۱۴۰۰ مهر ۱۶, جمعه

علی کبیری

خورشيد چو درآيد زپس كوه دماوند

آخوندا لميدند به ويلای جمارونشون ودربند


نی در غم محرومان و نی خلق گرسنه

نی درغم مستضعف و نی جمع برهنه

 

اندرحلبی آباد و در گود عربها

همسايه شدند كارگران با همه سگها

 

ای مهدی موعود كجائی كه به بینی

ديگر نمانده نه مسلمانی و دینی

 

ای خالق يكتا كه دادی تو بشارت

گفتی كه اسلام بود دين سيادت

 

اينست بشارت كه شديم غرقه بذلت؟

اينست سيادت كه شديم غرق حقارت؟

 

از ديده زحمتكش بود خون سرازير

روشنگر و پيشتازهمه درغل و زنجير

 

گر داد برآريم گهی درطلب نان

بايد كه دگر بگذردی از سر و ازجان

 

هستی كه نمانده دگر حضرت رهبر

نیستی شده است هستی ما، زين چه بدتر!

 

گفتيد كه شما پيرو و شيدای علی ايد

گفتيد كه شما رهروی كردار علی ايد

 

گه ذكر علی گفتيد و از نامه به اشتر

برديد بعرش جايگه يار پيامبر

 

گفتيد كه علی نان جوين خورد و همی درغم امت

برتكه گلیمی بخسبيد و بدرویشی وعسرت

 

آيا علی ديد به رؤيا كه فقیهی

دركاخ جماران نشيند چو نبی ای؟

 

برجسازي به ایران شود مال فقاهت؟

بی مسكن و بی جا ومكان اين همه ملت؟

 

كو آزادی و دمكراسی درهمه ايران؟

از آزادی هم برجی بجا ماند و خيابان

 

ای حافظ قرآن برو شرم وحيا كن

اين بازی تزوير و شقاوت تو رها كن

 

گر هستي تو ايرانی وگر عاشق ايران

بردار تو دست ازسر اين يك تل ويران

۱۴۰۰ خرداد ۹, یکشنبه




علی کبیری


سرود آزادی را که سر دهد برای ما؟

جز خودِ ماجز خودِ ما

که خسته ایم از اینهمه کنایه هااز اینهمه گلایه ها


خسته از این راه درازپر خم و پیچ و پر فراز

در پسِ هر گردنه ای، راهزنی در انتظار

تا که بدزده ازمون، سفرۀ نون و کوزمون

وه که چه سخته راه ما


وه که چه سخته راه ما

آخه زمونای قدیم، پاری زمونا زآسمون

ستاره میومد برامون

کجا شدند ستاره ها؟


خسته و مبهوت و غمین

سکوت کردیم همه مون

سکوت چو زهره برامون، سکون چو مرگه برامون

خیز زجا، بروی پا

و یا به زیر لب بخون:

سرود آزادی را که سر دهد برای ما؟

جز خودِ ماجز خودِ ما!

۱۴۰۰ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

جنبش نه! 

نه به تمامیت جمهوری اسلامی!

علی کبیری

هموطنان گرامی،

42 سال زندگی مشقت بارزیر سیطرۀ  حکومت فاشیسم مذهبی به استناد ولایت فقیه که ملای خشک مغزی بنام "ولی فقیه" با سمت رهبری با حمایت سرداران دزد و قاچاقچی سپاه در رأس آن نشسته وهستی مردم وکشور را به باد داده، کافیست. طی 42 سال گذشته سرنوشت میلیونها ایرانی در اختیار فردی بنام "ولی فقیه" بوده است و اکنون همگان شاهدند که براثر وجود چنین فرد رذلِ نادان و خدعه گری در رأس امور مملکتی، کشوربه چه مشکلات عدیده ای گرفتارشده ومردم به چه مصیبت ها و اِدباری دچارشده اند. درحالیکه میلیاردها ثروت طبیعی این مرز و بوم درمقابل دیدگان وزیر نظارت مداوم ولی فقیه به تاراج رفته، درمقابل فقروفحشاء و بیکاری واعتیاد و بی خانمانی واز هم پاشیده شدن شیرازۀ خانواده ها نصیب مردم شده است. شکی نیست که واگذارکردن سرنوشت ملتی به یک فرد خشک مغز و خدعه گر که اکنون کارنامۀ مردودیت او در مقابلمان قراردارد، برخلاف منافع ملّی و میهنی ما میباشد. 

از سوی دیگرگماشتن فردی بی مسئولیت به صورت مادام العمر به عنوان "ولی فقیه" در رأس امور کشورکه همۀ تصمیمات مهم به امر و زیر نظر مستقیم او اتخاذ شده، ولی به مردم وهیچ مقامی پاسخگو نیست، چیزی جزقبول ذلت واهانت به شعورمردم نیست. از نظر حقوقی تعیین وگماردن "ولی" برای ادارۀ امورو نگهداری از کودکان خردسال، افراد سفیه وناقص العقل، دیوانگان و کسانیست که از نظر طبیعی به حد بلوغ ورشد فکری نرسیده وقادر به تشخیص مصلحت خود نباشند. پس پذیرش فردی درلوای "ولی فقیه" به منظور آقابالاسر بر 80 میلیون ایرانی درواقع پذیرش این واقعیت است که این 80 میلیون ایرانی هنوز به رشد عقلی نرسیده و جز مشتی کودک و سفیه و ناقص العقل ودیوانه نیستند وبه همین خاطراست که این 80 میلیون ایرانی به یک "ولی" یا قیم وسرپرست احتیاج دارند. آیا پذیرش پدیده ای به عنوان "ولی فقیه" و قراردادن او در رأس امور مملکت ومردم جز توهین به شعورو شخصیت مردم نیست؟

قانونی کردن حکومت دیکتاتوری مذهبی

اما وجود فردی بنام "ولی فقیه" نه تنها روند عادی کلیۀ امور این مملکت را مختل نموده بلکه با توسل به قوانین فریبنده و دسیسه بازی و چپاول هستی کشور و مردم، منجر به وجودآمدن یک دیکتاتوری وحشتناک زیر نام دین ومذهب شده است. در این دیکتاتوری به استناد اصل 91 ازقانون اساسی، شورائی مرکب از عده ای بوجودآمده است که "شورای نگهبان" نام دارد. این شورا شامل 12 نفر است که 6 نفرآنها از فقهاء دستاربند میباشند که طبق بند (6 الف) از اصل پیش گفته از سوی "رهبر" یا "ولی فقیه" منصوب میشوند. شش نفر بقیه نیز از سوی رئیس قوۀ قضائیه به عنوان حقوقدانان اسلامی به مجلس شورای اسلامی معرفی میشوند. از طرف دیگر طبق بند (6 ب) از اصل 110 قانون بالا، تعیین ونصب رئیس قوۀ قضائیه از اختیارات "ولی فقیه" یا "رهبر" میباشد. این به آن معناست که این 6 نفر حقوقدان اسلامی معرفی شده از سوی رئیس قوۀ قضائیه نیز درواقع زیر نظرمستقیم "ولی فقیه" تعیین میشوند. نتیجه آنکه شورای نگهبان شامل 12 نفراست که همگی برطبق منویات وخواست "ولی فقیه" عمل میکنند.

از طرفی طبق اصل 99 قانون اساسی جمهوری اسلامی، «شوراي نگهبان نظارتِ  استصوابی بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری ، رياست جمهوری، مجلس شورای اسلامي و... را بر عهده دارد.» درواقع این اصل قانون اساسی تکمیل کنندۀ حلقۀ گمشدۀ دیکتاتوری "ولی فقیه" میباشد وهمانطور که همگان تاکنون شاهد بوده اند، داوطلبان ریاست جمهوری و نمایندگی مجالس شورای اسلامی و خبرگان میبایستی قبلاً از فیلتر شورای نگهبان رد شده و درواقع کسانی باشند که پیشاپیش بندگی وعبودیت آنها نسبت به "ولی فقیه" از سوی این شورا گواهی واحراز شده باشد. 

از سوی دیگر، طبق اصل 93 قانون اساسی «مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد مگر در مورد تصويب اعتبارنامه نمايندگان و انتخاب شش نفر حقوقدان اعضاي شوراي نگهباننتیجه آنکه همۀ راههای قانونی این مملکت به شورای نگهبان ختم شده و دارندگان کرسی دراین شورا درواقع نماینده های "ولی فقیه" بوده وخواست و رأی شورای نگهبان نیز خواست و رأی "ولی فقیه" است. آیا برپاکردن همچه سیستمی در ایران جز قانونی کردن دیکتاتوری فردی زیر سرپوش دین ومذهب نیست؟

قانونی کردن خدعه وفریب

 مادۀ 99 قانون اساسی، "نظارت استصوابی" را در هر نوع از انتخابات اعم از تعیین رئیس جمهور، مجلس شورای اسلامی ومجلس خبرگان رهبری از امتیازات شورای نگهبان بشمارآورده و همانطورکه تاکنون شاهد بوده ایم، این شورای دوازده نفره دارای چنان اختیارات وسیعی است که براساس آن میتواند صلاحیت عده ای از داوطلبان نمایندگی  ریاست جمهوری و دو مجلس نامبرده را پیش از انتخابات تعیین کرده وبا دست چین کردن تعدادی از داوطلبان سر سپرده و ارائۀ لیست مورد نظر "ولی فقیه،" عده ای را به عنوان افراد صلاحیت داربه مردم تحمیل کند بدون آنکه مردم بدانند برچه اساسی آن نمایندگان ازجانب اینان برای شرکت در انتخابات تعیین صلاحیت شده اند. اما عدم اطلاع مردم به همین جا خاتمه نیافته واین شورا قادر است بعد ازاتمام شرکت مردم در رأیگیری انتخاباتی و برگزیدن تعدادی از نمایندگان تحمیل شده از جانب این شورا را نیزدر سرند کردن کسانی که درجۀ عبودیتشان نسبت به "ولی فقیه" از دیگرمنتخبین مردم بیشتر است، دست چین کرده و حکومتی یکدست مرکب از افرادی دست نشانده که 100 درصد اعضاء آنها مطیع ومنقاد اوامر"ولی فقیه" هستند را بوجود آورد. به این میگویند "قانونی کردن خدعه وفریب" که از طریق چنین قانونی دوازده نفرکه دررأس آنها "ولی فقیه" قرارگرفته است، برای 80 میلیون نفرازمردم نماینده منصوب میکنند و لابد آن 80 میلیون نفر باید بسیارخرسند باشند که عنان اختیار خود و خانواده و آینده شان را نه به آن دوازده نفر بلکه به "ولی فقیه" درنقش رهبر یا درواقع به یک نفرواگذارکرده اند: یک نفر برای 80 میلیون نفرازمردم نماینده منصوب میکند. پس چه نیازی به چنین انتخاباتی است وچرا مردم باید از شرکت درچنین انتخابات رسوائی استقبال کنند؟ پاسخ آنست که حکومت دیکتاتوری مذهبی برای به نمایش گذاشتن مقبولیت خود درمقابل جهانیان، به رأی اکثریت مردم احتیاج دارد. درغیر این صورت قادر نخواهد بود تا در رابطه با کشورهای دیگر دارای وزن و ارزشی باشد. هم اینجاست که رأی هرچه بیشترمردم به چنین حکومت مرتجع و دیکتاتوری مذهبی مشروعیت می بخشد تا در مقابل دیگر کشورها وجهۀ ملی خودرا نه به عنوان یک حکومت فاشیسم مذهبی فردی بلکه برمبنای حکومتی متکی به آرای اکثریت مردم به نمایش بگذارد. نتیجه آنکه مردم فقط وفقط برای مقبولیت دادن به این حکومت دیکتاتوری که کلیۀ ارکان قانونی و حقوقی وقضائی مملکت را قبضه کرده است، مورد نیازهستند. پس شرکت مردم درانتخابات چه تأثیری در تعیین مشی و ادارۀ  کشورو آیندۀ آن دارد؟ پاسخ آنست که در چنین حکومت فاشیسم مذهبی مردم جز عروسکهای خیمه شب بازی بحساب نیامده و انتخابات نیز جز یک نمایش خیمه شب بازی نیست.

