروغ و از نظر علمی و منطقی، بی معنا میشوند

3. بر اساس پژوهشهای مورد بحث، نظر به اینکه وجود محمّد در مکۀ قبل از اسلام از جنبۀ علمی و منطقی قابل پذیرش و اثبات نیست، بنابراین، پیش از دعوی محمّد به پیغمبری، نمیتوان وجود او را در مکه جستجو کرد و نیز وجود سوره های مکی را که بنا به روایتهای ملاها در مکه بر او نازل شده اند، منتسب به مکه دانسته و نتیجتاً دسته بندی سوره های منتسب به مکه تحت عنوان "سوره های مکی" از درجۀ اعتبار ساقط میشود. توضیح آنکه علمای اسلامی تعداد سوره های مکی را 86 سوره تعیین کرده اند

4. در رابطه با روایتهائی در مورد وجود زن بیوۀ ثروتمندی بنام خدیجه با شترهای فراوان که بکار تجارت در مکه اشتغال داشت، باید توجه کنیم که نه چراگاهی در مکه برای شترهای خدیجه وجود داشت، نه آب برای آنها موجود بود و نه کالای تجارتی برای صادرات در مکه تولید میشد. پس چنین زن تاجر ثروتمندی نمیتوانست در مکۀ قبل از اسلام وجود داشته باشد

5. در روایتها و احادیث اسلامی آمده است که محمّد با دریافت دستمزد، گوسفندان اهالی مکه را برای چرا به کوهی در اطراف مکه که اکنون به جبل نور معروفست، برده و در غار حراء واقع در دامنۀ آن کوه، از طریق جبرئیل در تماس مداوم با الله بود. اولاً- همانطور که قبلاً نشان داده شد، زمین سنگی و جنس خاک مکه برای رشد گیاهان مناسب نبود تا بتواند مراتعی برای چرای گوسفندان محمّد بوجود آورند. ثانیاً- جبل نور یک کوه سنگلاخ با سنگهای لاشه و شکسته است که سال تا سال حتی یک علف هرزه هم در آن نمی روید

6. با توجه به موارد پیش گفته، سوره ها و آیه هائی از قرآن که صریحاً به وجود مکه پرداخته اند و نیز 86 سورۀ مکی از 114 سوره های قرآن، از درجۀ اعتبار ساقط میشوند.
بر اساس استدلال و مدارک علمی ارائه شده و با توجه به این واقعیت که مکۀ پیش از اسلام مکان مناسبی برای زیست موجودات زنده و بخصوص انسان نبود، بنابراین نمیتوانست زادگاه محمّد نیز باشد. پس لازمست در رابطه با زندگی محمّد و زادگاه اسلام در مکان مناسبی به جستجو بپردازیم. چنین جستجوئی مستلزم در نظر گرفتن شرائط زندگی در محل مورد نظر و نیز کلیۀ مدارک و اسناد در دسترس شامل قرآن و گزارشهای تاریخی مختلف و تطبیق آنها با یکدیگر است.

در بارۀ بخشی از زندگی پیغمبر اسلام در مدینه (یثرب) مدارکی از روایتهای مورخین اسلامی، احادیث حدیث گویان و اشاره های کوتاهی در منابع غیر اسلامی،  در دست است. دربارۀ نوجوانی و بزرگسالی وی چند مدرک تاریخی به زبانهای عربی، سُریانی، یونانی، لاتین و عبری نیز موجود است که به زندگی  پیغمبراسلام در رابطه با آموخته های دینی اش، پرداخته اند. در کلیۀ مدارک نامبرده به ملاقات محمّد جوان و یک راهب مسیحی اشاره شده است. مدارک نامبرده به صراحت  به ملاقاتهای متعدد محمّد با آن راهب در یثرب (مدینه) و تعالیم آئین آریانی از شاخه های دین مسیح به وی اشاره نموده و مدرک عربی مورد استناد مسلمانان که نوشته ای از ابن هشام است، تنها به ملاقات محمّد جوان و راهب مسیحی در بُصرای شام (سوریه) میپردازد. اما چون از یثرب یا مدینۀ اسلامی در مدارک غیر اسلامی بجا مانده از وقایع پیش از اسلام به عنوان یک جامعۀ شهری یاد شده و به سبب اینکه از نظر زیر ساختهای شهری بر اساس مدارک موجود قابل توجه میباشند، امکان و احتمال وجودی محمّد در مدینه بسیار بیشتر از مکه باور کردنی است، مگر اینکه مدارک معتبر تازه ای در ابطال چنین باوری ارائه شوند. علت آنست که مدارک تاریخی موثق   دیگری غیر از منابع اسلامی که شاهدی بر زندگی محمّد در یثرب باشد، هنوز در دست نیست. از طرف دیگر بر اساس چند شاهد نسبتاً قابل اعتماد، پیغمبر اسلام در دوران فرمانروائی اش بیشتر در مدینه بوده و در همانجا نیز درگذشته و بخاک سپرده شده است. بر این اساس، بررسی دوران حیات وی در نوشتۀ حاضر به مدینه منحصر میشود. در این مورد میتوان از آیه هائی از قرآن به عنوان سند تاریخی مسلمانان و چند مدرک غیر اسلامی مقارن ظهور اسلام، کمک گرفت.  بخصوص که سه تن از جانشینان بلافصل محمّد بنام ابوبکر و عمر و عثمان که در تاریخ به خلفای راشدین معروفند، با ادعای ادامه دهندگان  راه محمّد، مقر فرمانروائی خودشان را در مدینه قرار داده بودند.

در مورد مدینه باید توجه داشت که واحۀ بزرگ و پر آب و حاصل خیز و محل مناسبی برای سکونت و بقای انسان بود. چنانچه از کشفیات زمین شناسی برمیآید، زمینهای مدینه خاکی بوده و قابلیت نفوذ آب باران در آنها زیاد است. بخصوص سفره های آب زیر زمینی آن بسیار به سطح زمین نزدیک بوده و در بیشتر نقاط آن میتوان با حفر یک چاه پنج متری  به آب رسید. دیگر آنکه، در جنوب مدینه چشمۀ بزرگ پرآبی قرار دارد که در دوران باستان با ساختن کانال، آب آنرا به داخل شهر منتقل میکردند. بر این اساس، مدینه همانطوری که امروز هم مشاهده میشود، بعلت وجود آب فراوان و خاک قابل کشاورزی، در دوران باستان نیز مستعد تولید انواع میوه جات، سبزیجات و غلات و نیز مکان مناسبی برای سکونت  بشر بوده است.

