۱۳۹۹ اسفند ۲, شنبه

دو خاطره از آموزش به زبان مادری! 

علی کبیری

1.     زمان شاه هم انتخابات قلابی بود. در انتخابات دورۀ پانزدهم مجلس، قرار شد ساعد مراغه ای از رضائیه (ارومیۀ کنونی) نماینده بشه. کارگرای شهرداری را با وعدۀ پنج تومن نقدی و یک پرس چلوکباب سوار کامیونهای زباله کش شهرداری کردند و از آنها خواستند شعار بدهند  

 زنده باد ساعد

کارگرها که ترک زبان بودند،  شعار میدادند: زینده باد ساعت!

مسئول مربوطه اعتراض کرد و از کارگرها خواست شعار دهند "زنده باد ساعد"

باز کارگرها شعار میدادند: زینده باد ساعت!

پس از تکرار چندباره، دست آخر به تهدید کارگرها پرداختند و به سرکارگرشون گفتند که اگه کارگرها نگویند زنده باد ساعد، نه از پنج تومن خبری خواهد بود و نه از یک پرس چلوکباب. سرکارگر هم از کوره در رفت و با عصبانیت جواب داد: من بیلمیرم ساعت دی یا ساعد، یومورتاق دی ورمن ییوم!

2.     وقتی مهران وزیر فرهنگ شد، فرمان داد تا نمرۀ قبولی دانش آموزان دبیرستان از 7 به 12 تغییر کند. دانش آموزان بسیاری به مخالفت پرداخته و با نرفتن سرِ کلاسهای درس، در خیابانها به تظاهرات دست زدند.  دولت هم متقابلاً از ارتش درخواست مداخله کرد. ارتش هم کامیونهای پر از سربازان مسلح را فرستاد به خیابانها. 

دانش آموزان شعار میدادند: "مهران باید عوض شه، مهران باید عوض شه"

یکی از سربازهای ترک زبان با قنداقه تفنگ افتاد به جان یک دانش آموزو او را حسابی زیر ضرب گرفته بود و با صدای بلند بهش میگفت:

مادر گحبه…تیهران باید عوض شه؟ تیهران باید عوض شه بره کوس ننت؟!

حالا بیش از صد ساله که همه جای ایران، از دبستان تا دانشگاه به فارسی تدریس میکنند. اما هنوز که هنوزه ما زبان همدیگر را نمی فهمیم. وای به وقتی که در این مملکت یک وجبی در هر استانی به لهجۀ محلی تدریس کنند. پس از آن اگر کسی بخواهد از استانی به استان دیگر سفر کند، حتماً باید یک دیکشنری هم همراه خود ببرد.

آلیس در سرزمین عجائب!!!