چه باید کرد؟

 باتوجه به واقعیتهای پیش گفته، اکنون پس از 42 سال فریبکاری وخدعه، شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نمایشی پیشِ روبه عنوان گفتمانی اساسی میان مردم ظاهرشده است. از سوی دیگراین بار حکومت دیکتاتوری "ولی فقیه" با وقاحت هرچه تمامتر وبطور آشکار کلیۀ داوطلبانی را که کمترین شکی در عبودیت آنها نسبت به "ولی" وجود داشته است، از صحنۀ انتخابات حذف کرده و با دست زدن به چنین عملی به مردم هشدارداده که درمقابل هرگونه مخالفت مردمی بشدت ایستادگی خواهد کرد. از طرف دیگر "ولی فقیه" با وقاحت زائدالوصفی ازمخالفان وموافقان ولایت میخواهد تا در انتخابات بطورفعال و حداکثری شرکت کرده واز این طریق نامزدهای دست چین شدۀ "ولی فقیه" را انتخاب کنند. درمقابل، مردم که اکنون با دیدگانی بازبه خوبی ناظر فریبکاریهای حکومت ولایت فقیه میباشند، دیگر مایل به تن در دادن به چنین انتصابات در قالب انتخابات که جز توهین به شعورآنها نیست، نمیباشند. مردم حتی به این واقعیت بخوبی واقفند که بایستی دست رد برسینۀ عده ای از عمله اکره های رژیم که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات فرمایشی میکنند، نیزبزنند. این جمع عمله اکره های خدعه گرضمن همدردی بامردم، پیشنهاد محیلانه ای ارائه میدهند. برمبنای پیشنهاد اینان مردم میتوانند درانتخابات شرکت نموده و با دادن رأی سفید یا خط زدن نامزدهای مورد نظردربرگه های رأی و نوشتن نام نامزدهای موردنظرخود ، درانتخابات شرکت کرده ومقبولیت نامزدهای انتصابی "ولی" را مورد اعتراض قراردهند. چنین پیشنهادی جز یک فریبکاری اشکار نمیباشد، چون رژیم دیکتاتوری وجود صفهای طویل درمقابل حوزه های رأیگیری را به عنوان پاسخ مثبت مردم نسبت به خود نمایانده و ازآن بهره برداری تبلیغاتی خواهد کرد. متقابلاً با باطل کردن آرای مخالفان و سرازیرکردن آنها به سطلهای آشغال ونیزقراردادن نامزدهای دست چین شدۀ خود درصندوقهای رأی، مقصود خودرا در بیرون آوردن فرد مورد نظر از صندوقها عملی خواهد نمود.

بنابراین، عدم استقبال از چنین خیمه شب بازی انتخاباتی معرف درک مردم از بازیهای محیلانۀ "ولی فقیه وشرکاء" بوده واز این طریق تودهنی محکمی به این جمع خائن به منافع ملی ومردم خواهدزد که سالیان متمادی با کجرویها و غارت وچپاول هستی مردم ومملکت، نه تنها کشور را به ورطۀ ورشکستگی کشانده ، بلکه مردم رانیز به خاک سیاه نشانده اند. دیگر از این منبعد نباید کورکورانه در راهی گام نهاد که جز آب به لولهنگ جمعی دزدان سرگردنه ریختن به جائی نخواهدرسید. مردم دیگر تسلیم وعده های پوچ "ولی فقیه وشرکاء" نخواهند شد. جمعی که تاکنون از اعتماد مردم نسبت بخود سوء استفاده ها کرده و قوت لایموت مردم درمانده را در42 سال گذشته به غارت برده اند. مردم دیگر حاضرنیستند تا عنان اختیار خود را به رهبری بدهند که با تحمیل خاتمی ها، احمدی نژادها و روحانی کلید بدست، به مردم وکشور بیش از 1000 میلیارد دلار ذخیرۀ ارزی مملکت را به یغماداده و اکنون درکمال درماندگی منابع کشوررا درمقابل چینی های فرصت طلب و لاشخورهای بین المللی به حراج گذاشته است. مردم دیگر تابع اوامرچنین رهبر فریبکاری نیستند که درلوای دین ومذهب، با اتخاذ سیاستهای ضد ملی میلیاردها پولی که میبایستی صرف عمران وآبادی کشورورفاه مردم میشد را برای کوشش درساختن بمب اتم و کمک به تروریستهای اسلامی به باد داده است. 

بنابراین، بدین وسیله ازهموطنان شریف دعوت میشود تا رسیدن به تشکیل حکومتی ملی ومردمی به مبارزۀ منفی "جنبش نه!" به پیوندند.

نه به تمامیت جمهوری اسلامی: حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی بعد از 42 سال، از مردم کارنامۀ  مردودی  گرفته است

نه به انتخابات مهندسی شده: مردم دیگر فریب ریاکاران رانخواهند خورد و درروز انتخابات ازخانه هایشان بیرون نخواهند آمد.

نه به ولایت فقیه: مردم آگاه وبالغ نیازی به قیم و ولی ندارند.

نه به شورای نگهبان: 80 میلیون ازمردم اخذ تصمیم درمورد آیندۀ خود وکشورشان را به 12   نفر فسیلهای شورای نگهبان واگذار نخواهند کرد.

نه به نظارت استصوابی: این فقط وفقط مردم هستند که صلاحیت تصمیم گیری دراموررا دارند.

نه به مجلس خبرگان: وجودچنین مجلسی جهت مشروعیت دادن به ولایت فقیه است. بنابراین، وجود این مجلس هیچگاه مقبولیت مردمی نداشته است.

نتیجه اینکه:

حکومت جمهوری اسلامی سالهاست که در جان و روح مردم جائی ندارد و باید با حکومتی مردمی، به دست مردم و برای مردم، جایگزین شود.  

۱۴۰۰ فروردین ۶, جمعه

 اسلام از گهوارۀ مسیحیت آریانی به دامن یهودیت (بخش 3)

بخشهای پیشین:

بخش 1:

https://sokhan-rooz.blogspot.com/2020/06/1.html

بخش 2:

https://sokhan-rooz.blogspot.com/2020/10/2.html

علی کبیری

نظریۀ بالا از سوی آبراهام گایگر ( Abraham Geiger) یکی از مشهورترین خاخامهای قرن نوزدهم و پیشگام در رفرمیسم آئین یهود در اروپا، در نامه ای که در 20 ژوئیۀ 1841 به دوست قدیمی اش دِرِنبورگ ( Joseph Derenbourg ) نوشته،  ابراز شده است.  

گایگر نخستین خاخام یهودیست که پژوهشهای خود در مورد  اسلام، مسیحیت، انجیل و قرآن را ضمن سمینارهای بسیاری برگزار نموده و به صورت مقاله و کتاب نیز انتشار داده است. پژوهش وی در بارۀ اسلام بنام "یهودیت و اسلام" در تاریخ 12 مه 1833 در ویسبادن به آلمانی منتشر شده و نخستین ترجمۀ انگلیسی آن به سال 1896 از سوی  F.M. Young انجام گرفته است.

Judaism and Islam, Bangalore, 1896

پژوهشگران دیگری نیز در بارۀ منشأ یهودی اسلام تحقیق کرده اند که در زیر به چند تن اشاره میشود.

The Jewish Foundation of Islam, Charles Cutler Torrey, 1933 

Introduction to Islam Theology and Law, Ignac Goldziher, translated by Andras and Ruth Hamori, 1981

The History of the Qur’an, T. Noldeke, F. Schwally, G. Bergsträßer, O. Pretzl, Brill 2013

اما گایگر و هیچ یک از پژوهشگران پیش گفته به آیه هائی از قرآن که صراحتاً عیسی را مخلوق و نه پسر خدا نامیده و ارتباط آیه ها با تعلیمهای مسیحیت آریانی به محمّد از جانب بحیرای راهب، توجهی نکرده اند. اشکال دیگرپژوهش های اسلامی گایگر آنست که بجای تأئید این واقعیت که خاخامهای یهودی در همان چند دهۀ اولیۀ ظهور اسلام در آن و بخصوص در متن قرآن نفوذ کرده اند، واقعیت را برعکس جلوه داده و چنین استدلال میکند که محمّد به میل و ارادۀ خود احکام و روایات یهودی را وارد اسلام کرده است، که در ادامۀ این پژوهش نشان داده خواهد شد که چگونه یهودیت در اسلام نفوذ کرده ونقش مسیحیت آریانی را کم رنگ نمود.

همانطوری که در مبحث پیشین اشاره شد، شکی باقی نمی ماند که آموزگار اولیۀ محمّد کسی جز بحیرای راهب نبود و چنین واقعیتی از چندین آیۀ قرآن، شکوائیۀ یوحنای دمشقی که در برهه ای نزدیک به دوران زندگی بحیرا میزیسته، شهادت کلیساهای ارتدکس و کاتولیک، گزارش تئوفانس که به نظر میرسد به گزارش اصلی و مخدوش نشدۀ یشوع یهب راهب دسترسی داشته و نیز گزارشی منسوب به ابن عباس از صحابۀ پیغمبر اسلام و از بستگان نزدیک او در مورد وجود بحیرا در یثرب و رابطۀ نزدیک وی با محمّد، احراز میشود. گزارش منسوب به ابن عباس که به صورت تفسیرقرآن تنظیم شده، بسیار مورد توجه اهل سنت و بخصوص پیروان حنبلی، مالکی و شافعیست.

در این بخش دو مبحث را بررسی میکنیم: 1. منش و شخصیت محمّد   2. مقدمه ای براسرائیلیات

1. مروری بر منش و شخصیت محمّد

پیش از آنکه پژوهش حاضر را در بارۀ نفوذ یهودیت در اسلام اولیه ادامه دهیم، لازمست با منش و شخصیت بنیانگذار اسلام آشنا شویم. چنین شناختی امکان خواهد داد تا به درستی متوجه مبانی و ریشه های اسلام شده و بر آن اساس، اسلام امروزین را مورد سنجش قرار دهیم.  

درمورد اینکه محمّد در چه سنی مدعی پیغمبری شد، اطلاع درستی در دست نیست. مورخین اسلامی بر اساس گزارش ابن هشام، شروع مدعای پیغمبری محمّد را از 40 سالگی گزارش کرده اند. اگر چنین باشد، بر مبنای اینکه محمّد در 25 سالگی با خدیجۀ 40 ساله ازدواج کرده بود، پس در بدو ادعای پیغمبری وی، خدیجه 55 ساله بوده است. از طرف دیگر، چون محمّد در 63 سالگی درگذشته و در آن سال جوانترین همسرش عایشه 18 ساله بوده و محمّد عایشه را در 6 سالگی رسماً به عقد ازدواج خود درآورده، پس هنگام ازدواج با عایشه که قبل از او پیغمبر اسلام حرمسرائی مرکب از 18 زن دیگر برپاکرده بود، محمّد 51 ساله بوده و دیگر خدیجه هم در قید حیات نبوده است. زیرا تا زمانی که خدیجه در قید حیات بود، محمّد همسر دیگری اختیار نکرد.