ن ک به فرهنگ بریتانیکا در https://www.britannica.com/place/Medina-Saudi-Arabia

به همین علت است که  پیغمبر اسلام  و سه تن خلفای بلافصل وی بجای سکونت در مکه، مدینه را برای زندگی انتخاب کرده بودند. اما در مورد عدم انتخاب مدینه به عنوان مقر فرمانروائی از جانب معاویه و علی بعلت اختلافات فیمابین در تقسیم متصرفات اسلامی، هر کدام از آنها محل دیگری را برای مقر فرمانروائی برگزیدند.  معاویه سیاستمدار و سرداری بود که تحت فرماندهی وی سرزمینهای غرب رود فرات و بخشهائی از سرزمینهای امپراتوری روم شرقی در شمال آفریقا و جزائری در دریای مدیترانه به تصرف نومسلمانان در آمده بود. اما سرزمینهای شرق فرات و بخشهای عمده ای از سرزمینهای امپراتوری ساسانی جزء متصرفات نومسلمانان به فرماندهی علی بود. از طرف دیگر، چون معاویه علی را برای فرمانروائی بر سرزمینهای متصرفی شرق فرات به رسمیت نمی شناخت، پس از گرفتن بیعت از سران قبائل عرب  در مدینه و به منظور سهولت ادارۀ سرزمینهای متصرفی خود و نیزدست اندازی سریع به سرزمینهای متصرفی علی، مقر فرمانروائی خود را بجای مدینه در دمشق قرار داد. اما به سبب آنکه علی سرزمینهای شرق رود فرات را به تصرف درآورده و از مدتها قبل از رویاروئی نظامی با معاویه، کوفه را مقر فرماندهی خود قرار داده و از آن طریق سرزمینهای متصرفی شرق فرات را زیر کنترل داشت، لذا ناگزیر کوفه (تیسفون) بعلت دارا بودن زیرساختهای آمادۀ شهری، به عنوان مرکز و مقر فرمانروائی علی شناخته میشود.
قدیمی ترین مدرک نوشتاری که در  سطر 25 آن به یثرب اشاره شده، کتیبه ای سنگی متعلق به نبونید پادشاه نوبابلی  معاصر کوروش میباشد که بین سالهای 556 و 539 قبل از میلاد بر بابل حکومت میکرد. این پادشاه به مدت ده سال در  شهر تیماء جزیرة العرب سکونت نمود و در کتیبۀ نامبرده از مکانهائی که بازدید کرده، نام برده است. اصل کتیبۀ سنگی که از آن برای پلکان ورودی در مسجدی استفاده میشد،  درشهر حرّان واقع در شمال میانرودان در کشور ترکیۀ کنونی کشف شده است.

ترجمۀ انگلیسی سطرهای 22 تا 27 کتیبۀ مزبور بشرح زیر است:
22. ...But I
23. hied myself afar from my city of Babylon
24. (on) the road to Tema', Dadanu, Padakku[a],
25. Ḫibra, Iadiḫu, and as far as Iatribu;
26. ten years I went amongst them, (and) to
27. my city Babylon I went not in...

در مورد وجود یثرب (مدینه) در قرن ششم میلادی میتوان به سنگنوشته ای (Murayghān 3) از ابرهه پادشاه یمن که به تسخیر این شهر اشاره نموده، استناد نمود. در سنگنوشتۀ مورد اشاره، ابرهه به متصرفات خود و فرمانروایان آنها اشاره کرده است.  برگردان انگلیسی کتیبه:

King Abraha Zybmn, king of Saba’, of dhu-Raydān, of Hadramōt, and of Yamnat, and of their Arabs in the Upper-Country and on the Coast, has written this inscription when he returned from the Country of Maʿaddum, when he seized the Arabs of Maʿaddum taken at [Mu]dhdhirān, chased out ʿAmrum son of Mudhdhirān, and seized all of the Arabs of Maʿaddum [, Ha]garum-and-Khaṭṭ, Ṭayyum, Yathrib, and Guzā(m).

آیۀ 13 از سورۀ احزاب قرآن (طبق دسته بندی فقهای اسلامی، سورۀ احزاب از سوره های مدنی است که در مدینه بر محمّد نازل شده اند. ن)  نیز به صراحت از یثرب و محمّد به عنوان پیامبر الله نام برده است.
وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا
و چون گروهى از آنان گفتند اى مردم یثرب ديگر شما را جاى درنگ نيست برگرديد و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مى‏ خواستند و مى گفتند خانه ‏هاى ما بی ‏حفاظ است ولى خانه ‏هايشان بی ‏حفاظ نبود آنان جز گريز از جنگ چيزى نمى‏ خواستند

در رابطه با سورۀ مورد اشاره درمورد واقعه ای که برای عده ای از مردم یثرب در ارتباط با نو مسلمانان روی داده، از آنجائی که از منابع غیر اسلامی نظیر منابع مسیحی، یهودی و احتمالاً بت پرستان، مدرک یا سندی که به واقعۀ نامبرده در قرآن اشاره کرده باشد در دست نیست، بنابراین میتوان محتوای آیۀ 13 از احزاب را فقط در بارۀ وجود یثرب مورد تأئید قرار داد.

در مورد آثار وجود پیغمبر اسلام در مدینه نیز میتوان مسجد دو قبله در مدینه را با آیه های 142 تا 150 سورۀ بقره در قرآن (سورۀ مدنی. ن) که مربوط به تغییر جهت قبله از مغرب (اورشلیم) به مشرق (مکه) به دستور پیغمبر اسلام است، مطابقت داد.  دو محراب مسجد نامبرده که یکی رو به غرب و دیگری رو به شرق است، تأئیدی بر آیه های نامبرده در قرآن و نیز وجود محمّد در مدینه هستند. قرآن از جمله مدارک اسلامیست که مستقیم و غیر مستقیم به مدینه اشاره کرده است. اکثر قرآن پژوهان سوره های مدنی قرآن را در ارتباط با مدینه بشمار آورده اند. از طرف دیگر، طبق تفسیر فقهای اسلامی و مفسرین قرآن، تغییر قبله پیروِ استهزای یهودیان و بت پرستان ساکن یثرب اتفاق افتاده است. ولی در ارتباط با چنین واقعۀ مهمی، تا این زمان مدرک یا سند قابل توجهی از منابع تاریخی یهودی یا مسیحی در دست نیست. حتی اگر چنین برخوردی از جانب بت پرستان یثرب اتفاق افتاده باشد، شک نیست که یهودیان و مسیحیان ساکن این شهر هم از آن واقعه با خبر بوده اند.

در بارۀ وجود پادشاه، فرمانده یا فردی که در برهۀ زمانی مورد نظر مدعی پیغمبری در جزیرة العرب بوده، چند سند تاریخی از منابع غیر اسلامی دردست است که در آنها به نام محمّد اشاره شده است. با توجه به اینکه اسناد مورد اشاره از منابع مختلف غیر مرتبط هستند، میتوان وجود محمّد به عنوان مدعی رسالت از جانب خدا در جزیرة العرب را مورد پذیرش قرار داد. اما با توجه به اعمال غیر انسانی مندرج در قرآن که از این فرد سر زده، ارتباط وی با خدا غیر قابل قبول است. چند سند تاریخی غیر اسلامی که در آنها به وجود محمّد اشاره شده، در پژوهش “نگاهی نو به اسلام” در همین سایت، مورد بررسی قرار گرفته که برای احتراز ازتکرار، نشانی نوشتۀ نامبرده در زیر یادآوری میشود:


چه کسی محمّد را آموزش داد؟

صرفنظر از گزارش ابن هشام در السیرة النبویة که به اولین و تنها برخورد محمّد جوان با یک راهب      مسیحی بنام  سرگیس بحیرا در بُصرای شام (سوریه) پرداخته، چهار مدرک دیگر نیز وجود دارند. طبق  گزارش ابن هشام، بحیرا پس از مشاهدۀ خالکوبی پشت محمّد،  پیغمبری او را پیشگوئی میکند، چهار      مدرک بجاماندۀ دیگر ظاهراً ازمسیحیان نسطوری و یعقوبی هستند که بحیرای راهب را ساکن در یثرب   گزارش کرده و به جزئیات تعالیم بحیرا به محمّد نیز پرداخته اند.   مدرک  دیگری هم وجود دارد که به   زبان عبری بوده و منبع آن یهودی است. اضافه بر مدارک پیش گفته، سه تفسیر ازابن عباس، یکی از      معتبرترین مفسران اولیۀ قرآن نیز دردست است که  دو آیه از این سه آیه مشابه هستند. توضیح آنکه ابن  عباس فرزند ابوطالب عموی پیغمبر و ازصحابۀ  نزدیک او بود. بخصوص اینکه او از طریق خاله هایش  به نام میمونه بنت الحارث و زینب بنت خزیمة که هردو ازهمسران محمّد بودند، با محمّد ارتباط          خویشاوندی بسیار نزدیکی داشت. ابن عباس در تفسیر سه آیۀ قرآن از وجود بحیرای راهب در زنده بودن محمّد دریثرب (مدینه)  خبر داده است. در ادامۀ این نوشته و در رابطه با موضوع مورد بحث، مدارک    پیش  گفته مورد  بحث و بررسی قرارخواهند گرفت.

مدرک بجامانده از ابن هشام تحت عنوان السیرة النبویة

درمبحث “قصة بحیری” ابن هشام از قول ابن اسحاق در مورد نخستین دیدار محمّد جوان با بحیرای راهب، چنین روایت میکند: 
“محمد صلی الله علیه و سلم یخرج مع عمه إلی الشام قال ابن اسحاق ثم إن أباطالب خرج فی رکب تاجرا    إلی الشام...” (سیرة ابن هشام)

از ابن اسحاق نقل است که ابوطالب برای تجارت عازم شام (سوریه) بود. درحالیکه خود را برای سفر آماده میکرد، پیغمبر الله به عمویش چسبید و از او تقاضا کرد تا پیغمبر الله را نیز همراه خود به سفر ببرد. ابوطالب گفت: سوگند به الله که او را با خود به سفر خواهم برد و هرگز او را از خود جدا نخواهم کرد.

هنگامی که همراه با کاروانیان به بُصرا در دیار شام رسیدند،  در نزدیکی دیری به استراحت پرداختند. در آن دیر راهبی میزیست بنام بحیرا که به مسیحیت احاطۀ کامل داشت. چنین گمان میرفت که این راهب سالهای متمادی در آن دیر مسکن گزیده و دانش او متعلق به کتابی بود که نسل اندرنسل به او رسیده بود. آن سال برخلاف سالهای پیش که آن راهب هرگز با کاروانیان هم کلام نمیشد و توجهی به آنها نداشت، تصمیم گرفت آنها را به ضیافت ناهار به داخل دیر دعوت نماید. بنظر میرسید که او از داخل دیر پیغمبر الله را در میان کاروانیانی که به دیر نزدیک شده و ازسایۀ ابری بر سر پیغمبر الله، تشخیص داده بود. سپس کاروانیان زیر سایۀ درختی که نزدیک دیر بود، به استراحت پرداختند. راهب مشاهده کرد که ابر بر درخت سایه انداخته و شاخه های آن بالای سر پیغمبر الله فرو افتاده اند و او کاملاً در زیر سایۀ درخت قرار گرفته بود. هنگامی که بحیرا چنان چیزی را دید، از دیر بیرون آمد و به کاروانیان گفت: ای مردان قریش؛ من برای شما غذا آماده کرده ام و از شما چه پیر و چه جوان، چه برده و چه آزاده، میخواهم  برای صرف غذا به درون دیر در آئید. مردی از کاروانیان به بحیرا گفت: ای بحیرا، سوگند به الله که امروز حالت غیرعادی برتو حادث گشته است. تو پیشترها که از نزدیکی دیر عبور میکردیم، هرگز با ما چنین رفتاری نداشتی. ترا چه شده است؟  بحیرا پاسخ داد: راست میگوئی، اما شما امروز میهمان من هستید. به این دلیل مایلم شما را به صرف غذا دعوت کنم. سپس آن جمع به صورت گروهی به درون دیر رفتند و پیغمبر (ص) را در بیرون دیر تنها گذاشتند تا مواظب بار و بنه کاروانیان باشد. بحیرا به چهرۀ کاروانیان نگریست، ولی علامتی که قبلاً دیده بود، در آنها مشاهده نکرد. پس به آن جمع گفت: ای مردان قریش، نگذارید که حتی یکی از جمع شما از شرکت در این ضیافت محروم شود.  گفتند: همه به درون دیر آمده اند بجز یک پسر بچه که از همۀ ما جوانتر است. او را در بیرون گذاشته ایم تا از بار و بنۀ کاروان مواظبت کند. بحیرا بی درنگ گفت: او را به درون بخوانید تا در صرف غذا به شما به پیوندد. از میان آن جمع، مردی از قبیلۀ قریش گفت: سوگند به لات و عُزّی که جمع ما قابل شماتت هستند که پسر عبداله ابن عبدالمطلب را در بیرون دیر جا گذاشته اند.

پس از آن، او را به درون خوانده، نوازشش کردند و وی را با سایرین کنار سفره نشاندند. موقعی که بحیرا او را دید، با دقت وی را برانداز نمود و کوشش کرد تا علائمی را که در کتابهای مسیحیت راجع به پیغمبران نوید میدادند، در او مشاهده کند. بعد از صرف غذا، اهالی کاروان پراکنده شدند و پس از آن بحیرا به او نزدیک شد و گفت: پسرجان، ترا به لات و عُزّی سوگند میدهم تا به سوآلهائی که از تو خواهم پرسید، پاسخهائی در خور بدهی. علت آنکه بحیرا وی را به لات و عُزّی سوگند داد بر این مبنا بود که به گوش خود شنیده بود اهالی کاروان به این بتها سوگند یاد میکنند. پیغمبر (ص) به او پاسخ داد: مرا به لات و عُزّی سوگند مده که الله از هیچ کس و هیچ چیزی بیشتر ازاین دو بت بیزار و متنفر نیست.  پس بحیرا او را به الله سوگند داد و از او خواست تا به سوآلاتش جواب درست بدهد. او گفت: هرچه میخواهی از من بپرس. بحیرا شروع کرد به سوآل در مورد مواردی که در خواب دیده بود. جوابهای پیغمبر الله درست همانهائی بود که بحیرا از قبل میدانست. سپس بحیرا به پشت او نظری انداخت و مّهر پیغمبری را همانطور که در کتاب مقدس خوانده بود، بین دو شانه اش دید. بعد از آن، نزد ابوطالب عمویش رفت و از او راجع به رابطه اش با آن پسر پرسید که: چه رابطه ای با این پسر داری؟ ابوطالب پاسخ داد که: او پسر منست. بحیرا گفت: نه، او پسر تو نیست. پدر این پسر در قید حیات نیست. ابوطالب پاسخ داد: او برادرزادۀ منست. هنگامی که مادرش این پسر را حامله بود، پدرش درگذشت. بحیرا به ابوطالب  گفت: راست میگوئی. با برادر زاده ات به سرزمینت برگرد و او را در پناه الله از گزند یهودیان دور نگهدار، که اگر آنها آنچه را که من دربارۀ این پسر میدانم، بدانند، به او بدترین گزندها خواهند رساند. بدان که بهترینهای دنیا برای برادرزاده ات در پیش است. او را هر چه زودتربه خانه ات برگردان.