به هر حال، همانطور که از گزارش تئوفانس در بخش 2 این نوشته گزارش شد، خدیجه بعد از ازدواج با محمّد متوجه شد که وی به بیماری صرع مبتلاست. گزارش تئوفانس با گزارشهای مورخین اسلامی تطبیق میکند. تئوفانس چنین گزارش کرده است:

در هر سفری که محمّد به ناحیۀ فلسطین میکرد، با یهودیان و مسیحیان ساکن در آنجا نشست و برخاست نموده و با کتابهای دینی آنها بالنسبه آشنا بود. دیگر اینکه محمّد به بیماری صرع هم مبتلا بود و هنگامی که همسر او خدیجه از بیماریش با خبر شد، بسیار اندوهگین گردید که زنی با چنان ثروت و مکنت با چنان مرد فقیری که به بیماری صرع مبتلا بود، ازدواج کرده است. اما محمّد به حیله و نیرنگ متشبث شده و چنین میگفت که "من مرتب فرشته ای به نام جبرئیل را  می بینم و دیدن چنین فرشته ای برایم غیر قابل تحمل است. به این سبب پس از هربار دیدن او حالت غش به من دست داده و برزمین میافتم"

خدیجه دوست راهبی داشت که از شهر خود رانده شده بود. به دیدن او رفت و ماجرای مشاهدۀ جبرئیل از سوی محمّد را با او درمیان نهاد. آن راهب دروغین به خدیجه گفت که: "ادعای محمّد درست است. چون خداوند همواره چنین فرشته ای را برای هدایت پیغمبران نازل میکند."…و بر این منوال بود که مردم یثرب همگی کافر و مرتد  شدند

The Chronicle of Theophanes (602/813 AD), P 35, translated by Harry Turtledove

همانطور که قبلاً گزارش شد، دوست راهب خدیجه همان بحیرای راهب بود که در یثرب اقامت داشت و مرشد محمّد هم بود. بنابراین، شروع ادعای پیغمبری محمّد از شهر یثرب بود و نه بر اساس گزارش ابن هشام و مورخین اسلامی از مکه.

در مورد گزارش تئوفانس مبنی بر ابتلای محمّد به بیماری صرع و ادعای مشاهدۀ جبرئیل به هنگام حمله بیماری، میتوان چنین گزارشی را با گزارشهای مورخین و امامان اسلامی تطبیق داد که در زیربه آن میپردازیم.

یشوع یهب راهب نیز دربخش گزارش خود دربارۀ آموزش بحیرا به محمّد جوان، به جبرئیل اشاره کرده است. طی آن گفتگوها، محمّد از بحیرا سوآل میکند که اگر اهالی یثرب از او بپرسند: که این مدعیات را از کجا آورده است، به آنها چه بگویم؟ بحیرا میگوید: به آنها بگو که فرشته ای بنام جبرئیل به من آموزش میدهد.

A Christian Bahira Legend, P 220, Translated from Syriac and Arabic by    Richard Gottheil

محمّد و بیماری صرع

پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که حالتها ی غیرعادی پیامبران ابراهیمی به هنگام ادعای نزول وحی و مقایسۀ آنها با حالتهائی که به بیماران مبتلا به صرع دست میدهند، مؤید این واقعیت است که موسی، عیسی و محمّد نیزبه بیماری صرع مبتلا بوده اند. درنوشتۀ حاضر فقط به بررسی این مورد دربارۀ پیغمبراسلام میپردازیم. پیش از همه لازمست نظری به بیماری صرع انداخته و سپس به مقایسۀ آن با حالتهائی که پیغمبر اسلام به هنگام نزول وحی به آنها دچارمیشد، خواهیم پرداخت. 

براساس پژوهشهای پزشکی و روانپزشکی، بیش از چهل نوع بیماری صرع دربیماران مشاهده شده است. این بیماری مربوط به یکی از چهار بخش مغز بنامTemporal Lobe Epilepsy   و در علم پزشکی به اختصار TLE و نیزنوع شدیدتر آن بنام Medial Lobe Epilepsy یا MLEنامیده میشود. در حالت TLE بیمارکاملاً به هوش بوده وآگاه نسبت به محیط اطراف خود است. درحالت حادتر ودرهنگام حملۀ بیماری درحالیکه بیماربیدار بنظرمیرسد، ولی هیچگونه عکس العملی نسبت به محیط دور وبر خود نشان نمیدهد. دراین وضع لبها شروع به جنبیدن ولرزش نموده ودستها بی اراده حرکت میکنند.

هنگام بروز بیماری، بیماران مبتلا به صرع عموماً به حالتهای زیردچارشده اند:

الف - احساس ضعف زیاد

ب - هیجان شدید

ج - هجوم افکاروخاطرات گذشته

د - شنیدن صداهای ترسناک وهذیان گوئی

ه - توهم وتجسم چیزهای هولناک

و - احساس ترس وتشویش و وحشت

ز- گرفتگی عضلات واحساس درد شدید

ح - کف کردن دهان

ط - جنبیدن ولرزش لبها وتکان خوردن بی ارادۀ دستها

ی - تپش فوق العادۀ قلب

ک - بازماندن وخیره شدن چشمها به نقطه ای نامعلوم

ل -  تغییر رنگ چهره

ن - عرق کردن زیاد

باتوجه به علائمی که پزشکان و روانپزشکان درمورد حالتهای غیرعادی بیماران مبتلا به صرع گزارش داده اند، همۀ حالتهای بالا به هنگام حملۀ بیماری صرع به محمّد دست میداد. درزیر براساس اخبار و روایتهائی که از مورخین و مجتهدین اسلامی گزارش شده اند، به علائم این بیماری در محمّد اشاره خواهیم کرد.

یکی از آزمایشهای جالبی که درسالهای اخیر به روش Electroencephalogram (EEG) برروی مغز یک یهودی متعصب مبتلا به صرع انجام شده، نه تنها نوسانات الکتریکی مغز وی را هنگام وقوع بیماری ضبط نموده اند، بلکه پس ازبرگشتن وی به حالت عادی اظهارداشت که در آن حالت "خداوند وی را برای رستگاری قوم یهود ساکن اسرائیل مأمورکرده بود."  تذکراین واقعیت لازمست که بیماری صرع درمیان مردمان متعصب دینی به نحوی ظاهرمیشود که بیماران ازدستوراتی که موجودات مقدس ومورد توهمشان به آنها ابلاغ کرده اند، خبرمیدهند. چنین بیمارانی نه تنها وجودشان مورد مخاطره است، بلکه میتوانند موجب به خطرانداختن زندگی بستگان واطرافیان خود شوند. درمواردی ملاحظه شده است که بیماری صرع دربیمارانی به علت ضربه های مغزی به بخش TLE مغز موجب بروزاین بیماری شده است. این بیماری با مصرف دارو میتواند کنترل شود. ولی چنانچه مصرف دارو مؤثر واقع نشود، جراحی مغزبیمار توسط جراحان متخصص مغز واعصاب توصیه شده است.

* آیت الله ابراهیم امینی وسایر راویان اسلامی دربارۀ نزول وحی به محمّد چنین گفته اند: 

از برخی احادیث و نقل و شهادت اصحاب استفاده می شود که به هنگام حدوث وحی، حالات وعوارضی بر پیامبر به وقوع می پیوست که اصحاب آن ها را ازعلائم تحقق وحی محسوب میداشتند.

 http://www.ibrahimamini.com/fa/node/827

*دریافت وحی آن قدر بر پیامبر سنگین بود که حتی در فصل سرما عرق می کرد وعرق  برصورت مبارکش جاری می گشت  و به نقل دیگر :   رنگ صورتش تغییر می کرد و سرش فرود  می آمد. اصحاب  آن حالت را (برحاء الوحی) می نامیدند.

(بحارالانوارمجلسی، ج 18، ص 261)

 *از پیغمبر روایت شده: که گاهی وحی مثل صدای زنگ بر من فرود میآمد و حالتی سخت به من دست میداد و احساس سنگینی میکردم. پس از آنکه آنچه القاء میشد دریافت میکردم، آن صدا قطع میشد. گاهی فرشته به صورت مردی بر من نمودار میشد و با من سخن میگفت؛ آنچه او میگفت را من دریافت میکردم.

(بحارالانوارمجلسی، ج 18، ص 260)

روایت بالای مجلسی رونوشت ناقصی ازروایت صحیح البخاری است:

* از اُم المؤمنین (عایشه همسرجوان محمّد) روایت شده است که الحریث ابن هشام از پیامبر(ص) پرسید: ای رسول خدا، چگونه وحی الهی برتو نازل میشود؟ پیامبرپاسخ داد، "گاهی وحی مانند صدای زنگی است که سخت ترین نوع وحی بوده و پس از دریافت آن محو میشود. گاهی فرشته به صورت مردی برمن ظاهرشده وبا من حرف میزند ومن به فهم پیام اومیپردازم."   اُم المؤمنین میافزاید که:  بدرستی، هرزمانی که وحی الهی بر پیامبر(ص) نازل میشد، مشاهده میکردم که بعد از اتمام وحی، حتی درسردترین روزها ازپیشانیش عرق بسیاری می چکید.

(بدء الوَحی، صحیح البخاری، ج 1، صص 7 و 8 به عربی)

 *عکرمه می گوید : هنگامی که به رسول خدا صلی الله علیه وآله وحی فرود می آمد ساعتی همانند یک      انسانِ مست، برزمین می افتاد.

(الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 1، ص 197)

*ابواروی می گوید : 

رسول خدا صلی الله علیه وآله را در حال نزول وحی دیدم که بر حیوان سواری خود سوار بود. پس آن حیوان نعره زد، و دست و پایش آن چنان سست شد که خیال  کردم  الآن شکسته می شود و از شدت سنگینی گاه زانو بر زمین می زد و گاه دست هایش میخ کوب  می شد، و این وضع تا اتمام وحی ادامه داشت.      در همین حال عرق همانند مروارید از سر و روی  رسول خدا می ریخت.

(الطبقات الکبری ابن سعد، ج 1، ص 197)

 *از بعضی احادیث استفاده می شود که عروض این حالات در همه اوقات وحی نبوده بلکه درزمانی بوده که پیامبر مستقیماً و بدون وساطت جبرئیل، وحی را از   جانب خدا دریافت می کرد.  زراره از پدرش نقل  کرده که گفت .به امام صادق علیه السلام عرض کردم: حالت غشوه ای که به هنگام وحی بر پیامبرعارض می شد چگونه بود؟   فرمود: حال غشوه وقتی عارض می شد که بین خدا و پیامبر واسطه ای وجود نداشت، هنگامی بود که خدا برایش تجلّی می یافت. و این است  نبوت.

(بحارالانوار، ج 18، ص 256) 

*قسمتی ازوحی به طورمستقیم و بدون وساطت فرشته انجام می گرفت، اصحاب پیامبر(ص)  نقل کرده اند که: هنگام وحی، درد شدید وحالت غش و بیهوشی بر  پیامبر(ص)عارض می شد، سر  ایشان  به زیر می افتاد، رنگ صورتشان تغییر می کرد و عرق از روی ایشان جاری می شد.

(صحیح مسلم، ج 1، ص 85)

*هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که بعض اصحاب به حضرت عرض کردند:  این چیست که گاهی رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمود: جبرئیل، این جبرئیل است و به من ،امام صادق علیه السلام فرمود،  فرمان می دهد و در زمانی دیگر به حالت اغما می افتاد : حالت اغما در صورتی به وجود می آمد که وحی مستقیماً و بدون وساطت جبرئیل از جانب خدا نازل می شد، اما اگر جبرئیل واسطه وحی  بود چنین حالتی عارض نمی شد، و می فرمود: جبرئیل چنین گفت، و این جبرئیل است.

(بحارالانوار، ج 18، ص 268)

 *ابوهریره می گوید : هنگام وحی ما نیز خبردار می شدیم، توجه اصحاب به سوی پیامبر جلب می شد و تا خاتمه وحی از او چشم برنمی داشتند.

(جامع الاصول، ج 11، ص 283) 

توضیح: فقها ومجتهدان اسلامی نزول وحی را به دونوع تفسیم کرده اند: وحی بیواسطه و وحی با واسطه. وحی بیواسطه مستقیماً ازجانب الله بود و وحی باواسطه ازطریق جبرئیل به نمایندگی الله نازل میشد.