در مورد مشروح زندگی محمّد و بر اساس آنچه ذکر شد، یک گزارش از ابن هشام (مرگ بسال 833      میلادی) بنام السیرة النبویة به نقل از ابن اسحاق وسه روایت دیگردرطبقات ابن سعد(مرگ در 845م)،     انساب الاشراف بلاذری (مرگ در892 م) و جریرطبری (مرگ در923م)  نقل شده اند، که سه روایت      اخیر رونوشتهائی از روایت ابن هشام هستند. ضمناً چهار گزارش دیگر نیز وجود دارند که مربوط به      آموزش دیانت مسیح  به محمّد ازجانب راهبی بنام بحیرا میباشند.

همانطور که از تاریخ مرگ ابن هشام برمیآید، فاصلۀ زمانی بین تاریخ مرگ محمّد بسال 632 و تاریخ    مرگ ابن هشام درسال 833 میلادی، به 200 سال میرسد. براساس گزارش ابن هشام که مدرک روایت    اصلی زندگی محمّد را مربوط به ابن اسحاق دانسته و از مدرک ابن اسحاق کمترین اثر و نشانه ای در     دست  نیست، بنابراین،  گزارش ابن هشام بیش از دو سده پس از مرگ محمّد، نوشته شده است. حتی اگر  به  گزارش ابن اسحاق که بسال 767 میلادی یا 135 سال پس ازمرگ محمّد درگذشته است، بتوان استناد  نمود، با توجه به روایتهای اسلامی که تولد محمّد را بسال 570 میلادی گزارش کرده اند، فاصلۀ زمانی ازتاریخ تولد پیغمبر اسلام تا تاریخ مرگ ابن اسحاق چیزی برابر197 سال یا دو قرن میشود ومشخص نیست که در این فاصلۀ دویست ساله منابع خبری ابن اسحاق با توجه به روایت جزئیات روزمرۀ زندگی پیغمبر  اسلام، از چه منابع معتبری بدست آمده است.

توجه به این نکته لازمست که ابن هشام محل تولد محمّد را در مکه گزارش کرده، اما بر اساس  پژوهش  حاضرو به استناد پژوهشهای پیشین که زندگی و ادامۀ حیات انسان و حیوان در مکۀ پیش از اسلام را غیرممکن میداند،  بنا بر این، گزارش ابن هشام در مورد محل تولد پیغمبر اسلام و دوران جوانی وی در مکه و نیز وجود قبائلی در مکه که محمّد مسئولیت به چرا بردن گوسفندان آنها به جبل نور را به عهده داشته، باتوجه به اینکه کوه نامبرده سنگلاخ بوده و سال تا سال حتی یک علف هرزه هم در آن نمیروید و نیز وجودزن تاجری بنام خدیجه در مکه با شترهای فراوان که با توجه  به شرائط اقلیمی مکه وعدم وجود آب و   چراگاه برای شترهای خدیجه، گزارش تاریخی ابن هشام در بیشتر موارد نمیتواند مستند محسوب شود. اما در مورد راهبی بنام  بحیرا، با توجه به اینکه در تفسیر ابن عباس ازسه آیۀ قرآن و در بدگوئی از اعمال    بحیرا در نوشته های بجا مانده ازیوحنای دمشقی که در قرن هفتم میلادی و در برهه ای نزدیک به برهۀ  زندگی بحیرا دردمشق میزیسته و نیزدر گزارشهائی از منابع مسیحیت ارتدکس و تئوفانس، در تقبیح        اندیشه و کردار بحیرا، گزارشهای متعددی در دست است، این نتیجه حاصل میشود که فردی بنام بحیرای راهب واقعاً وجود داشته وهمچنان که در ادامۀ این نوشته خواهد آمد، چنین فردی روابط بسیار نزدیکی هم با محمّد برقرارکرده و مرشد او بود.

مدارک تاریخی بجا مانده از منابع غیر اسلامی  

سوای روایت ابن هشام و سه راوی دیگر اسلامی که در بالا به آنها اشاره شد، چهار روایت زیر از منابع غیر اسلامی نیز دست اند که مخدوش به نظر میرسند. از مطالعۀ این مدارک چنین برمیآید که دست نوشتۀ اصلی با افزودن مطالبی، تحریف شده است. اما از یک طرف، مطلب قابل توجهی که درهمۀ این دست     نوشته ها با مدارک دیگر نظیرمدارک کلیسای ارتدکس ونیزنوشته های یوحنای دمشقی و تئوفانس مشترک است، اینست که در کلیۀ آنها نسبت به تعلیم محمّد ازجانب بحیرای معتقد به مسیحیت آریانی، اشاره شده    است.  از طرف دیگر، مقابلۀ متن  نوشتۀ یوحنای دمشقی، تفسیرهای ابن عباس و گزارش تئوفانس، مؤید  آنست که در زنده بودن محمّد، بحیرای راهب دریثرب (مدینه) میزیسته و براساس تفسیرهای ابن عباس،   این فرد نزد محمّد واصحاب وی مورد احترام بوده و مقام وی درمیان نومسلمانان ازارزش واعتبار        خاصی برخورداربوده است. بر این اساس و برمبنای آیه هائی از قرآن و بخشی از احکام عملی اسلام که  بعداً به  آنها پرداخته خواهد شد، نشان داده میشود که اسلام اولیه با برخورداری از مبانی اعتقادی مسیحیت آریانی شکل گرفته است.

روایتهای مخدوش و تحریف شده به شرح زیرند:

1. دو روایت به زبانهای سُریانی وعربی با عنوان “اسطورۀ بحیرای مسیحی” توسط                                 ریچارد گتهیل (Richard Gottheil

درسال 1898، که قبلاً طی مقاله هائی برای اولین بار به آلمانی    “Zeitschrift fur Assyriologie” منتشر شده بود، به انگلیسی برگردانده شده اند.
2. چهار روایت با عنوان “افسانۀ سرجیوس بحیرا” به صورت کتابی شامل دو روایت به سُریانی و دو روایت به عربی، توسط باربارا رُگِما (Barbara Roggema) به انگلیسی ترجمه شده و در دسترس میباشند.

3. یک روایت به سُریانی با عنوان “داستان ملاقاتِ بحیرای راهب با محمّد” به صورت کتابی از سوی أبجَر بَحکو (Abjar Bahkou) به انگلیسی برگردانده و منتشر شده است.
توضیح آنکه روایتهای برگردان شده از سوی گتهیل و بحکو در چهار روایت رُگما موجودند. براین اساس، در این نوشته فقط به اختصار به نکات قابل توجهی از روایتهای رُگما پرداخته خواهد شد.
روایت رُگِما در کتاب 579 برگی بشرح زیر در دسترس است:
The Legend of Sergius Bahira, eastern Christian Apologetics and Apocalyptic in Response to Islam, by Barbara Roggema, Brill, 2009
در فصل هشتم، رُگما راجع به  دست نوشته های مورد استفاده چنین توضیح داده است:

الف- دست نوشته هائی به خط سُریانی شرقی شامل تلفیق و مقابلۀ مدارک زیر:
1-  مجموعۀ منگانا 604 (آلفونس منگانا.ن) در سال  1933 شامل 21 نوشتۀ اکثراً مذهبی که جمعاً 225  برگ  بوده و از سوی دستیار کشیشی بنام ژوزف فرزند توماس که در کلیسای ألقوش عراق میزیسته، بنا  به درخواست منگانا رونوشت  شده اند. از برگ 1 تا 23، نوشته ها مربوط به روایت بحیرای راهب است.براساس گزارشی ازجانب کشیشان مسیحی ارمنی، دست نوشته های اصلی از سوی عوامل  حکومت      عثمانی از بین رفته اند.

2- دست نوشته های Sachau 10 (کاتالوگ شماره 78)
این دست نوشته ها بدون تاریخ و خوانا بوده، و حاوی 22 برگ در بارۀ بحیرای راهب اند. در این مورد  رجوع شود به:
   Sachau, Verzeichnis der Syrischen Handschriften, Vol 1, pp 293-294, Gottheil

3- دست نوشته های Sharfa 841
مجموعۀ بزرگی به خط سُریانی غربی ولی اکثراً به خط کوشانی اند. (خط کوشانی عبارت ازنوشتن به عربی    منتها با حروف سُریانی). این مجموعه شامل 267 برگ است که با استیل خط نویسی از نوع خط سُریانی       شرقی میباشد که در سال 1889 به درخواست عبدالاحد توسط سه مقام کلیسائی از مدرک دیگری رونویسی    شده است.
ب- دست نوشته هائی به خط سُریانی غربی، شامل مدارک زیر:

1- دست نوشته های Sachau 87 (کاتالوگ شماره 247)
این مجموعه شامل دو بخش رونویسی شده با دو دستخط مختلف  از نوع سُریانی غربی وحاوی 71 برگ  است که چهار برگ آن بدون نوشته میباشند. داستان بحیرا از برگ 48 تا 65 است. این دست نوشته به خطکوشانیست و با مناظرۀ بین تئودور ابو قرا ومأمون آغاز شده و رونویسی از مدرک دیگری درسال 1854توسط فردی بنام عبدالمسیح میباشد.

2- دست نوشتۀ سُریانی منگانا 71
این مجموعه بدون تاریخ بوده و حاوی 30 بخش و 154 برگ است که با دو دستخط مختلف به سُریانی غربی نوشته شده ولی تاریخ نوشته را به سال 1600 تخمین زده اند. داستان بحیرا از برگ 27 تا 37 ذکر شده و صاحب این مجموعه یوسف اسحاق مقدسی بوده است.

3- دست نوشته های سُریانی منگانا 107
این مجموعه شامل 15 برگ به خط کوشانیست و در سال 1925 از روی دست نوشتۀ ناشناخته ای به تاریخ 1584 توسط کشیشی بنام پولوس در موصل رونویسی شده است.

4- دست نوشته هائی که در اختیار اسقف اعظم کلیساهای آمریکا هستند. این دست نوشته ها شامل 119    برگ به خط سُریانی غربی و از کلیسای تورعابدین عراق میباشند که در ده برگ آخری آنها  به جزئیات  زندگی بحیرای راهب پرداخته شده است.

5- دست نوشته های عالیجناب گابریل در بارۀ زندگی بحیرای راهب، به خط سُریانی غربی، شامل 28     برگ که در سال 1970 از مدرک ناشناخته ای رونویسی شده اند.

اسناد عربی مورد استفاده

پ- مدرک عربی کوتاه
1- دست نوشتۀ عربی موجود در کتابخانۀ بُدلین (Bodleian Library of Oxford University) شامل 47 برگ که در آن منحصراً به زندگی بحیرای راهب پرداخته شده است.

2- دست نوشتۀ AR.258 کتابخانۀ پاریس. این دست نوشته ها بدون تاریخ بوده و در آن از برگ 48 تا 64 به زندگی بحیرای راهب اشاره شده است.

ج- مدرک عربی بلند

1- دست نوشته های عربی پاریس AR.215 . این دست نوشته ها شامل 9 فصلند و جمعاً از 260 برگ در بارۀ مسائل مشهوردینی مسیحی شرق میباشند که بین سالهای 1590 و 1591 از روی مدارک دیگر رونویسی شده  و به زبان عربی مصری اند. برگهای 154 تا 176 مربوط به زندگی بحیراست.

2- دست نوشته های عربی پاریس AR.70 . این دست نوشته ها شامل چهار فصل با دست خط فرد ناشناخته ای هستند. بیشتر نوشته ها مربوط به مناظرۀ تئودور ابوقراه با مأمون است، ولی از برگ 50 تا 126 آن در بارۀ زندگی بحیرای راهب میباشد.

3- دست نوشته های عربی پاریس AR.71 . این دست نوشته ها بدون تاریخ بوده و شامل چهار متن و مشابه دست نوشتۀ عربی پاریس AR.70 است.

4- دست نوشته های GOTHA ORIENT. AR. 2875 . این دست نوشته بی تاریخ بوده و حاوی مناظرۀ ژرژ راهب با سه عالِم عرب در سال 1217 میباشد. بحیرا در برگهای شمارۀ 47b تا 68b مورد بحث قرار گرفته است.

5- دست نوشته های SBATH 1004. این دست نوشته ها متعلق به قرن 18 میلادی بوده و شامل 330 برگ اند که داستان بحیرا در برگهای 61 تا 85 آمده است.
نسخه های نامبرده نمیتوانند بطور مطلق مورد استناد قرار گرفته و از اعتبارتاریخی برخوردارباشند. ولی درمورد اینکه بین این نسخه ها و نوشته های کلیسای ارتدکس و یوحنای دمشقی و تئوفانس، اشتراکی در بارۀ تعلیم بحیرا به محمّد وجود دارد، میتوان این بخش از آنها را مورد توجه قرارداد. اما در رابطه با جزئیات پردازی یشوع یهب راهب در ارتباط با آموزش محمّد، داستان پردازی سفر بحیرا به کوه طور و وقایع عجیب و غریبی که در آنجا برای وی اتفاق افتاده، اشاره به مقوله های ماوراء الطبیعه و نیز مطرح کردن پیشگوئی ظهور مهدی، نمیتوان به کلیۀ مطالب مندرج در این مدارک استناد کرد. اما، به مواردی که منطقاً مربوط به اصطکاک بین مسیحیان آریانی و سایر مسیحیان بخصوص در مورد اتهام ارتداد، تهدید و آزار بحیرا در دمشق و فراروی ازاین شهراست، میتوان استناد نمود. زیرا کلیسای ارتدکس نیز به موارد ارتداد مسیحیان آریانی و بحیرای راهب شهادت داده است.