موضوع دیگر مربوط به حملۀ بیماری صرع به محمّد درحال نمازو اظهارات او دائر برملاقات وی با اجنه در آن حالت واجتماع جن ها به دورِ وی وگوش دادن به قرآن خوانی اواست. این مطلب در سورۀ احقاف/29 به صراحت ذکرشده است:

وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ

به ياد آورهنگامي كه گروهي از جن را به سوي تو متوجه ساختيم كه قرآن را استماع كنند، وقتي حضور يافتند به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد، و هنگامي كه پايان گرفت به سوي قوم خود بازگشتند و آنها را انذار كردند."

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز با جنیان ارتباط داشت و احکام و تکالیف الهی را بر آنان عرضه می‌کرد."

(دانشنامۀ رشد: ارتباط جنیان با پیامبرو امامان)

علاوه بر روایات پیش گفته، مجتهدین اسلامی ازمقابله و رودرروئی پیغمبراسلام با شیطان هم خبر داده اند. به دو روایت زیر از زبان محمّد که از سوی همۀ مجتهدین اسلامی مورد تأئید اند، توجه کنید:

پیغمبر بعدازبجاآوردن نمازفرمود "هنگام نماز شیطان مقابل من ظاهرشد، قصد داشت نمازم را نا تمام بگذارم. اما الله به من یاری کرد و او را خفه کردم."

(صحیح بخاری، 2:22:301)

ابوهریره روایت کرده است که: پیغمبر نماز بجا آورد وبعداز اتمام آن فرمود "هنگام نماز شیطان مقابل من آمد و کوشش بسیارنمود تا توجه مرا از نماز منحرف کند. اما الله به من قدرتی عطا کرد تا براو غلبه کنم."

(صحیح بخاری، 4:54:504)

دو روایت بالا دلالت بر حملۀ بیماری به محمّد هنگام برگزاری نماز کرده و توجیه الهی ویرا مبنی بر علت وقوع همچه عارضه ای میرساند. درمورد درستی روایتهائی که ازجانب صحیح بخاری جمع آوری شده اند، همۀ مجتهدین اسلامی متفق  القولند که وی پس از پژوهشهای بسیار و دقت وممارست در روایتهای بجامانده از دوران پیغمبر، بسیاری از روایات را  ازبین برد و آنهائی را که نگاهداشت همگی ازجمله روایتهای درست میباشند.

نتیجه اینکه عارضه های ذکرشده ازجانب پیغمبراسلام همچون شنیدن صدای سخت زنگ، مشاهدۀ فرشته ای بصورت یک مرد وگفتگوبا او، احساس سنگینی و درد شدید وبیهوشی، قرآن خوانی محمّد برای اجنه و روبرو شدن او با شیطان، توجیه الهیت دادن به بیماری صرع وی است. حالتهائی که اطرافیان وی هنگام حملۀ بیماری صرع به پیغمبراسلام، گزارش کرده اند، تأئید دیگری برابتلای وی به بیماری صرع میباشد. این حالتها عبارت ازتعییر شدید رنگ چهره، فرو افتادن سر، عرق بسیارحتی در روزهای سرد، افتادن برزمین چون انسانی مست، و حالاتی چون غش وبیهوشی واغماء میباشند. بنابراین، بامقایسۀ عوارض وحالتهای مذکور با حالتها وعوارضی که بیماران مبتلا به صرع درهنگام حملۀ بیماری از خودنشان میدهند ونیز مقایسۀ جزئیات مشاهدات از زبان محمّد از آنچه که وی طی وقوع صرع دیده بود، این نتیجه حاصل میشود که وی مبتلا به بیماری صرع ازنوع پیشرفته و شدید آن (Medial Lobe Epilepsy) بوده است. اما دربدو امر وپس ازآنکه خدیجه متوجه این بیماری دروی شد، به منظوربرقرارنگاهداشتن رابطۀ زناشوئی و ازدست ندادن کنترل ثروت وشترهای زن ثروتمندی چون خدیجه، با ارتباط دادن بیماری خود به جبرئیل براساس روایتهائی که در مراوده های مختلف طی سفرهای گوناگون به شام وفلسطین ومصر از یهودیان ومسیحیان دربارۀ نزول وحی به پیامبرانشان نظیرموسی وعیسی شنیده بود، کوشش درتوجیه بیماری خود درارتباط با الله نمود. متقابلاً، با ترویج شایعۀ نزول وحی برمحمّد که ابتداء ازسوی خدیجه درمیان زنان قبیله شایع شد، بتدریج کار وی بالا گرفته وبه عنوان پیامبری حامل پیام الهی درمیان اعراب قبیلۀ خود، پذیرا شد. چنین بود شروع پیغمبری محمّد، مرد بیماری که بیماری خود را پلۀ ترقی قرارداده و ازآن  به نحو احسن برای پیاده کردن برنامه های آتی استفاده نمود.

موضوع دیگری که در ارتباط با شخصیت محمّد باید در نطرگرفت، اشتهای جنسی زائدالوصف او در برقراری روابط مقاربتی با زنان است که در زیر به آن میپردازیم.

اشتیاق شهوانی بی اندازۀ محمّد وارتباط آن با بیماری هایپرسکشوآل

پژوهشگران درمورد اشتهای وافرافراد به شهوترانیِ بی اندازه یا بیماری هایپرسکشوآل، به نتایج قابل توجهی درارتباط با وضعیت جسمی و روانی آنها دست یافته اند. عواملی که موجب چنین حالاتی میشوند بشرح زیرند:

* میل وانگیزه به برقراری رابطۀ جنسی، با یا بدون ارضاء شدن

* میل وانگیزه به برقراری رابطۀ جنسی بطور مداوم وبدون توجه به امراض مقاربتی. این مورد میتواند برای فرار ازاحساس افسردگی، هیجانات روحی، تنهائی و التهاب باشد.

* ریسک کردن درتداوم برقراری روابط جنسی برخلاف عرف جامعه ونتایج ناگوارچنین اعمالی بر شخص یا خانوادۀ وی

* مشکلات مربوط به برقراری روابط انسانی با افراد دیگر

* عدم رغبت به چیزهائی غیرازسکس

* یأس و تنزل شخصیت اجتماعی

بروزهریک ازبیماریهای روانی زیر میتواند منجربه بیماری هایپرسکشوآل شود:

ابتلاء به بیماری روانی دو قطبی: این بیماری سبب تغییرات عمده ای درحالات افرادمیشود. چنین حالاتی بصورت شیدائی خارق العاده تا افسردگی مفرط درارتباط با هایپرسکشوآلیتی ظاهرمیشوند.

جنون: طبق گزارش مجلۀ " Advances in Psychiatric Treatment" بسیارمشاهده شده است که بیماران مبتلا به جنون به رفتارهای نامناسبی نظیرنشاندادن آلت تناسلی به دیگران، ناسزاگوئی، جلق زدن یا دعوت مرتب از دیگران به انجام اعمال جنسی، مبادرت میورزند.

تحریک مداوم آلت تناسلی

سندروم Klüver-Bucy : این بیماری عصبی - رفتاری براثر ضربۀ مغزی بوجود آمده وموجب بروز رفتارهای نامناسب جنسی میشود.

اعتیاد جنسی:  فرد مبتلا به اعتیاد جنسی دارای تمایلات بیش ازحد به انجام سکس بوده وفکرو ذکرش چیزی جز سکس نیست. این حالت ممکنست با خودارضائی یا حتی یک رابطۀ جنسی شروع شده و در ادامه به مراحل خطرناکی برسد.

برای اطلاعات بیشتر به سایت زیرمراجعه شود:

 http://www.everydayhealth.com/sexual-health/conditions-that-might-putyour-sex-drive-in-overdrive.aspx

حال به بررسی حالات ورفتار محمّد پیغمبراسلام و تطبیق آنها با بیماریهای پیش گفته میپردازیم.

درمورد علاقۀ زائدالوصف محمّد پیغمبر اسلام نسبت به زنان کتابها ومقاله های زیادی ازجانب پژوهشگران اسلامی وغیراسلامی دردست است. دراین میان، تنها چیزی که ازآن سخن به میان نیامده است، چرائی این علاقۀ مفرط پیغمبر به زنان میباشد که پژوهشگران اسلامی علّت آنرا به نوعدوستی وانسانیت وی به زنان بیوه ومسن نسبت داده اند. اما پژوهشگران غیراسلامی، علاقۀ فوق العادۀ محمّد وکشش جنسی اونسبت به جنس دیگر را حالتی بسیارغیرعادی توصیف کرده اند.

این نوشته بنا داردعلّت علاقۀ محمّد به زنان را نه به عنوان علاقۀ انسانی پیغمبر به زنان، بلکه از نظر تمایلات شهوانی سیری ناپذیرمحمّد با توجه به مشکلات مادّی گذشته و نیز بیماری وعقده های روانی وی مورد بررسی قراردهد.

ازدوران کودکی محمّد بجزنوشته های مورخین ومحدثین اسلامی، مدرک قابل ملاحظه ای دردست نیست. نزدیکترین نوشته به دوران رسالت وی منسوب به فردی بنام ابن اسحاق با عنوان "سیرة رسول الله" میباشد که بنا به روایت مورخین اسلامی بین سالهای 770-704 میلادی درمدینه میزیسته است. مورخین بعدی برای نوشتن زندگی محمّد به نوشته های ابن اسحاق استناد کرده اند. قدر مسلم آنست که باتوجه به تاریخ مرگ محمّد درسال 632 میلادی، زندگینامۀ وی از سوی ابن اسحاق، باید بین 100 تا 130 سال پس از مرگ وی نوشته شده باشد. مضافاً به اینکه این زندگینامه مستند به تاریخ شفاهی یا روایتهای سینه به سینه از سوی کسانیست که شاهد زندگی پیغمبر اسلام نبوده اند.

از طرف دیگر، مورخین غیراسلامی خارج از جزیرة العرب به سبب عدم دسترسی به درون آن سرزمین، نتوانسته اند مدارک مستندی که زندگی محمّد را تا حدّ نزدیک به واقعیت روشن کنند، ارائه دهند. علّت آنست که اعراب شبه جزیره برای سالهای متمادی با دادن خراج به پادشاهان ساسانی و نیز امپراتوران روم، از طریق شیوخ به رسمیت شناخته شده ازجانب آنان، با دو امپراتوری پیش گفته در تماس بوده اند. درنتیجه، دو امپراتوری مزبوردرداخل شبه جزیره حضورنداشته واز بیشتر حوادثی که در آنجا اتفاق میافتاد بی خبر بودند. ازاین رو است که پس ازمرگ محمّد و یورشهای اعراب به سرزمینهای زیر تسلط امپراتوریهای ساسانی و بیزانس، به علت عدم آمادگی امپراتوریهای نامبرده درمقابله با چنین یورشهائی از جانب اعراب جزیرة العرب، غافلگیرشدند. البته درموردشکستها وسقوط امپراتوری ساسانی درمقابله با تازیان علل دیگری راباید مدّ نظر قرارداد که ازعهدۀ این نوشته خارج است.

باتوجه به عدم وجود مدارک مستندی درمورد زندگی پیغمبراسلام، این نویسنده به قرآن به عنوان یک مدرک تاریخی نگریسته و آنرا بخشی از تاریخ مربوط به دوران زنده بودن محمّد میداند. علت چنین نگاهی آنست که در آیه ها وسوره های قرآنی، پای الله مرتباً به میان آمده و بطوراخص، درقرآن رابطه ای ناگسستنی بین الله ومحمّد وبه ویژه احکامی در مورد رفتار وکردار وی به چشم میخورد. از این رو، با نظری به چند آیه از قرآن میتوان تاحدی زندگی محمّد را بازسازی کرد. در نوشتۀ حاضر منحصراً به روابط جنسی محمّد با زنان پرداخته خواهد شد. ازسوی دیگر با تطبیق زمانی آیه ها و روایات مربوط به زندگی پیغمبراسلام، میتوان تا حدّ ممکن به تاریخ وقایع مربوطه دست یافت. ضمناً باید به این امر توجه شود که براساس ادعای پیغمبری محمّد ونیزاین واقعیت که وی در1400 سال گذشته همواره وبلااستثناء ازجانب مسلمانان به عنوان پیغمبر و رسول خدا پذیرفته شده است، بنابراین انتظارمیرود که رفتار وکردار وی نیزهمچون مردی زاهد و بی اعتناء به امورمادی بوده باشد. درصورتی که اخباررسیده از جانب محافل اسلامی وقرآن عکس این موضوع را گواهی میدهند.

صرفنظر از روایات اسلامی که به کررات درموردعلاقۀ وافر پیغمبراسلام به هم آغوشی بازنان اشاره کرده اند، قرآن نیز درچندمورد به این واقعیت گواهی میدهد. یکی از اینها آیۀ اوّل از سورۀ تحریم است که بنا به تفسیرروحانیون مسلمان، مربوط به عهد شکنی محمّد با حفصه دختر عُمر و یکی از همسران عقدی وی میباشد.

همانطور که دربالا هم اشاره شده است، به موجب روایات وتفسیرهای مفسران اسلامی، پیغمبر اسلام علاقۀ ویژه ای به هم آغوشی با زنان داشت وازهرفرصتی استفاده کرده و بدین ترتیب آبی برآتش اشتهای جنسی سیری ناپذیرخود میریخت. از روایات واحادیث که بگذریم، درقرآن نیزبه این علاقۀ مخصوص پیغمبراسلام اشاره هائی شده است. فی المثل در قضیۀ رابطه با ماریۀ قبطیه کنیز حفصه که حتی داستان آن از جانب یکی ازملاهای جمهوری اسلامی در تلویزیون ایرانِ اسلامی باذکر جزئیات این رابطۀ نامشروع نیزاشاره شده وبه صورت ویدئو در یوتیوب هم موجودمیباشد. این عمل پیغمبراسلام موجب هیاهوی بسیارشده وسروصدای زیادی در زمان خود به پاکرد که چگونه مردی که مدعی رسالت ازجانب خدا است، در بستر همسرعقدی ورسمی خود ودخترعُمر، با کنیز او هم آغوش میشود؟!

داستان ازاین قراراست که شبی نوبت همبستری حفصه بامحمّد بود (پیغمبراسلام برای هم آغوشی با زنان متعدد حرمسرایش نوبت تعیین کرده بود)، حفصه بااطلاع قبلی پیغمبر برای دیدارعُمرپدرش به خانۀ او رفته بود. محمّد درخانه منتظر میماند ولی حفصه دربازگشت تأخیرمیکند. درهمین اثناء ماریۀ قبطیه کنیز حفصه واردمیشود. پیغمبر اسلام بادیدن ماریه که ضمناً دارای بَروروئی هم بود، عنان اختیارازکف داده وماریه را دربسترآمادۀ حفصه انداخته و مشغول کارمیشود.

گردستت نمیرسد به بانو/ دریاب کنیز مطبخی را

درهمین هیرو ویرحفصه هم ازراه رسیده و بامشاهدۀ این صحنه شروع به داد وفریاد واعتراض میکند. پیغمبربرای جلوگیری از آبروریزی وجنجال، به حفصه قول میدهد که ازآن منبعد دیگر ماریه را برخودحرام خواهد کرد. ولی روز بعد باز دوباره فیلش یاد هندوستان کرده و قادر نمیشود تا نفس خود را تحت کنترل درآورد. پس مجدداً دست درجیب قبایش کرده و آیۀ اوّل از سورۀ تحریم رابیرون میکشد:

یا اَيَّهَا النَّبِی لِمَ تُحَرَّمُ ما اَحَلَّ اللهُ لَکَ تَبتَغی مَرضاتَ اَزواجِکَ وَاللهُ غَفُورُ رَحيُم

ای پيامبر چرا چيزی را که خدا حلال کرده است برای رضايت زنان خود بر خويشتن حرام می کنی؟ خداوند تو را بر اين تحريم (کار بيجا) می بخشد

پس ازصدور آیۀ بالا، پیغمبر درفرصتهای مختلف به سراغ ماریه رفته و این همبستریهای مداوم منجر به بارداری ماریه شده و پسری میزاید به نام ابراهیم که دردوسالگی می میرد.

درمحافل اسلامی، زنبارگی وخیانت به همسر از جانب پیغمبراسلام امری عادی تلقی شده است که این امر نشان از بیماری روانی یاانحرافات جنسی کسانی دارد که مُهر تأئیدی براعمال ناشایستۀ فردی که درکسوت پیغمبری باید مردی زاهد ووارسته باشد، میزند.  ویدئوی زیر که درآن آخوندی در صدا وسیمای جمهوری اسلامی به شرح جزئیات همبستری پیغمبراسلام با ماریه کنیز حفصه مبادرت نموده وبه توجیه شرعی آن میپردازد، به عنوان سند ومدرک آشکاری برصحه گذاشتن دستاربندان منحرف ومسلمان جمهوری اسلامی برخیانت پیغمبراسلام وبخصوص مردان مسلمان نسبت به همسرانشان ومشروعیت دادن ونیزتأئید اینگونه اعمال زشت وغیرانسانی آنهاست. شک نیست هنگامی که پیغمبر ورهبر دینی مسلمانان به چنان اعمال قبیحی مبادرت کند، از پیروان عمامه به سرو نمایندگان انتصابی مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، بیش از این چه توقعی میتوان داشت که به پیروی ازمحمّد پیغمبر اسلام، قوانینی وضع کنند برای مشروعیت دادن به چند همسری و برپاکردن حرمسراها و قانونی کردن صیغه که عملی جز خانم بازی و تشویق جامعه به فاحشه پروری نمیباشد، تاخیانتهای آشکاروپنهان خود و سایر مردان مسلمان را نسبت به همسران عقدی ورسمی با قبای محمّدی زینتِ اسلامی دهند؟!

 http://www.everydayhealth.com/sexual-health/conditions-that-might-putyour-sex-drive-in-overdrive.aspx

اما واقعیت اینست که علاقۀ پیغمبراسلام دربرآوردن امیال جنسی تنها به مورد بالا ختم نمیشود. به طوریکه این خاتم الانبیاء با وجود داشتن حرمسرائی از زنان متعدد عقدی ورسمی، درشهوترانی بجائی میرسد که به استثنای زنان شوهردار ودخترانی که در جنگها اسیرکرده بود، با زنان فاحشه یا خود فروش نیزروابط جنسی برقرارکرده و برای توجیه خیانتهای خودنسبت به همسرانش، آیه هم نازل کرده و بی پروا به اعمال قبیح خود ادامه میداد.  قسمتی ازآیۀ 50 ازسورۀ احزاب شاهدی براین خیانتهای محمّد بوده و بقیۀ متن آیۀ مذکورحکایت ازپیغمبرنوظهوری میکند که با تشبث به هر وسیلۀ ممکن واز جمله وحیِ الهی و آوردن شاهد ازغیب، بطورمداوم اطفاء شهوت میکرده است. درمقابل، به منظورمشروع والهی جلوه دادن آن اعمال خیانت آمیز، موافقت الله را نیز در لوای آیه های نازل شده ای از جانب آفریدگار مورد استنادش، به عنوان مشروعیت الهیِ اعمالِ غیرانسانی و غیراخلاقی خود از جیب قبایش بیرون آورده و به پیروان ناآگاه یا مردان فرصت طلب ارائه میداده است تا آنها نیزبه تأسی از اعمال پیامبرشان، اعمال زشت وغیر اخلاقی خود را به جامۀ شرعی بیارایند.

متن کامل آیۀ 50 از سورۀ احزاب به شرح زیراست:

یااَيُّهَاالنَّبِیُّ اِنّا اَحلَلنالَکَ اَزواجَکَ اللاتی آتَيتَ اُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَت يَمينُکَ مِمّا اَفاء اللهُ عَلَيکَ وَ بَناتِ عَمَّکَ وَ بَناتِ عَّماتِکَ وَبَناتِ خالکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ الاّ تی  هاجَرنَ مَعَکَ وَ امرَاُة مُؤمِنَةً اِن وَهَيَت نَفسَها لِلنَّبِیَّ اِن  اَرادَ النَّبِیُّ اَن يَستَنُکِحَها خالِصَةً کَکَ مِن دوُنِ المُؤمِنينَ قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَيهِم فی اَزواجِهِم وَ ما مَلَکَت    اَيمانُهُم لِلَيلا يَکُونَ عَلَيکَ حَرَجُ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً

[يعنی] ای پيغمبر، ما بر تو حلال کرديم زنانی را که مزد آنها را پرداخته ای ،همچنين جاريه هايی که از غنيمت به دست آورده ای و دختران عمو، دختران عمه،  دختران دا يی ودختران خاله ها که با تو مهاجرت کرده اند، همچنين زن مؤمنه ای که خويشتن را به پيغمبر بخشيده است . می توانیبا او نکاح کنی (او را بگائی) و اين امتياز از آن توست، مربوط به ساير مؤمنين که تکليفشان را معين کرده ايم، يعنی حق داشتن چهار زن وهمبستری با جواری خود نيست، اين حکم برای اين است که بر تو حرجی نباشد (از حيث زن در مضيقه نباشی)  و خداوند رحيم و بخشنده است.

فقهاء و امامان اسلامی اُجُورهُنّ را بجای مزدشان، به مَهرشان ترجمه کرده اند. در صورتی که مَهر در زبان فارسی همان مَهر در زبان عربی است. مورد دیگر تحریف در ترجمۀ آیۀ بالا آنست که یستنکحها به ازدواج کنی وانمود کرده اند. در حالیکه یستنکحها از فعل نکاح به معنی گائیدن است و نه ازدواج کردن.

قسمت اوّل این آیه مبنی بر « ای پيغمبر، ما بر تو حلال کرديم زنانی را که مزد آنها را پرداخته ای...» مؤید این واقعیت است که پیغمبری که دارای حرمسرا ومتأهل نیزبوده، به خانم بازی هم میپرداخته است.  زیرا فقط وفقط زنان فاحشه و خودفروش هستند که درمقابل دریافت مزد یا اجرت المثل، خودرا دراختیارمشتری قرارمیدهند. وابتدای آیۀ 50 از سورۀ احزاب به صراحت بر خانم بازی پیغمبر اسلام گواهی میدهد. آیا چنین عملِ یک مردِ متأهل را صرفنظراز اینکه به چه دین وآئینی پایبندباشد، بجز خیانت نسبت به همسرانش به چه چیز دیگری میتوان تعبیرکرد؟ حال اگر چنین فردی ادعای پیغمبری هم داشته باشد، که دیگر قبح آن اعمال شنیع وغیرانسانی وغیر اخلاقی به مراتب بدتراست.

درمورد قسمت اوّل آیۀ نامبرده، لازمست به این واقعیت توجه شود که اقدام به اعمال شنیع بالا بطورعلنی، پس ازمرگ خدیجه همسر اوّل پیغمبراسلام صورت گرفته بود. اما باید درنظرداشت که چگونه ممکنست مردی پس ازدرگذشت همسرش ودر سنین بالای 50 سال بطور ناگهانی دچار چنان حالتی شود که نه تنها به نوبت با زنان عقدی خود هرشب هم آغوش شود، بلکه چنان بی قرار وبی اختیارشود که به مقاربت با فاحشه ها هم بپردازد؟! از نظرعلم پزشکی وطبق تجربه، اشتهای جنسی مردان به نسبت بالا رفتن سنشان، تحلیل رفته وهر روز از روز پیش کمترمیشود. ولی درمورد پیغمبراسلام مشاهده میشود که این اشتهاء پایان ناپذیراست. بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که اشتهای جنسی پیغمبراسلام درسنین جوانی بسیاربیشتر از سنین بالای 50 سالگیش بوده است. درمقابل، جالب است بدانیم که قرآن و مفسرین اسلامی به مورد تمایلات جنسی محمّد درسنین جوانی اشاره ای نکرده اند. ازطرفی همین مورخین ومفسرین با ذکر دوران جوانی محمّد که درکمال مسکنت روزگارمیگذرانیده و سپس محمّدِ 25 ساله که پیشنهاد خدیجۀ 40 ساله رابرای ازدواج میپذیرد، بسیار داد سخن داده اند. ولی باید به این واقعیت توجه داشت که یک زن 40 سالۀ عرب که در شرائط برّی و سخت اقلیمی صحرای شبه جزیرۀ عربستان وبدون دسترسی به بهداشت و داروهای مورد لزوم زیست کرده بود، دیگر همچون زنان شهری 40 ساله به نظر نمیرسید، بلکه براثر قرارداشتن درمحیطی نامساعد، زنی مسن ترهمچون زنان 60 ساله به نظر میآمد.  پس آن حضرت که درسنین جوانی باید از نظر جنسی آتشش بسیار بسیار تندتراز سنین پیری باشد، چگونه میتوانست تمایل جنسی نسبت به یک زن 60 ساله داشته و چگونه یک زن 60 ساله میتوانست اشتهای جنسی فوق العادۀ وی را ارضاء کند؟ بنابراین مفسران اسلامی باید به این معمّا پاسخ دهند که محمّد جوان و آتشین طبع چگونه دردورۀ زندگی 25 ساله با خدیجه ارضاء میشده است؟

این معمّا تنها به این طریق حل میشود که به علت برتری مالی خدیجه و ترس محمّد ازعلنی کردن  خواهشهای فوق العادۀ شهوانی خود از وی، ارضای آن تمایلات بیش از حدّ در خفا انجام میگرفته است. ولی چگونه میتوان درمحیط یثرب آن روزگار چنین اعمال زشتی را ازهمسرخود پنهان نگاهداشت؟ پس آن اعمال زشت و خیانت آمیزپیغمبر اسلام باید درمحل یا محل هائی صورت میگرفت که دور از چشم خدیجه بوده باشد، و بهترین محلها سرزمینهای دوردستی همچون شام (سوریه) وطائرو فلسطین وفنیقیه وغیره... بود که محمّد برای رساندن کالاهای تجّار آن زمان، همراه با شترهای خدیجه به سرزمینهای مورد اشاره سفرهای طولانی میکرده و از آن طریق با زنان فاحشه ارتباط برقرارمیکرده است. براین اساس میتوان چنین نتیجه گرفت که پیغمبراسلام در دوران جوانی وهمسری باخدیجه، به او خیانت میکرده،  منتها آن خیانتها در غیاب وی ودر سرزمینهای دوردست وبه دور ازچشم او صورت میگرفت. ولی پس از مرگ خدیجه و سکونت پیغمبر در یثرب (مدینه) و قلع وقمع یهودیان ومسیحیانی که به اعمال زشت او معترض بودند ونیر بالارفتن سن وعدم توانائی رفتن به مسافرتهای دور، به ناچارهمان اعمال زشت وخیانتکارانۀ خود را بطورعلنی با زنان دیگر و فاحشه ها وبا آوردن آیه هائی از جانب الله، مشروع والهی جلوه میداده است.  

 دیگرآنکه، طبق قسمت بعدی آیۀ بالا و براساس                         

«...همچنين جاريه هايی که از غنيمت به دست آورده ای...،»

  الله به پیغمبراجازه میدهد تا دختران وزنانی را که درجنگها اسیر کرده بود، مورد تجاوز جنسی قراردهد. البته باید درنظر داشت که آن زنان و دختران بی گناهی که به علت ویرانی خانه وکاشانه شان، کشته شدن شوهران وپدر ومادرهایشان ونیز قرارداشتن درهول وترس واضطراب روحی ناشی ازبی خبربودن از سرنوشت فرزندانشان، قادرنبودند با تمایل شخصی با یک مردِ غریبه حتی اگر لقب پیغمبری راهم یدک بکشد، همبستر شده وبه خواهشهای نفسانی وشهوانی او تن دردهند.  

مضافاً به اینکه طبق توصیه های دیگرالله در آیۀ پیش گفته، کارِ شهوترانی و برآوردن تمایلات نفسانی پیغمبر اسلام به فاحشه ها و زنان ودختران اسیرجنگی محدود نشده وهنگامی که فاحشه ها و زنان و دختران اسیر شده درجنگها دردسترس نبودند، تجاوزات جنسی پیغمبراز آن حد هم خارج شده و به تجاوز به دختر عموها ودخترعمه ها ودختردائی ها ودخترخاله ها نیز میکشیده است. این واقعیت از قسمت دیگر آیۀ 50 ازاحزاب احراز میشود که طبق آن پیغمبربا کسب مجوزاز الله اجازه می یابد تا «... دختران عمو، دختران عمه، دختران دا يی و دختران خاله ها...،» رانیزبا استناد به حکم الله ازتجاوز جنسی بی نصیب نگذارد.

دراخبار اسلامی آمده است که عایشۀ جوان از این همه خیانتهای پیغمبر به خشم آمده و اعمال ناشایست وغیرانسانی او را به عنوان رسول خدا مورد اعتراض قرارمیدهد. درمقابل، مجدداً پیغمبراسلام دست درجیب قبایش برده و آیۀ 51 از سورۀ احزاب به شرح زیر را درمیآورد:

تُرجی مَن تَشاءُ مِنهُنَّ وَ تُؤی اِلَيکَ مَن تَشاءُ وَ مَنِ ابتَغَيتَ مِمَّن عَزَلتَ فَلا جُناحَ عَلَيکَ ذلِکَ اَدنی اَن  تَقَرَّاَعيُنُهُنَّ وَلا يَخزَنَّ وَ يَرضَينَ بِما آتَيتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَاللهُ يَعلَمُ ما فی قَلُوبِکُم وَ کانَ اللهُ عَليماً حَليم

لازم نيست در همبستر شدن با زنهای خود نوبت را مراعات کنی . هر کدام را خواستی نزد خود  بخوان و هريک را خواستی کنار بگذار، بر تو ايرادی نيست آزادی و اختيار مطلق در ترکِ آنها داری و برای آنها نيزاين ترتيب بهتر است. خداوند به حقيقت آرزوهای تو واقف است.

پس ازآن پیغمبر اسلام باخیال راحت باهر زنی که مایل بود واز او خوشش میآمد همبسترشده و به عیاشیها وزنبارگی و خیانت به همسرانش بطورعلنی ادامه میداد.

اوحتی زید ابن حارثه پسرخواندۀ خودرا وادارکرد تا به طلاق زینب همسرجوان وزیبایش تن در داده و پس ازسرآمدن عدۀ وی او را به عقد خود درآورد. تمام این اعمال پیغمبراسلام بعداز مرگ خدیجه ودرمدینه اتفاق افتاد و برای هریک از چنین اعمال زشتی آیه ای هم درقرآن به نمایندگی ازالله صادرکرده است. لازم به تذکرمجدد این واقعیت است که آن حضرت در حین ارتکاب آن رفتارهای ناشایستِ خیانت آمیز وخارج از ازدواج، دارای حرمسرائی مرکب از19 زن عقدی بود.

 

با مقایسۀ رفتارها وحالات پیغمبراسلام دربی تابی وی به برقراری روابط جنسی با زنان دیگرو تطبیق آن رفتارها وحالات درمورد بیمارانی که مبتلا به امراض روانی پیش گفته بوده اند، ملاحظه میشود که پیغمبراسلام مبتلا به بیماریهای روانی "دوقطبی" ونیز "تحریک مداوم آلت تناسلی" یا " سندروم Klüver-Bucy " و "اعتیاد جنسی" بوده است. اما بادرنظرگرفتن بیماری صرع پیشرفته که براثر وارد شدن ضربه به سرِ او هنگام تنهائی و زمین خوردن وی براثر حملۀ بیماری، همانطورکه همراهان او گزارش داده اند، ونیزاحتمال وجود بیماریهای روانی پیش گفته و بخصوص بیماری عصبی-رفتاری سندروم Klüver-Bucy در او بسیار محتمل بنظرمیآید.

 معمّای اشتهای شهوانی فوق العاده و خیانتهای محمّد نسبت به همسرانش با زمان بندی زیرقابل پاسخگوئی است.

الف - دورۀ زمانی بین سن بلوغ تا ازدواج باخدیجه در25 سالگی.

ب- دورۀ زمانی بین سنین 25 سالگی تا 50 سالگی درمدینه.

ج- دوران زمانی بین سنین 25 تا 50 سالگی که به عنوان مدیر امور تجارتی خدیجه وسرپرستی شترهای او از مدینه به سرزمینهای دورسفرمیکرد.

در مورد بند الف، توجه به این نکته لازمست که از نظر فیزیولوژیکی، مردی که در سنین بالای 50 سال دارای آن چنان قدرت وقوت جنسی بود که نه تنها هرشب با یکی از زنان درحرمسرایش رابطۀ جنسی داشت، بلکه به آن هم قانع نشده و برطبق آیۀ 50 احزاب بطورمرتب دختران قوم وخویش خودرا نیزاز نعمت سکس بی نصیب نگذاشته وبا فواحش هم روابط جنسی گسترده ای برقرارکرده بود. پس چنین مردی که درواقع نه یک مرد بلکه باید به او لقب اَبَرمرد داد، دراوج جوانی ممکن نبود از قوای جنسی یک مرد عادی برخوردارباشد. بلکه درعنفوان جوانی اشتهای جنسی وی بسیارشدیدتر از دوران پیری وسالخوردگی او بوده است. براین اساس، از نظر منطقی وبا توجه به اینکه چنین جوان تنگدست وبدون استطاعت مالی، جز توسل به خودارضائی، از چه طریق دیگری میتوانسته آبی برآتش سوزان اشتهای جنسی سیری ناپذیرش بریزد؟

در مورد بند ب که مربوط به برهۀ زمانی حضور محمّد در مدینه است، چون خدیجه نمیتوانست غریزۀ جنسی محمّد جوان را ارضاء کند، پس او در فرصتهای مختلف به خود ارضائی میپرداخته است.

اما براساس بند ج بالا که مربوط به روزها وماههائی میشود که محمّد درسفر ودورازخدیجه بوده، لازم است ابتداء مدت زمان آن سفرها تخمین زده شده وسپس این موضوع مورد بحث قرارگیرد که وی طی مسافرت چگونه به اطفاء شهوت جنسی بی حد و اندازه وغیرقابل کنترل خود میپرداخته است. برای تحقیق در بارۀ این موضوع لازمست به پژوهش دردسترس بپردازیم. دکتر هتون اجوات الفاسی، استاد تاریخ عربستان درپژوهشی زیر عنوان "Women in Pre-Islamic Arabia" در جدول صفحۀ 98، حمل ونقل کالاهای تجارتی وبخصوص کُندر، ذرت وگندم و حبوبات را از جنوب به شمال و بالعکس، دو بار درسال و مدت زمان هرسفر را دو ماه ونیم تحقیق کرده است. ضمناً نامبرده ماههای ژوئیه و اوت که باد سام میوزد را نیزمد نظرقرارداده است. براین اساس، محمّد که مدیریت کاروان شترهای خدیجه را به عهده داشته و به حمل ونقل کالاهای تجارتی ازجنوب عربستان به یثرب (مدینۀ کنونی)، سوریه، فلسطین ومصر اشتغال داشت، بیش از دوماه از سال باخدیجه بسر نمیبرد. ازطرف دیگر، بر اساس آیۀ 50 سورۀ احزاب، وی خارج از روابط ازدواج با همسران متعددش، به خانم بازی و رابطه با فواحش نیز میپرداخته است. چنین واقعیتی مؤید آنست که سابقۀ خانم بازی پیغمبر اسلام که درقرآن به سالهای پس از مرگ خدیجه اشاره شده، به سالها قبل ازآن و به دوران همسری او باخدیجه و ماههائی که دور از او درسفربه سرزمینهای دیگربوده، برمیگردد و احتمالاً کمبود عدم دسترسی به جنس مخالف در میان راه را نیز بوسیلۀ خودارضائی که تجربه ای ازدوران نوجوانی وی بوده، جبران میکرده است.

این بود خلاصه ای از زندگی مردی که با استفاده ازبیماری صرع، مرتبت خود را درمیان اعراب بدوی قرن هفتم میلادی تا مقام پیامبر الهی ارتقاء داد و طی دورانی که پیامبری او ازسوی همسر و آن اعراب بدوی ناآگاه وچادرنشین به رسمیت شناخته شد، نه تنها مالکیت مال ومنال زن بیوۀ ثروتمندی رابدست آورد، بلکه فرصت یافت تا امکانی برای جبران کمبودعقده های جنسی و تمایلات فروکوفتۀ گذشتۀ خود نیز فراهم کند.

2. مقدمه ای بر اسرائیلیات

اسرائیلیات یکی از مباحث مهم در حوزه های اسلامی درمورد نفوذ روایتهای یهودی و مسیحی در اسلام است. اما بر خلاف آموزه های حوزوی اسلامی، همانطور که در ادامۀ این نوشته نشان داده خواهد شد، اسرائیلیات نه تنها نفوذ روایتهای یهودی در اسلام را در بر میگیرد، بلکه بشکل بخش مهمی از قرآن و اعتقادات آئین اسلام نیز میباشد که در ادامۀ شکل گیری اسلام اولیه، از سوی خاخامهای یهودی به آموزه های مسیحیت آریانی صدراسلام افزوده شده و از ترکیب این دو، اسلام کنونی بوجود آمده است.

با مرور آیه ها و سوره های قرآن، موارد زیر مشخص میشوند:

1. سوره ها و آیه هائی که در دوران زنده بودن محمّد بر اساس آموزه های مسیحیت آریانی در قرآن وجود دارند. این 28 سوره و آیه از سوی فقهای اسلامی به سوره ها و آیه های مدنی مشهورند. با وجود این، ملاحظه میشود که تعدادی از سوره ها و آیه های مکی نیز باید مربوط به مدینه باشند و لازمست در زمرۀ سوره ها و آیه های مدنی محسوب شوند.

2. بنا بر تقسیم بندی سوره های دیگر قرآن، فقهای مسلمان 86 سوره را به برهۀ زمانی حضور محمّد در مکه پیش از حضور در مدینه (یثرب) منتسب کرده اند. اما همانطور که در بخش نخست پژوهش حاضر نشان داده شد، محمّد در دوران جوانی و قبل از ادعای پیغمبری الله، هیچگاه در مکه ساکن نبوده است. بر همین اساس بود که 86 سورۀ منسوب به مکه را به زنده بودن محمّد مرتبط ندانسته وآنها را با در صد بالائی ساختۀ افرادی جز محمّد و پس از مرگ او بشمار آورده ایم.

به نظر میرسد تعداد کمی از آیه های موجود در چند سورۀ مکی، توسط خاخامهائی نظیر عبدالله ابن سلام که بعد ازادعای محمّد به رسالت الله در یثرب (مدینه) به او ایمان آورده اند، احتمالاً در حیات محمّد به سوره ها و آیه های مرتبط با مسیحیت آریانی قرآن افزوده شده باشند. در این مورد پژوهشهای بیشتری باید انجام شود.

3. به هر حال، به نظر میرسد که بخش مهمی از 86 سوره های مکی به اضافۀ روایتهای یهودی و بعضاً مسیحی، بعد ازدر گذشت محمّد به قرآن افزوده شده اند. بنابراین، چنین افزوده هائی از دوران خلافت ابوبکر شروع شده و امکان دارد در دوران خلافت عثمان خاتمه یافته و قرآن به شکل کنونی تدوین شده است. اما بطور قطع نمیتوان نتیجه گرفت که محتویات قرآن به صورت کنونی در حکومت عثمان خاتمه یافته باشد.

از بحث بالا چنین برمیآید که احکام یهودی و روایتهای مربوط به پیغمبران آنها در قرآن، احتمالاً تا خلافت عثمان به صورتی که در قرآن کنونی مندرج است، ادامه داشته و پس از آن بحث و جدل بر سرِ نفوذ اسرائیلیات درقرآن و اسلام از طریق فقهای بعدی ادامه یافته است. به هر حال، با مقایسۀ مندرجات قرآن و کتب دینی  یهودیان، به این نتیجه میرسیم که شروع اسلام بر اساس آموزه های مسیحیت آریانی بوده و در نهایت با آموزه های یهودی ترکیب شده و آئین جدیدی بنام اسلام پدید آمد، که در رابطه با نفوذ اسرائیلیات در بدو اسلام، در نوشته های آینده به آنها پرداخته خواهد شد.

در نتیجه، به نظر میرسد که آموزه ها، احکام و روایات یهودی در دو مرحله به قرآن افزوده شده اند. مرحلۀ نخست مربوط به دوران زنده بودن محمّد و مرحلۀ دوّم مربوط به دوران پس از مرگ او و احتمالاً تا خلافت عثمان است.

در مورد مرحلۀ نخست و بر اساس استدلالهای پیشین، محمّد درعنفوان جوانی و از بدو ادعای رسالت در مکه حضور نداشت. بنابراین، قرآن اوّلیه که درحیات محمّد شکل گرفت، کمابیش شامل 28 سورۀ مدنی است. پس به منظور پژوهش درمورد نفوذ آموزه های یهودی در دوران زندگی محمّد درقرآن و اسلام، لازمست توجه را بدواً به سوره های مدنی معطوف داشت. اما دور از احتمال نیست که تعدادی از سوره ها یا آیه هائی که به عنوان مکی دسته بندی شده اند، از جمله سوره ها و آیه های مدنی باشند که به سهو یا به عمد در گروه مکی منظور شده اند. تشخیص چنین امری مستلزم پژوهش جداگانه ای بوده و از دستور نوشتۀ حاضر خارج است.

نفوذ آموزه های یهودی در قرآن و اسلام در حیات محمّد

یکی از یهودیان مشهور و صاحب نامی که در اوان ادعای پیامبری از جانب محمّد به آئین وی پیوست، عبدالله ابن سلام است که ساکن در یثرب (مدینه) بود و به گمان اینکه محمّد همان ناجی یهودیان که در تورات به وی اشاره شده، به محمّد به عنوان ناجی قوم یهود پیوست. در مورد پیوستن ابن سلام به محمّد و استقبال از آئین او، دو روایت، یکی منسوب به تفسیرمنسوب به ابن عباس با ذکر نام وی و دیگری از جانب یک کشیش مسیحی بنام تئوفانس بدون ذکر نام او، دردست است.

کتاب تفسیر منسوب به ابن عباس تحت عنوان تنویرالمقباس فی تفسیر ابن عباس مورد توجه بسیاری از علمای اسلامی شامل حنبلی، مالکی و شافعی قرار دارد. اما اصالت این کتاب از جانب علمای اسلامی سلفی و وهابی و نیز چند تن از پژوهشگران یهودی دانشگاه اورشلیم، مورد تردید قرارگرفته و مردود شناخته شده است.

متقابلاً توجه به این نکته حائز کمال اهمیت است که کتاب پیش گفته گو اینکه در قالب تفسیر ارائه شده، اما حاوی اطلاعات تاریخی مهمی از برهۀ صدر اسلام و چگونگی بوجود آمدن آن، میباشد. به نظر میرسد که مؤلف کتاب تفسیر نامبرده، به منظور نمایاندن نفوذ آموزه های یهودی در قرآن در صدراسلام، عمل کرده و برای مصون ماندن از گزند مسلمانان افراطی و حفظ جان خود، این کتاب را که حاوی اخبار تاریخی صدر اسلام میباشد، به صورت تقسیر تنظیم کرده و در لابلای آن به درج اخبارمربوط به شکل گیری اسلام اولیه، پرداخته است. از طرف دیگر، گزارشهائی از این تفسیر با گزارشهای مورخین و کشیشان قرن وسطی، مطابقت میکند. مضافاً به اینکه تفسیر منسوب به ابن عباس از سوی یکی از عملمای مشهور اسلامی بنام فیروزآبادی تدوین و عرضه شده است.

توضیح آنکه ابوطاهریعقوب فیروزآبادی از اهالی فیروزآباد کازرون در فارس بود. نامبرده یکی از مشهورترین علمای اسلامی بود که در تدوین فرهنگنامۀ عربی به نام قاموس همت گماشت. این فرهنگنامه هنوز هم بعد ازقرنها، در حوزه ها و نیز دانشگاههای غربی مورد توجه قرار داشته و از منابع مهم زبان و ادبیات عرب بشمار میرود. به هر حال، فیروزآبادی سالها درمحافل ادبی و اسلامی مشغول به پژوهش و تدریس زبان و ادبیات عرب بود و از عراق و سوریه و فلسطین و مصر دیدار کرده و نهایتاً در یمن ساکن شده بود. نکتۀ قابل توجه در مورد فیروزآبادی اینست که وی هم در اورشلیم مشغول به تدریس بوده و نیز درهر دو مکان شامل شهر نامبرده و فسطاط (مصر) با علماء و خاخامهای یهودی در ارتباط بوده است. بنابراین، انتساب تفسیرقرآن به نام تنویرالمقباس فی تفسیر ابن عباس که تألیف آنرا به آن فیروزآبادی منتسب کرده اند، از واقعیت عاری نباشد. تا زمان حاضر، مورخین و دانشمندانی که به واقعیات اسلام دست یافته اند، به سبب تهدید افراطیان خشک مغز اسلامی و بیم از سلامت خود، یا با استعاره سخن گفته اند و یا با نام مستعار به واقعیات اسلام پرداخته اند. علی دشتی، هادی صداقت (صادق هدایت) و پژوهشگر پاکستانی بنام ابن ورّاق از این جمله اند.

بدنیست بدانیم که تقریباً کلیۀ منابع صدر اسلام در اختیار یهودیان، بخصوص در اورشلیم و فسطاط است. به خصوص انبار مخفی و مقدس کنیسای فسطاط حاوی مدارک و اسناد بسیار مهمی از روابط یهودیان و مسلمانان و حتی اسناد باقیماندۀ بسیاری ازخاطرات و یادداشتهای خاخامهای یهودی صدر اسلام بوده است. در حال حاضر، کلیۀ اسناد نامبرده به صورت پراکنده در اختیار کلکسیونرهای یهودی قرار داشته و بخش کوچکی از آنها نیز به دانشگاه کیمبریج اهداء شده اند. اما هنوزمورخین نتوانسته اند به این اسناد دسترسی یافته و روابط یهودیان و پیغمبر اسلام و مسلمانان و نومسلمانان را مورد مطالعه و بررسی قراردهند. در زیر یکی از اسناد دستنویس روی پوست از یهودیان صدر اسلام نشان داده میشود. این سند مربوط به پیغام محرمانۀ یهودیان یثرب به سایر یهودیان است که در سورۀ بقره به صورت رمز آمده که تفسیر آن برای دانشجویان یهودی از سوی خاخام روون فایرستون شامل 16 برگ است. سند مزبور از سوی خاخام رووِن فایرستون (Reuven Firestone) رونمائی شده است.


سند دیگرمربوط به بحیرای راهب میباشد که از مخزن کنیسای یهودیان فسطاط مصر بدست آمده است. در این سند اشارۀ کوتاهی به حضور بحیرای راهب در یثرب نموده و ازپیوستن ده تن دیگر ازبزرگان یهودی یثرب به محمّد گزارش میدهد.

در تفسیر منسوب به ابن عباس درتفسیرآیۀ القصص /52 از عبدالله ابن سلام و 40 تن از یاران یا پیروان یهودی او که از سوریه و یمن به یثرب آمده و به آئین جدید محمّد ایمان آوردند، چنین گزارش شده است:

(الذین اتیناهم الکتاب) أعطیناهم علم التوراة (مِن قبله) من قبل مجی محمد علیه الصلاة و السلام والقرآن یعنی عبدالله بن سلام و أصحایه نحو أربعین رجلاً منهم من جاء من الشام و منهم من جاء من الیمن

کسانی همچون عبدالله ابن سلام و40 تن ازپیروانش از سوریه  و یمن که پیش از ظهور محمّد (ص) و نزول قرآن دارای کتاب تورات بودند، به محمّد و قرآن ایمان آوردند

گزارش منسوب به ابن عباس مبنی بر پذیرش محمّد به عنوان رسول خدا از جانب عبدالله ابن سلام و اشاره به اینکه آنها پیش از ظهور محمّد و نزول قرآن دارای کتاب تورات بودند، مؤید این واقعیت است که کتاب اولیۀ قرآن تا زمان پیوستن اولین گروه یهودیان به محمّد وجود نداشت و مدعیات محمّد به عنوان رسول خدا منحصر به تعلیمات اصول مسیحیت آریانی از سوی بحیرای راهب به وی بوده و تا آن زمان هنوز معتقدات دینی یهودیان در قرآن و بخصوص در سوره های مدنی، نفوذ نکرده بود.

پیش از این با استناد به آیه هائی از قرآن نشان داده شد که پایه گذاری قرآن اولیه که مربوط به مدعیات پیامبری خدا از طرف محمّد بود، میبایستی قبل از پیوستن عبدالله ابن سلام و یارانش به محمّد باشد. آن آیه ها به عیسی به عنوان عیسی ابن مریم که یک انسان و نه فرزند خداست، تأکید کرده اند. این آیه ها به شرح زیرند:

1.  آیه های 87 و 253 از سورۀ بقره (سورۀ 2)

2.  آیۀ 45 از آل عمران (سورۀ 3)

3.  آیه های 157 و171 از سورۀ نساء (سورۀ 4)

4.  آیه های 17، 46، 72، 75، 78، 110، 112، 114 و 116 از سورۀ مائده (سورۀ 5)

5.   آیۀ 31 از سورۀ توبه (سورۀ 9)

6.  آیۀ 7 از سورۀ احزاب (سورۀ 33)

7.  آیۀ 27  از سورۀ حدید (سورۀ 57)

8.  آیه های 6 و 14  از سورۀ صف (سورۀ 61)

نتیجه اینکه، قرآن در بدو ادعای پیامبری محمّد کمابیش با 18 آیۀ بالا شروع شد. اما پس از پیوستن عبدالله ابن سلام و پیروانش در یثرب (مدینه)، آموزه های یهودی نیز به آیه های مدنی افزوده شده وکمابیش 28 سورۀ مدنی  قرآن در حیات محمّد را تشکیل دادند.

توجه به این مهم لازمست که در بسیاری از آیه های قرآن هیچگونه بدگوئی از یهودیان مشاهده نشده و حتی مقام آنها تا مخلوقات برگزیدۀ خدا ارتقاء یافته است. اما در آیه های دیگری نیز یهودیان مورد غضب الله و در واقع محمّد واقع شده اند. علت چنین دوگانه گوئی درقرآن آنست که همۀ یهودیان ضمن پیوستن عبدالله ابن سلام و پیروانش به محمّد، به او نپیوستند و برخلاف عبدالله ابن سلام و پیروانش به گمان اینکه محمّد همان ناجی است که در تورات وعده داده شده است، به رسالت محمّد ایمان آورده و تا آخر با او ماندند. اما یهودیان دیگر از چنین سیاستی تبعیت نکرده و با او از در عناد درآمدند. چنین واقعیتی بر مبنای آیه های دیگرقرآن میتواند مورد استناد قرار گیرد.

کتاب منسوب به ابن عباس در تفسیرگزارشگونۀ آیه های بقره/120 و مائده/66 ازقول پیغمبر اسلام ازعبدالله ابن سلام و پیروانش به عنوان اصحاب وفادار و متعهد به عهد و پیمان، تقدیر و تجلیل بعمل آورده است.

تفسیرآیۀ 120 از بقره:

وَلَن تَرضی عَنک الیهود یهود أهل المدینة (وَلا النصاری) نصاری أهل نجران (حَتی تتبع مِلتهم) دینهم و قبلتهم (قُل) یا محمّد (إن هُدی الله هُوَالهُدی) أی دین الله هوالإسلام و قبلة الله هی الکعبة (ولَئِن أتبعت أهواءَهم) دینهم و قبلتهم (بَعد الذی جاءَکَ مِنَ العِلم) من البیان أن دین الله هوالإسلام و قبلة الله هی الکعبة (مَا لَکَ من الله) من عذاب الله (مِن وَلی) قریب ینفعک (وَلانَضیر) مانع یمنعک ثم ذکر مؤمنی أهل الکتاب عبدالله بن سلام وأصحابه و بحیرا الراهب و أصحابه و النجاشی و أصحابه

تفسیر آیۀ 66 از مائده:

(ولو انهم اقاموا ألتوراة و الانجیل) أقروا بما فی التوراة و الانجیل و بینوا ذلک یعنی صفة محمد و نعته (و ما انزل إلیهم من ربهم) و بینوا مابین لهم ربهم فی التوراة و الانجیل و یقال أقروا بجملة الکتب و الرسل من ربهم (لاکلوا من فوقهم) بالمطر (ومن تحت أرجلهم) بالنبات والثمار (منهم) من اهل الکتاب (أُمة مقتصدة) جماعة عادلة مستقیمة یعنی عبدالله بن سلام و أصحابه و بحیرا الراهب و أصحابه و النجاشی و أصحابه و سلمان فارسی و اصحابه (کثیر منهم ساءَ ما یعلمون) بئس ما یصنعون من کتمان صفة محمد و نعته منهم کعب الأشراف و کعب بن أسد و مالک بن الصیف و سعید بن عمرو و أبو یاسر وحیی بن أخطب

لازمست در ارتباط با سوره های مدنی، به چند واقعه درتطبیق این سوره های قرآن در دوران حیات محمّد بپردازیم. یکی از این وقایع مربوط به پذیرفتن خرابه های معبد سلیمان در اورشلیم به عنوان قبلۀ اولیه یا خانۀ الله و دیگر، تغییرجهت قبله از اورشلیم به مکه و در نهایت تعیین کعبه به عنوان خانۀ الله ، سپس هجوم بت پرستان مدینه به مکه برای تخریب کعبه و لشکر کشی محمّد و در نهایت، جنگ محمّد با جمعی ازیهودیان مدینه که به آئین او ایمان نیاورده بودند.


کدام قبله؟  خرابه های معبد سلیمان در اورشلیم یا سنگ چین کعبه؟

پس از پیوستن عبدالله ابن سلام و پیروانش به محمّد به تصور ناجی الهی یهودیان، خرابه های معبد سلیمان یا دیوار ندبه در اورشلیم، از جانب ابن سلام به عنوان قبله یا خانۀ الله پیشنهاد شده و مورد قبول محمّد نیز واقع شد. توضیح آنکه معبد اصلی قبلاً از سوی رومیان ویران شده بود. بر این اساس، در شروع تبلیغات از جانب محمّد، وی و نومسلمانان مدینه، هر روز رو به سوی دیوار ندبه دراورشلیم که در دوردست و مغرب مدینه قرار دارد، نماز میخواندند. چنین واقعیتی برمبنای دو مدرک اسلامی قابل اثبات است. مدرک نخست وجود مسجد دوقبله یا به عربی مسجد قبلتین در مدینه و دیگری، آیه های 142 تا 150 بقره از سوره های مدنی قرآن.

حکومت عربستان مسجد قدیمی دوقبله را نوسازی کرده و بنای آنرا به صورت مدرن درآورده است. اما، دومحراب اولیۀ مسجد قدیمی که یکی رو به مغرب یا اورشلیم و دیگری رو به مشرق یا مکه است را به همان صورت زمان پیغمبر اسلام، حفظ کرده است.

قرآن در آیه های 142 تا 150 از سورۀ بقره، یهودیان معارض و مشرکینی که نماز خواندن نومسلمانان رو به سوی اورشلیم به عنوان خانۀ الله را مورد تمسخر قرار داده اند و سپس یهودیان نومسلمانی را که پس از تغییر قبله به سوی مکه به اعتراض پرداخته اند، مورد مذمت قرار داده است. در زیر به چند نمونه از این آیه ها اشاره میشود.

همانطوری که قبلاً اشاره شد، قرار دادن فبله در اورشلیم و پذیرش خرابه های معبد سلیمان و دیوارندبه به عنوان خانۀ الله و تأئید روزمرۀ آن با برگزاری نماز به سوی اورشلیم که از سوی عبدالله ابن سلام پیشنهاد شده و مورد قبول محمّد قرار گرفته بود؛ سبب تمسخرو اذیت و آزار نومسلمانان از جانب بت پرستان یثرب وآن گروه از یهودیانی که پیشاپیش با پیغمبری محمّد به مخالفت پرداخته بودند، شد. در نتیجه، محمّد تصمیم به تغییر قبله گرفت و چهار دیواری سنگ چین شده ای در مکه را به عنوان خانۀ جدید الله بنا نمود تا از آن پس نومسلمانان یثرب بجای برگزاری نماز رو به غرب و اورشلیم، نماز را رو به شرق و مکه برگزارکنند. توضیح آنکه عبدالرزاق صنعانی در کتاب المناسک به این چهاردیواری سنگ چین بدون سقف درمکه به ارتفاع کمابیش 30 سانتیمتر، اشاره نموده است.

این تغییر قبله در آیۀ 144 از سورۀ بقره، چنین آمده است:

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ

نگاه‏هاى انتظارآمیز تو را به سوى آسمان (براى تعیین قبله نهایى) مى‏بینیم! اكنون تو را به سوى قبله‏ اى كه از آن خشنود باشى، باز میگردانیم. پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن! و هر جا باشید، روى خود را به سوى آن بگردانید! و كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده، بخوبى می‏دانند این فرمان حقى است كه از ناحیه پروردگارشان صادر شده; (و در كتابهاى خود خوانده‏ اند كه پیغمبر اسلام، به سوى دو قبله، نماز میخواند). و خداوند از اعمال آنها (در مخفى داشتن این آیات) غافل نیست!

و تغییر قبله را در آیۀ 147 از بقره مورد تأئید قرار داد:

الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ

این (فرمان تغییر قبله) حكم حقى از طرف پروردگار توست، بنابراین، هرگز از تردیدكنندگان در آن مباش!

اما این تغییر قبله نتوانست سایر بت پرستان و یهودیان مخالف یثرب را قانع کند. پس قرار شد تا آن دسته   از بت پرستان و نومسلمانان یهودی که با تغییر قبله موافق نبودند، رو به اورشلیم و آن گروهی که موافق تغییر قبله بودند، رو به مکه نماز برگزارکنند (آیۀ 142 از بقره):

سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

به زودى مردم سبک مغز مى گویند: «چه چیز آنها [= مسلمانان ] را، از قبله اى که بر آن بودند، بازگردانید؟!» بگو: «مشرق و مغرب، از آنِ خداست، خدا هرکس را بخواهد، به راه راست هدایت مى کند.»

وجود مسجد قبلتین یا مسجد دو قبله در مدینه دلالت بر همچه تصمیمی از جانب محمّد دارد. اما با وجود اینکه محمّد حاضر شده بود تا هر دو گروه را راضی نگهدارد، تمسخر و طعن جمعی از بت پرستان و یهودیان یثرب نسبت به محمّد پایان نیافت و حتی چنین به نظرمیرسد که جمعی از بت پرستان و یهودیان با هم متحد شدند تا با رفتن به مکه، چهار دیواری سنگ چین کعبه را تخریب کنند. از اینجاست که جنگ و درگیری بین بت پرستان و یهودیان مخالف محمّد از یک طرف و نومسلمانان موافق و طرفدار محمّد از طرف دیگر، شروع میشود. مورخین اسلامی به  دوجنگ آغازین اسلام اشاره کرده و آنها را جنگهای بَدر و اُحُد نامیده اند.

ادامه دارد...