دیگر اینکه بر پایۀ گزارشهای منابع غیر اسلامی، محمّد در سفرهائی به سوریه و طائر و فنیقیه (کارتاژ) و غیره که در آنجا یهودیان و مسیحیان بسیاری میزیسته اند، بطور کلی با تعالیم  یهودیت و مسیحیت از عنفوان جوانی، آشنائی داشته است.
پیش ازپرداختن به شرح ملاقات بحیرای راهب و محمّد، لازمست دربارۀ اصول اعتقادی “مسیحیت        آریانی” آگاهی کوتاهی داده شود. توجه به این واقعیت لازمست که مسیحیت آریانی و آریائیسم نازیهای  هیتلری که خود را از نژاد آریائی دانسته و دیگران را از نژاد پست بشمار میآوردند، دو مقولۀ متفاوتند.پایه گذارمسیحیت آریانی کشیش مصری به نام آریوس (Arius) از اسکندریه میباشد که ازسال 250 تا    336 میلادی میزیسته است. برخلاف مبانی اعتقادی مسیحیان ارتدکس، آریوس معتقد بود که مسیح پسر   خدا نیست، بلکه مخلوق اوست، چون وجودش میرا بوده است. درصورتی که وجودخدا میرا نیست. پس   مسیح هم یکی از مخلوقات خداست که جهت راهنمائی نوع بشرمأمور شده بود. از اینرو مسیحیان آریانی  تثلیث را مردود می شمردند. مضافاً به اینکه مسیحیان آریانی مخالف ترسیم تصاویرعیسی و مریم بر در و دیوارکلیساها بودند و نصب مجسمه های آنان و برافراشتن انواع و اقسام صلیبهای گوناگون از جنس  طلا و نقره و برنج و غیره...در کلیساها را منع کرده و چنین اعمالی را بت پرستی بشمارمیآوردند. آنها  معتقد بودند که فقط یک صلیب چوبی وجود داشت که عیسی را برآن مصلوب  کردند و از این رو، فقط  یک   صلیب چوبی درهرکلیسائی باید برپاشود. بنا برمنابع تاریخی مسیحیت، شاخۀ مسیحیت آریانی تا قرن هفتم میلادی ادامه داشت واز این قرن به بعد نشانی ازآن باقی نماند. اما براساس پژوهش حاضر، شاخۀ          مسیحیت آریانی که تا قرن هفتم میلادی از مصر تا سوریه گسترش یافته بود،  مبنای آئین اسلام قرارگرفت ویا پس از فتوحات شمال آفریقا وخاورنزدیک توسط نومسلمانان، تبدیل  به آئین اسلام شد.
کلیساهای ارتدکس وکاتولیک مسیحیت آریانی را ارتداد از دین مسیح دانسته ومسیحیان آریانی را در زمرۀمرتدان محسوب میکردند.

شرح مسافرت بحیرای راهب، مشهور به سرجیوس بحیرا به یثرب و استقرار او در این شهر و نیز گفتگوهای وی با محمّد جوان و آموزش مسیحیت آریانی به وی در جهت کمک به تبلیغ این آئین در میان اعراب یثرب، در نوشته هائی با عنوان "افسانۀ بحیرای مسیحی" یا "افسانۀ سرجیوس بحیرا" و در متن سُریانی   از وی بنام "سرگیس بحیرا" نام برده شده است. بر اساس گزارش یشوع یهب (Isho Yabh) راهب، وی در یثرب و یک هفته قبل از مرگ بحیرای راهب به ملاقات او رفته و سرگذشت او وعلت آمدنش به یثرب و نیز تعلیمات مسیحیت شاخۀ آریانی به محمّد جوان را، بدون واسطه از زبان بحیرا بازگو میکند. اما      همانطور که پیش از این توضیح داده شد، جزئیات گفتگوهای بحیرا و محمّد بر اساس آنچه از قول یشوع   یهب  آمده است، نمیتواند از نظر تاریخی معتبر تلقی شود. چنانچه خواننده راغب به مرور متن تفصیلی    باشد،   میتوان به متن انگلیسی قابل دسترسی در اینترنت یا مطالعۀ پژوهش روگِما در بارۀ چند و چون سرگذشت بحیرای راهب، مراجعه نمود. عنوان متن اینترنتی بشرح زیر است:


A Christian Bahira Legend; Introduction, English Translation with the Syriac and Arabic Texts, Translated by Richard Gottheil

چگونگی آمدن بحیرای راهب به یثرب




چنانکه پیش از این در مورد دو متن عربی توضیح داده شد، یکی از آنها متنی کوتاه و دیگری متنی بلند است. متن عربی چنین شروع میشود:

بسم الاب و الابن والروح القدس الا له الواحد
نبتدی بعون الله تعالی و حسن توفیقه بنسخ (نام "یشوع یهب یا یشوع نسخ راهب" راوی خبر. م) خبر بحیره الراهب مع الرجل الاعرابی و ما حکاء عن نفسه لمرهب الراهب بسلام من الرب آمین…
بنام پدر و پسر و روح القدس، پروردگار یکتا
با یاری خداوند و درخواست حسن توفیق از او، [یشوع] یهب شروع می کند به نوشتن سرگذشت بحیرای راهب با اعراب، از زبان خودش به مرهب الراهب، با سلام به پروردگار. آمین…

سه شاهد معتبر و گواهی کلیسای ارتدکس

دو شاهد معتبر مسیحی و مسلمان قرن هفتم و نیز تئوفانس کشیش،  وجود بحیرای راهب دریثرب را مورد تأئید قرار داده اند. یکی از آنها  یوحنای دمشقی همشهری بحیرای راهب وازنظر زمانی نزدیک به دوران زندگی وی و دیگری ابن عباس از صحابه وخانوادۀ  پیغمبر اسلام، و نیزازمعتبرترین و مشهورترین       مفسران قرآن است. شاهد سوم تئوفانس معترف، یک کشیش معروف مسیحی میباشد. کلیسای ارتدکس نیز وجود بحیرا و تعالیم منحرفانۀ او به محمّد را گواهی کرده است.
بر اساس منابع تاریخی، کشیش یوحنای دمشقی درسال 675 میلادی در دمشق متولد شده و در تاریخ 749 در اورشلیم درگذشته است. یوحنای دمشقی از نخستین کشیشان مسیحی است که اسلام را به عنوان دین    خدا و محمّد را به عنوان پیغمبر نفی کرده است.

اینها (نومسلمانان) پیش از این بت پرست بودند و ستارۀ صبح (ستارۀ زهره) و افرودیت را پرستش کرده و بزرگش میداشته اند. اینها در دوران هراکلیوس گروهی بزرگ از بت پرستان بودند و از آن زمان تا کنون یک پیغمبر دروغین بنام محمّد در میانشان ظاهرشده است. این مرد پس ازبرخورد با مطالب کتابهای عهد عتیق و عهد جدید و گفتگوهائی با یک راهب آریانی، به ابداع آئینی کفرآمیز پرداخته است.  سپس با استفاده از ساده لوحی اطرافیان و دور و بریهایش، مطالب مضحکی را به عنوان  کتاب الهی نازل شده از آسمان، سرهم کرده و تحویل آن مردمان داده است...
اشارۀ یوحنای دمشقی به یک “راهب آریانی” همانا بحیرای راهب است که به علت تبلیغ مسیحیت آریانی  مورد حمله و انتقاد شدید راهبان و کشیشان نسطوری و یعقوبی قرار گرفته و از ترس جان بالاجبار از   دمشق فرار اختیارکرد.از طرف دیگر، عبدالله ابن عباس یکی از صحابۀ پیغمبر اسلام و از خویشاوندان نزدیک او که از اولین   مفسران شناخته شدۀ قرآن بشمارمیرود، در تفسیر سه آیۀ قرآن از بحیرای راهب و سایر راهبان آریانی که از جمله پیروان بحیرا هستند، نیز تجلیل کرده است. اسامی این راهبان در آیۀ 5:82 به شرح زیراست:
أبرهة، أشرف، إدریس، تَمیم، تَمّام، دُرید و أیمن

تفسیرآیۀ 120 از بقره:
وَلَن تَرضی عَنک الیهود یهود أهل المدینة (وَلا النصاری) نصاری أهل نجران (حَتی تتبع مِلتهم) دینهم و قبلتهم (قُل) یا محمّد (إن هُدی الله هُوَالهُدی) أی دین الله هوالإسلام و قبلة الله هی الکعبة (ولَئِن أتبعت أهواءَهم) دینهم و قبلتهم (بَعد الذی جاءَکَ مِنَ العِلم) من البیان أن دین الله هوالإسلام و قبلة الله هی الکعبة (مَا لَکَ من الله) من عذاب الله (مِن وَلی) قریب ینفعک (وَلانَضیر) مانع یمنعک ثم ذکر مؤمنی أهل الکتاب عبدالله بن سلام وأصحابه و بحیرا الراهب و أصحابه و النجاشی و أصحابه

تفسیر آیۀ 82 ازمائده:
فقال (لَتَجَدَنّ) یا محمد (أشَدُالناس عَداوَة) و أقبح قولاً (للذینَ آمنوُا) محمد و أصحایه (ألیهود) یعنی بنی قریظة وانضیر و فدک و خیبر (وَ الذینَ أشرکوُا) و أشد الذین أشرکوا مشرکو أهل مکة (وَلَتَجدَّن) یا محمد (أقرَبَهُم مُوَدّة) صلة وألین قولاً (لّلذینَ آمَنوُا) محمد و أصحابه (ألّذین قالوُا إنّا نَصَارَی) یعنی النجاشی أصحابه و کانوا اثنین و ثلاثین رجلاً و یقال أربعون رجلاً اثنان و ثلاثون رجلاً من الحبشة و تمانیة نفر من رهبان الشام بحیرا الراهب و أصحابه أبرهة و أشرف و إدریس و تَمیم و تَمّام و دُرید و أیمن (ذَلِکَ) المودة (بأن مِنهُم قِسیسینَ) متعبدین محلقة أوساط رؤرسهم (وَ رُهباناً) أصحاب الصوامع مع علماء هم (وَ انهم لا یَستکبرُونَ) عن الإیمان بمحمد و القرآن)

تفسیر آیۀ 66 از مائده:
(ولو انهم اقاموا ألتوراة و الانجیل) أقروا بما فی التوراة و الانجیل و بینوا ذلک یعنی صفة محمد و نعته (و ما انزل إلیهم من ربهم) و بینوا مابین لهم ربهم فی التوراة و الانجیل و یقال أقروا بجملة الکتب و الرسل من ربهم (لاکلوا من فوقهم) بالمطر (ومن تحت أرجلهم) بالنبات والثمار (منهم) من اهل الکتاب (أُمة مقتصدة) جماعة عادلة مستقیمة یعنی عبدالله بن سلام و أصحابه و بحیرا الراهب و أصحابه و النجاشی و أصحابه و سلمان فارسی و اصحابه (کثیر منهم ساءَ ما یعلمون) بئس ما یصنعون من کتمان صفة محمد و نعته منهم کعب الأشراف و کعب بن أسد و مالک بن الصیف و سعید بن عمرو و أبو یاسر وحیی بن أخطب

چنانچه از تفسیر آیۀ 5:82 برمیآید، ابن عباس بحیرای راهب را از اهالی شام (سوریه) گزارش نموده و او را از یاران محمّد بشمار آورده است. نظر به اینکه در دوران زنده بودن محمّد هنوز شام (سوریه) از      سوی نومسلمانان تسخیر نشده بود، پس اشارۀ ابن عباس به حضوربحیرای راهب و سایر یاران آریانی      مذهبش در مدینه است. به چنین واقعیتی در متون سُریانی و عربی بجا مانده و گزارشی از کشیش تئوفانس و گواهی کلیسای ارتدکس تأکید شده است. ضمناً یکی از متون مورد استفادۀ روگما، در اصل به لاتین     بوده و کپی این دست نویس هنوز در کتابخانۀ واتیکان موجود است. دو ترجمه از وقایعنامۀ تئوفانس با      عنوانهای زیردردست است:

The Chronicle of Theophanes, Anni Mundi A.D. 602-813, by Harry Turtledove
The Chronicle Theophanes Confessor, Byzantine and Near eastern History,           A.D. 284-813, by Cyril Mango and Roger Scott

دربارۀ بحیرای راهب در یثرب و همه گیرشدن مسیحیت آریانی در این شهر، تئوفانس چنین میگوید:

در هر سفری که محمّد به ناحیۀ فلسطین میکرد، با یهودیان و مسیحیان ساکن در آنجا نشست و برخاست نموده و با کتابهای دینی آنها بالنسبه آشنا بود. دیگر اینکه محمّد به بیماری صرع هم مبتلا بود و هنگامی که همسر او خدیجه از بیماریش با خبر شد، بسیار اندوهگین گردید که زنی با چنان ثروت و مکنت با چنان مرد فقیری که به بیماری صرع مبتلا بود، ازدواج کرده است. اما محمّد به حیله و نیرنگ متشبث شده و چنین میگفت که "من مرتب فرشته ای به نام جبرئیل را  می بینم و دیدن چنین فرشته ای برایم غیر قابل تحمل است. به این سبب پس از هربار دیدن او حالت غش به من دست داده و برزمین میافتم."
خدیجه دوست راهبی داشت که از شهر خود رانده شده بود. به دیدن او رفت و ماجرای مشاهدۀ جبرئیل از سوی محمّد را با او درمیان نهاد. آن راهب دروغین به خدیجه گفت که: "ادعای محمّد درست است. چون خداوند همواره چنین فرشته ای را برای هدایت پیغمبران نازل میکند."…و بر این منوال بود که مردم یثرب همگی کافر و مرتد شدند…
تذکر: در پانوشت 4 صفحۀ 465 وقایعنامۀ تئوفانس، به صراحت به نام بحیرای راهب اشاره شده است.
همچنین ن ک به:
The legend of a Christian monk, variously called Sergius Bahira or Nastur, who was the teacher of Muhammad and recognized him as a prophet.                         See Stephen Gero in  Syrie colloque, 47-58.

با توجه به دست نوشته هائی که قبلاً از آنها نام برده شد، بحیرای راهب از سوی سایر مسیحیان به عنوان  مرتد و منحرف از دین مسیح از دمشق رانده و فراری شد. به شهادت سه تفسیر آیه های نامبردۀ قرآن از  سوی ابن عباس ازخانوادۀ محمّد و صحابۀ بسیار نزدیک  او که شاهد وقایع آن دوران بوده است، بحیرای راهب  پس از رانده شدن و فرار از دمشق، به منظور تبلیغ آئین آریانی به یثرب (مدینه) آمده وبه اعراب  این شهر پناهنده شد. جزئیات ورود  بحیرا به یثرب و گفتگوهای وی با محمّد جوان را به روایت یشوع یهب راهب که به گفتۀ او هفت  روز پیش از درگذشت بحیرا به یثرب رفته و شرح سفرش را گزارش کرده است، تحت عنوان “آمدن بحیرای راهب به یثرب وآموزش مسحیت آریانی به  محمّد” خواهد آمد.

آمدن بحیرای راهب به یثرب وآموزش مسیحیت آریانی به محمّد:

در رابطه با موضوع مورد بحث، از مدرک تاریخی زیرکه متعلق به منابع مسیحی بوده و آنرا ریچارد   گتهیل از سُریانی به انگلیسی برگردانده، استفاده شده است. توضیح آنکه مدرک نامبرده مربوط به مدارک کنگرۀ سُریانی شناسی مورخ 1898 میباشد. ضمناً از همین مدرک، روگما هم استفاده کرده است.
A Christian Bahira Legend
By: Richard Gottheil
First Published in Zeitschrift für Assyriologie,

با اتکاء به قدرت خداوند و چشم امید به درگاه سرورمان عیسی مسیح، اکنون به نوشتن داستان سرگیس، که او را سرکایا، بحیرا و سُریایا که مشهور به تنفر ازصلیب بود، میپردازم. او همان کسی است که در کوه طورگوشۀ عزلت گزید، و اینکه چگونه  به محمّد آموزش داد. آمین!
محبوبان! سرگیس رهبان به اینجانب راهب یشوع یهب داستانی گفت از بیماریش، از رانده شدنش (از دمشق) با فشار راهبان مسیحی به اتهام “راهب متنفر از صلیب” که چنین اتهامی به او وارد نبود،  چون او معتقد بود که فقط یک صلیب باید در کلیسا برافراشته باشد. از سفرش به من گفت دربارۀ رفتن به کوه مقدس طوردرصحرای سینا و به قلمروی اسماعیلی ها در بیابان برهوت یثرب، و بخصوص گفتگوهائی که با محمّد پیغمبرعربها داشت و نیزسوآلهای محمّد از او و پاسخهای او به محمّد.
او با دیدن من به تلخی گریست و اظهار داشت که در عرض تمام آن سالها که آنجا ساکن بوده حتی یک نفر مسیحی را ملاقات نکرده است. در بارۀ علت رانده شدنش از(دمشق) بر اثر فشار کشیشان و ریش سفیدها چنین میگفت: به آنها گفتم که درست نیست مانند بت پرستان درمقابل صلیبهای ساخته شده از سنگ، نقره، طلا، مس یا از مواد دیگری بجز صلیب چوبی، کرنش کنید. هنگامی که کشیشان چنین سخنی از من شنیدند، بسیار اذیت و آزارم نموده و کار به کشتنم کشید.

بر اثر اذیت و آزار و تهدیدهای کشیشان و ریش سفیدها تصمیم به فرار ازآن شهرو دیار گرفتم، و از شهر بیرون آمدم و سر به بیابان گذاشتم تا به یثرب و به اسماعیلیها رسیدم ودرمیان آنها تا این زمان سالیانی را در صلح و آرامش سپری کرده ام....

بحیرای راهب تعریف میکرد هنگامی که به این بیابان برهوت و به سرزمین اسماعیلیها رسیدم، مردمی بسیار خشن ولی ساده دل را یافتم که زندگیشان مملو ازشرو بدبختی بود و سفره هایشان از غذا خالی. آنها بتها و تخته سنگها وستاره های آسمان و هرچیزی را که دوست داشتند، پرستش میکردند. بدرستی شبیه حیوانات وحشی بودند بدون هیچگونه ادراک و شعور.
هنگامی که با چنان مردمان شرور و گردنکش مواجه شدم، به آنها گفتم: برای شما آیندۀ خوشی را پیشگوئی میکنم؛ در آینده جمع شما سالهای متمادی بر همۀ نقاط زمین حکمروائی خواهید کرد. چون چنین پیشگوئی را از من شنیدند، همگی همچو پیکر واحدی به پا خاستند وبرایم کلبه ای در میان خانه هایشان ساخته و چاه آبی را درنزدیکی کلبه ام کندند. تا این زمان، در میان آنها در کمال صلح و آرامش و بدون آزار و اذیت زندگی کرده ام.
سپس، اینجانب یشوع یهب به مدت هفت شبانه روز با او ماندم و داستان زندگی او را شنیدم تا آنکه او براثر بیماری جان به جهان آفرین سپرد...
او میگفت که عدۀ زیادی از همسایه ها هرروزه برای بردن آب از چاه مجاور کلبه اش میآمدند و به او هم سر میزدند وهمه گونه سوآلی را از او میپرسیدند...

پیغمبرسازی بحیرا

روزی در حالیکه بحیرا بیرون کلبه اش ایستاده بود، مشاهده کرد که عده ای به سوی چاه و کلبه اش میآیند. آن جمع طبق عادت هرروزه شان، به دیدن بحیرا آمدند. محمّد نوجوان در بیرون کلبه نشسته و مشغول تماشای آن مردمان بود. هنگامی که آن جمع در حال خروج از کلبه بودند، بحیرا رو به آنها کرده و گفت: من مرد بزرگی را درمیان شما می بینم. آنها درپاسخ گفتند که مردی در میان ما نیست بجز آن پسر بچۀ یتیمی که در بیرون کلبه نشسته است. (ازاین سوآل و جواب چنین برمیآید که بجز محمّد نوجوان، همۀ آن جمع زن بودند. م).  بحیرا محمّد را به درون کلبه خواند و پس از مدتی نگریستن به چهره اش، بدرستی دریافت که او میتواند درآینده مرد بزرگی شده و اندیشه های پیغمبرانۀ بحیرا را تحقق بخشد.

سپس یشوع یهب به طرح سوآل و جوابهای طولانی رد و بدل شده بین بحیرای راهب و محمّد پرداخته و آماده کردن محمّد را برای تبلیغ بر اساس آموزه های مسیحیت آریانی، توضیح میدهد.

در نوشته های آینده، با ارائۀ آیه هائی ازقرآن و نمایاندن مشترکات ریشه های مسیحیت آریانی با اسلام و در مرحلۀ بعدی با نمایاندن آیه های دیگر قرآن و مقابلۀ تاریخیشان با وقایع صدر اسلام، نشان داده خواهد شد که اسلام اولیه چگونه شکل گرفت و چگونه پس از آموزشهای بحیرا به محمّد، با دخالت بزرگان و خاخامهای یهودی، اسلام آمیزه ای شد از آئینهای مسیحی آریانی و یهودیت عهد حجر.
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر