۱۳۹۳ بهمن ۲۵, شنبه

 ولايت فقیه؟؟ 
علي كبيري

ملت ايران درچنگال حكومتي به نام جمهوري اسلامي گرفتارآمده كه كليه ي سِمتهاي كليدي و اصلي آن در دست مشتي آخوند قراردارد. در راس اين حكومت آخوندي به نام ولي فقيه قراردارد كه نام رهبرمعظم به او داده اند و اين ولي فقيه درراس مجمعي متشكل از مشتي آخوندهاي ديگر قراردارد كه نام آنها فقهاي شوراي نگهبان ميباشد. اين آخوندها خودرا نماينده خداوند برروي زمين قلمداد نموده و به هيچكس اجازه نميدهند تا كوچكترين ايرادو انتقادي از آنها بكند. انتقاد ازآنها درحكم انتقاد از خدااست وانتقادكننده به عنوان محارب باخدا محسوب وبه اشد مجازات كه همانا مرگ باشد، محكوم ميشود، چنانكه درموردآقاجري وسلمان رشدی نيز چنين حكم شد.  ملت انقلاب كرد تا از شر رژيم فاسدومستبد شاهنشاهي خلاص شودولي دردام رژيمي افتاده كه به نام دين وبه نمايندگي از سوي خدا حقوق مسلم ملت راپايمال كرده وخودبزرگترين مروج فسادبرروي زمين است.  مقايسه حكومت اسلامي حاضربا حكومت شاهنشاهي اين نتيجه را به دست ميدهد كه تفاوت اين حكومت با آن ديگر آنست كه تنها جاي شحنه با شيخ عوض شده است ولي به قول عبيدزاكاني:
”اين زمان پنج پنج ميگيرد/ چون شده عابد و مسلمانا.“

حال كه مردم از ستم اين نمايندگان خودخواندۀ خدابرروي زمين به ستوه آمده و ميخواهد تكليف خود را با آنها يكسره كند، فريبكاران با هدف انحراف مسير مبارزه ملت، از چپ و راست و زيروزبر وارد صحنه ي مبارزه شده و قصد بدست گرفتن رهبري مبارزه نهائي ملت بر عليه رژيم اسلامي ولايت فقيه را دارند. ولي اكنون ملت كه تاوان اين ارزيابي اشتباه خودرا درسال 57 داده است، ديگر حاضرنيست تا فريب اين دغلبازان را بخورد چون اينك بخوبي آگاهست كه اينها همه از يك منبع دستور ميگيرندو همه با هم دست توي يك كاسه هستند.  در سال ١٣٧٦ رژيم آخوندي دارو دسته خودش را به دو گروه محافظه كارواصلاح طلب تقسيم كرده و گروه اصلاح طلب را با هدف فريب دادن ملت وارد گودبه اصطلاح مبارزه كرد. اين اصلاح طلبان رهبري ملت بيخبررا دردست گرفتندوملت نيز با اتكاء به وعده هاي آنان، آنان رايكي پس از ديگري درمنصب رئيس جمهورونمايندگان ملت در مجلس،  قرارداد. غافل ازآنكه اينها نيز از قماش همان گرگهاي درنده ي محافظه كار هستند كه در لباس ميش اصلاح طلب ظاهر شده اند. يك نگاه به پرونده هاي گذشته ي اين اصلاح طلبان و مروري دراعمال آنان اين واقعيت را مسجل ميسازد كه پرونده هاي حال و گذشته ي اين اصلاح طلبان از پرونده ي آن محافظه كاران هم سياهتر است. اين جماعت اصلاح طلب با شعار مردمسالاري ديني اقدام به فريب مردم نموده اند. در صورتيكه حكومت اسلامي بر مبناي ولايت فقيه اصلا و ابدا به مردمسالاري اعتقادي نداشته و واضح است که صفت ترکیبی "مردمسالاری دینی" که شامل دومؤلفۀ "مردمسالاری" و "دین ی" است، ازجنس ترکیب متناقض میباشد زیرا دین براساس سروری خدا برمردم و مردمسالاری برپایۀ سروری مردم برمردم است. اكنون ٣٦ سال ازشورش کورملت ايران درسال ٥٧ كه طي آن رژيم سلطنتي  واژگون گشت، ميگذرد. انقلاب ٢٢ بهمن ١٣٥٧ بخاطررهائي از زير سلطه حكومت استبدادي سلطنتي بود كه كليه دست آوردهاي انقلاب  مشروطيت را پايمال نموده، آزادي را از ملت سلب كرده و كشوررا يك پارچه به زير يوغ استعمار كشانده بود.  رهبران شناخته شده به ظاهر ملي كه سالها خودرابه ملت ايران به عنوان ادامه دهندگان راه مصدق بزرگ شناسانده بودند، خودرا درسمت رهبري اين انقلاب قراردادند. ملت با اعتماد به اينهاو ساير نيروهاي سياسي حاضردرصحنه، رهبري آنها رادر انقلاب ٥٧ پذيرا شد. آن رهبران به ظاهرملي نيز بعداز آنهمه سالها كركري خواندن براي رژيم شاه، به هر دليلي كه بعدا تاريخ آنراواضح خواهدكرد، سر به فرمان خمینی نهاده وعده ای ازآنها حتی به دستبوسي این آيت الله مرتجع رفته و با دادن لقب امام به وي او را به عنوان رهبربه ملت ایران غالب كردند. رهبري كه پيامهايش از طريق راديو بي بي سي انگلستان چون بمب به سروروي ملت فروميريخت. آنها به اين خيانت بسنده نكردندو به عنوان پااندازهاي خميني با نمايندگان دول آمريكاوانگليس نيز وارد مذاكره شده وراه رابراي به حكومت رساندن آخوندها همواركردند. ازسوي ديگررهبران گروههاي به اصطلاح مترقي حاضردرصحنه نيزبا همدستي با رهبران به ظاهر ملي نامبرده تن دردادندو اينها همه با هم آخوندها را به حكومت رساندند. درجريان انقلاب  چه بسيارميهندوستان روشنفكر، با نوشتن مقالات متعددو اعلاميه هاي دست نويس وسخنرانيها، دست به افشاگري درمقابل اين توطئه خائنانه زدند ولي افسوس كه آنها تنها بودندوبراي نجات وطن به هردري زدندكه ممكن نشدزيرا حرفهاي رهبران بالابيشتر خريدارداشت چون آنهاشناخته شده بودند!!  اكنون بعداز سی وشش سال كه ملت استخوانهايش زير نعلينهاي آخوندي خردشده، ستم ديني ارتجاع حاكم كليه حقوق انساني ملت را ازبين برده، هزاران انسان بدست دژخيمان حكومت آخوندي به قتل رسيده و ملت ومملكت به فلاكت افتاده است، كليه ي رهبران سازمانهاي فوق بدون استثناء سخنان ياوه ودلائل من درآوردي و دروغ به مردم تحويل ميدهند. آنها به مردم ميگويند كه خميني آنهارافريب داده بود. آنها به مردم ميگويند كه امام از قبل به آنها قول داده بود كه بعداز سرنگوني رژيم شاه به قم رفته و به كار درس و فحص خواهد پرداخت. هنوز كه هنوز است هيچيك از اين رهبران در مقابل ملت اعتراف به گناه خود نكرده اند. من دراينجا با دليل ومدرك به تو خواننده عزيزو مبارز گرانقدرثابت خواهم كرد كه اين رهبران دروغگووفريبكارندو براي فعال كردن مبارزه بايد كه اينها درزباله دان تاريخ ريخته شوندوبايد كه رهبري به عهده  اشخاص واجد صلاحيت گذاشته شود كه فقط وفقط به ميهن وملت خود بيانديشند، بينش صحيح داشته باشندو آنقدر شجاع وبا ايمان باشند كه در لحظات بحراني اقدام به معامله  بر روي منافع ملت نكنند. اكنون ملت دست اينهارا خوانده وبا عدم شركت خود درشماری ازانتخابات نشان داده است كه ديگر فريب رياكاري آنها را نخواهد خورد.  به خاطرافشاگري درمورد رهبران فوق و نيز موضوعاتي كه در زيرشرح آنها خواهد رفت، نويسنده در نظردارد تا يكبارديگرو بعدازگذشت سی وشش سال ازبظاهرانقلاب ايثارگرانه ملت ايران، كتاب ” حكومت اسلامي يا ولايت فقيه“ را مورد بررسي مجدد قرار دهد. حتما عده اي اين سئوال را مطرح خواهند كرد كه چرا من اين كتاب به ظاهر خارج از رده را مورد بررسي قرارداده ام در حاليكه مشكلات امروز ملت چيزديگريست. پاسخ آنست كه اولا اين كتاب همان اصوليست كه دربرهۀ کنونی ولايت فقيه طبق آنها عمل مينمايد و كليه  تصميمات ترمز كننده كشوري از سوي شوراي نگهبان نيز براساس دستورات اين كتاب گرفته ميشوند. ثانيا بررسي شود كه آيا تز ”مردمسالاري ديني“  اقاي خاتمي واصلاح طلبان شعاري واقعيست يا آنكه شعاري مردم فريب است. ثالثا بررسي شود كه آياشعاروتز اصلاح طلبان حكومت و ساير گروههاي مبارز حاضردرصحنه كه معتقدند ميتوان رژيم جمهوري اسلامي را استحاله كرده و آنرا بدل به نظامي دمكراتيك كرد، صحيح است ويا همه اينها باز هم به كار رنگ كردن ملت مشغولند.

تصميمات شوراي نگهبان تماما بر اساس نظريه ولايت فقيه اتخاذ ميشود و چكيده دکترین ولايت فقيه در كتاب ”ولايت فقيه يا حكومت اسلامي“ آيت الله خميني به روشني ذكر شده است. اين كتاب مبناي تشكيل حكومت توسط فقها است و بررسي نكات مهم كتاب مذكور مشت خيلي از گروههاي سياسي حاضردرصحنه را باز كرده و قطعاواضح خواهد ساخت كه راه برونرفت از بن بست سياسي فعلي تشبث به راه حل اكثر گروههاي سياسي حاضردرصحنه نيست و ملت بايد راه ديگري براي نجات از اين ورطه جستجو كند. كتاب مزبور حاوي مجموعه درسهائي است  كه آيت الله خميني در نجف به طلاب ديني تدريس ميكرده است.  نسخه مورد استنادنويسنده توسط نهضت اسلامي در تاريخ١٩ بهمن ١٣٤٨ به چاپ رسیده، ميباشد. توضیح آنکه کتاب نامبرده در تاریخ سوم مهرماه ١٣٥٦ به شماره ١۰٥٢ درکتابخانۀ ملی ایران نیز به ثبت رسیده ودرپیشخوان کتابفروشیها دردسترس عموم قرارداشته است.

١- ابتدا لازمست به بينيم كه فلسفه ي ولايت فقيه بر چه پايه اي استواراست ومنبع آن از كجاست. در صفحه ٦ كتاب نامبرده چنين آمده است:

”...ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور‏آنهاموجب تصديق ميشود و چندان به برهان احتياج ندارد...“

ابتدا لازم است مفهوم تصورشرح داده شود. بر طبق لغتنامه، تصور يعني توهم، خيال و پندار. بنابراين، بر طبق نظريه آقاي خميني، ولايت فقيه موضوعيست كه حاصل توهم يا خيال ويا پندارميباشد بوده و به دليل و برهان هم چندان نيازي ندارد. در واقع ولايت فقيه موضوعيست كه پايه اش بر توهم قرارداردواين موضوع بايد همانطور كه هست پذيرفته شود،  نه آنكه توسط مردم يا متخصصين مربوطه اثبات شده ويا سبك و سنگين گردد. در واقع آقاي خميني حكومتي را بوجودآورده كه براساس توهم و خيال شخص او است و با منطق و استدلال نيز ميانه اي ندارد. اينجاست كه متوجه ميشويم كه ما در ايران داراي حكومتي هستيم كه بر اساس ”واهيات“ درست شده است وچون واهيات و واقعيات درنظروعمل دومقوله متعارض هستند پس نظريه ولايت فقيه ومنطق عقلاني نيز از مبنا دومقوله ناهمساز ومتعارض ميباشند.

٢- حال ميپردازيم به آنهائي كه رندانه اظهار ميكنند امام خميني آنها را فريب داده بود. ميگويندكه آيت الله خميني قراربود كه پس از سرنگوني رژيم شاه حكومت را به آنها واگذار نموده و بعد به قم رفته و به كار درس و فحص بپردازد، درحاليكه واقعيت جزاين ميباشد.  در صفحه ٢٢ كتاب ولايت فقيه چنين آمده است:

”...اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت وبرقراري دستگاه اجراواداره، جزئي از ولايت است، چنانكه مبارزه وكوشش براي آن از اعتقاد به ولايت است...“

در صفحه ٣٣ چنين ادامه ميدهد:

”...بادقت درماهيت وكيفيت احكام شرع درمييابيم كه اجراي آنها وعمل به آنهامستلزم تشكيل حكومت است...“

صفحه ۵۰:

”...البته حكومت لازم است، حاكمي كه قيم امين صالح باشدوگرنه حكومت كنندگان موجود بدرد نميخورند...“

صفحه ٦٠:

”...پس  بايستي حاكميت رسما به فقها تعلق بگيرد نه به كساني كه بعلت جهل بقانون مجبورند ازفقها تبعيت كنند...“

صفحه ٦٧:

”...لازم است كه فقهااجتماعاياانفرادا براي اجراي حدود و حفظ ثغور ونظام، حكومت شرعي تشكيل دهند...“

صفحات ٩٢ و ٩٣:

”...همانطوركه پيغمبراكرم(ص) ماموراجراي احكام وبرقراري نظامات اسلام بودوخداوند او را رئيس وحاكم مسلمين قرارداده و اطاعتش راواجب شمرده است، فقهاي عادل هم بايستي رئيس وحاكم باشندواجراي احكام كنند و نظام اجتماعي اسلام را مستقرگردانند...چون حكومت اسلام حكومت قانون است، قانون شناسان وازآن بالاتر دينشناسان يعني فقها بايد متصدي آن باشند...“

صفحه ٩٥:

”...براي مردم امام قيم حافظ امين لازم است...ازاين صغري و كبري بر ميآيد كه فقها بايد رئيس ملت باشند تا نگذارند اسلام مندرس شود...“

صفحات ١٢١  و١٢٢و ۱۲۳:

”...حضرت امام صادق(ع) هم چون ولي امر مطلق ميباشدوبرهمه علماء، فقها ومردم دنياحكومت دارد ميتواند براي زمان حيات ومماتش حاكم و قاضي تعيين فرمايد. همين كارراهم كرده و اين منصب را براي فقها قرارداده است...مي فرمايد: فاني قد جعلته عليكم حاكما، من كسي را كه داراي چنين شرائطي باشد حاكم(فرمانروا)برشما قراردادم...جاي ترديد نيست كه امام(ع) فقها رابراي حكومت وقضاوت تعيين فرموده است...“

صفحه ١٢٧:

”...علماء اسلام از طرف امام(ع) بمقام حكومت و قضاوت منصوبندواين منصب هميشه براي آنها محفوظ ميباشد...“

صفحه ۱۴۰:

”...وان العلماء ورثة الانبياء...“ و يكي از فضائل آنان اينست كه ورثه انبياء هستند. وارث انبياء بودن وقتي براي آنان فضيلت است كه مانند انبياء ولايت(حكومت) برمردم داشته وواجب الاطاعه باشند...“

صفحه ١٤٢:

”...فقهااز طرف رسول الله(ص) بخلافت و حكومت منصوبند...“

صفحه ۱۴۴:

”...العلماء حكام علي الناس، علما حاكم بر مردمند...“

با اينهمه مدارك كه در بالا ذكر آنها رفت، آيا هنوز هم گروهي هست كه بگويد آيت الله خميني قبل از آمدن به ايران آنرا فريب داده است يا آنكه اين گروهها و رهبرانشان بهر دليلي ملت را فريب داده اند؟ با توجه به تاريخ انتشار كتاب نامبرده كه به ٩ سال قبل از انقلاب برميگردد و با توجه به اينكه كتاب مزبوراز مهرماه ١٣٥٦ به نام ” نامه اي از امام موسوي كاشف الغطاء يا حكومت اسلامي“ روي پيشخوان كتابفروشيها بطور علني در معرض فروش بود و اينكه ماهها قبل از انقلاب روشنفكران متعهد در مورد آن دست به افشاگري زده و مردم را از دنباله روي آخوندها و بخصوص خميني برحذر ميداشتند، آيا هيچ عقل سليمي قبول ميكند كه رهبران نهضت آزادي و جبهه ملي ايران وحزب ملت ايران و همچنين رهبري گروههاي چپ و بخصوص رهبري حزب توده كه با ارتجاع متحد شدند، از تصميم آقاي خميني براي تشكيل حكومت و حكمراني فقها بي اطلاع بودند؟ اين عمل رهبري گروههاي بالارا به چه چیزی باید تعبیرکرد. بهرحال ان عمل آنها یک اشتباه استراتژیک بود ونه تاکتیکی. موضوع مهم آنست كه هنوزهم هيچيك ازآنها صادقانه مسئوليت اين اشتباه فاحش را برعهده نگرفته ودليل آنرا براي ملت واضح نكرده اند. به همين خاطرهم تصور ملت برآنست كه رهبران گروههاي بالا شاید مرتكب خيانت شده اند كه بعداز ٣۶ سال نه تنها صادقانه به اشتباهاتشان اقرارنكرده وسعي درتصحيح آنها نكرده اند، بلكه با سكوت معني دار خودشان ثابت كرده اند كه توجيهي براي آن اعمال پيش گفته شان ندارند. بدترازهمه، اينها بازهم درصحنه سياسي حضورمستمر دارندوسعي در سياه كردن ملت دارند. حتما تصورميكنندكه دست آنهاتاكنون خوانده نشده است. ولي مردم با راي منفي خود آب پاكي را روي دست اينهاريخته وديگرحنايشان رنگي ندارد.

     ٣ - حال روي سخن با اصلاح طلبان و رئيس جمهور منتخبشان وسايرين است كه به تبليغات در مورد مردمسالاري ديني دست زده اند. اين شعارها جز يك خدعه نيست و اصولادر حكومت ولايت فقيه مردم به اندازه  يك سر سوزن هم به حساب نمي آيند. در صفحه٤٨ آيت الله خميني چنين افاضه كلام ميكند:

”...وبازازجمله آن علل ودلائل يكي اينست كه اگربراي آنان امام برپا نگهدارنده نظم و قانون، خدمتگزارامين و نگاهبان پاسداروامانتداري تعيين نكند، دين به كهنگي وفرسودگي دچارخواهدشد...زيرا مي بينيم كه مردم ناقصند و نيازمند كمالند و ناكاملند...“

ودر صفحه ۶۵ چنين حكم ميدهد:

”...ولايت فقيه از اموراعتباري عقلائي است وواقعيتي جز جعل ندارد، مانند جعل(قراردادن وتعيين) قيم براي صغار. قيم ملت با قيم صغارازلحاظ وظيفه وموقعيت هيچ فرقي ندارد...ير اين موارد معقول نيست كه رسول اكرم(ص) و امام با فقيه فرق داشته باشد...“

اينست مقام و منزلت مردم نزد ولي فقيه. از نظر ولي فقيه مردم ناقص و ناكاملندو ولي فقيه سمت قيموميت بر مردم را دارد چون مردم صغير و ناقصند. در قوانين حقوقي اكثر ممالك دنيا دادگاههاي خاصي براي ديوانگان و صغارواشخاص غير رشيدوسفيه و ناقص العقل كه قادر به اداره ي امور خود نيستند، قيم منصوب ميكنند. پس وقتيكه رئيس جمهوراصلاح طلب اسلامي كه به ولايت فقيه معتقد بوده و نسبت به وفاداري در مورد آن سوگند ياد كرده است شعار مردمسالاري ديني را سر ميدهد، بايد نسبت به اهداف واقعي اين شخص مظنون بود چرا كه نامبرده درباطن به مردم به عنوان يك مشت سفيه ناقص العقل نگاه ميكند. آيا يك فرد دو رو وبوقلمون صفت شاخ ودم دارد كه اين آقا ندارد؟  حال سئوال اينست كه چگونه اين شخص ميتواند مدافع مردمسالاري باشد؟ چگونه ميتواند ادعاي مردمساري كند درحاليكه در حكومتهاي مردمسالار مردم ولينعمت مصدران امورند ولي در حكومت من درآوردي ولايت فقيه حاكمان به مردم همچون اشخاص صغيرو سفيه و ناقص العقل نگاه ميكنند. پس جاي مردم در اين حكومت كجاست؟ چون ازنظر فقهاي حكومت مردم سفيه وصغيروناقص العقل هستند پس نميتوانند ”سالار“ حكومت باشند. كجاي دنياآمده اند ومشتی ديوانگان وناقص العقلها راسالار مملكت كرده اند؟ حال ملاحظه كنيد كه اين شعار مردمسالاري ديني جز يك خدعه ي موذيانه نيست تا براي مدتي ديگر آخوندها را در رأس حكومت نگهدارد. نكته ي قابل تأسف آنست كه اكثر گروههاي متمايل به چپ و به ظاهر مترقي نيز با اين آخوند خاتمي همراه شده و از شعار بي پايه و تو خالي وي حمايت كرده و ميكنند. اينها همانطور كه سياست خائنانه ي اتحاد شوروي در مورد ايران را وارونه تجزيه و تحليل ميكردند، همانگونه هم مسحور اين بازي حيله گرانه ي آقاي خاتمي و دارودسته ي اصلاح طلبان شده اند. مردم ديگر حاضر نيستند تا عنان اختيار خودرا به اينها بدهند وقتي شاهدند كه چگونه در جريان انقلاب آنها با ارتجاع متحد شده و هنوز هم شيپوررا از سر گشادش ميزنند. ملت ايران به رهبراني در اين مبارزه نيازدارد كه محور توجه آنها جز منافع ايران وملت ايران چيز ديگري نباشد. حال ملاحظه ميكنيم كه تعدادي از اين نيروهاي به ظاهرمترقي دست اتحاد به سوي سلطنت طلبان دراز كرده انددرحاليكه تا همين ديروز سلطنت طلبان را نوكران اجنبي خطاب ميكردند. آخر تا كي مردم بايد آلت دست يك مشت روشنفكرنماهاي ناقص آموخته شود؟

ازسوي ديگر ملاحظه ميكنيم كه آقاي خامنه اي كه درراس حكومت قرارگرفته ودر واقع رئيس كل فاسدان و مجرم رده اول است نيزازاين شعارمردمسالاري شيخ خاتمي مشعوف شده واونيز درپيامي به شوراهاي شهروروستا، تاكيد به مردمسالاري ديني ميكند.  به قول معروف: به بين آش چقدر شوره كه آشپزباشي هم صدايش درآمده است!! درحاليكه از صغيرو كبير انگشت اتهام را به سوي شخص وي نشانه گرفته اندودرحاليكه نامبرده درراس حكومت ظلم وجوروفسق وفجور قرارگرفته وفقروفسادوارتشاء وفحشا از رأس تا ذيل كشوررافرا گرفته است، حال نامبرده شعار مردمسالاري ديني را سرميدهد درحاليكه وي وساير فقهاي زمامدارامور نه به اندازه يک سرسوزن براي مردم حقي قائلندو نه اصلاً مردم توسط زمامداران اين حكومت داخل آدم به حساب ميآيند.  بايد به اين آقا گفت كه اول بيا برادريت را ثابت كن وبعدادعاي مردمسالاري ديني كن!!

٤- عده اي سعي دارند تا بادليل وبرهان زمامداران حكومت را به راه راست آورندتا بطور مسالمت آميزاين حكومت استبدادي ديني را به يك حكومت دمكراتيك ومردمي تبديل نمايند. بايد ديد كه برطبق دكترين ولايت فقيه اين امر ميسراست يا خير. درزير نويسنده به شواهدي استنادخواهد كرد تا نشان دهد همانطوركه همگان تاكنون ملاحظه كرده اند، نه تنهاايراد وانتقاد ازاين حكومت ممنوع است بلكه اصراردرتغيير مشي آن به عنوان دخالت دركار خداونداست كه كفرخواهد بود.
در پاورقي كتاب فوق مندرج در صفحات۲۷ و۲۸چنين ميفرمايد:

”...در آيه مباركه ” ياايهالذين آمنوااطيعوالله واطيعوارسول و اولي الامرمنكم...“ اطاعت از ”ولي امر“ واجب شمرده شده است. ”اولي الامر“ بعدازرسول اكرم(ص) ائمه اطهارند كه متصدي جند وظيفه يا مقام هستند...پس از ايشان فقهاي عادل عهده داراين مقامات هستند.“    

صفحه٤٩:

”...علل ودلائل متعددي تشكيل حكومت وبرقراري ”ولي امر“ را لازم آورده است. اين علل و دلائل وجهات موقتي و محدود به زماني نيستند و در نتيجه لزوم تشكيل حكومت هميشگي است...بنابراين امروز و هميشه وجود ”ولي امر“ يعني حاكمي كه قيم و بر پا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد ضرورت دارد...“

صفحات٩٨ و ٩٩:

”...نظر به اينكه فقها مقام نبوت را دارا نميباشند وشكي نيست كه شقي هم نيستند، بالضروره بايد بگوئيم كه ”اوصياء“ يعني جانشينان رسول اكرم(ص) ميباشند...“
 صفحه ١٠٣:

”...اسحاق بن يعقوب نامه اي براي حضرت ولي عصر(عج) مينويسد وازمشكلا تي كه برايش رخ داده سئوال ميكند و محمّد بن عثمان عمري – نماينده آن حضرت نامه را ميرساند. جواب نامه به خط مبارك صادر ميشود كه...در حوادث وپيش آمدهابه راويان حديث مارجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند ومن حجت خدايم... بطور كلي و سربسته سئوال كرده: اكنون كه دست ما به شما نميرسد در پيشآمدهاي اجتماعي بايد چه كنيم، وظيفه چيست؟ يا حوادثي را ذكر كرده و پرسيده در اين حوادث به چه كسي رجوع كنيم؟...حضرت جواب فرموده اند كه در حوادث و مشكلات به روات حديث ما يعني فقها مراجعه كنيد. آنها حجت من بر شما ميباشند ومن حجت خدابرشمايم...“

صفحات ۱۰۸ و١٠٩:
”...خداوند تعالي به ولات امر- رسول اكرم(ص) و ائمه(ع)- امركرده ولايت و امامت را به اهلش رد كنيد يعني رسول اكرم(ص) ولايت را به اميرالمومنين (ع) و آنحضرت هم به ولي بعدازخودواگذاركندو همينطور ادامه يابد...“

صفحه ۱۷۲:

”...ولايتي كه براي پيغمبراكرم(ص) وائمه(ع) ميباشد،براي فقيه هم ثابت است. دراين مطلب هيچ شكي نيست مگر موردي دليل برخلاف باشد والبته ماهم آن مورد را خارج ميكنيم...“

بدينترتيب ملاحظه ميكنيم كه سردمداران حكومت اسلامي باتوسل به امر امام غائب به یک شخصیت ساختگی بنام اسحاق ابن یعقوب! ونیز امرخداوند به محمّد! وحتی تشبث به دوازده امام وچهارده معصوم، خودرا نمايندگان خداوندبرروي زمين به حساب ميآورند وهمانطوركه دربالاذكرآنرفت، چون ازنظراينها مردم ناقص العقل وصغيرند، لذا حق ندارند تابراي قيم هاي خودتعيين تكليف كرده وخواستار تغيير مشي حكومت كه خواسته الهي است، بشوند. درواقع خواست تغييرمشي اين حكومت همانادخالت درامورخداونديست وبرطبق تجربه، دخالت درامورخداوندي چيزي جز محاربه باخدا ومفسدفي الارض بودن نيست. پس تبديل مسالمت آميز اين حكومت به يك حكومت مردمسالارچيزي جز رؤيا نخواهد بود.
 
٥- اما درپاسخ كساني كه بادلائل من درآوردي ادعادارنددين از دولت بايد جداباشد ودر اين حكومت ميتوان بطورمسالمت آميز به چنين هدفي نائل آمد، بهتراست تا به دكترين ولايت فقيه توسط آقاي خميني كه كليه فقهاي حاكم به آن معتقد هستند، توجه كنند.

درصفحه۲۳ كتاب فوق چنين آمده است:

”...اين را كه ديانت بايدازسياست جداباشدوعلماي اسلام در اموراجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده اند...اينرا بيدينها ميگويند. مگرزمان پيغمبر(ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگردرآن دوره عده اي روحاني بودند و عده ديگر سياستمداروزمامدار؟! مگرزمان خلفاي حق ياناحق، زمان خلافت حضرت امير(ع)  سياست از ديانت جدابود؟ دودستگاه بود؟ اين حرفهارااستعمارگران وعمال سياسي آنها درست كرده اند تا دين را از تصرف اموردنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنارسازند... “

       ۶- همانطوركه دربالاذكرآن رفت، دست اندكاران حكومت باتمهيدات قبلي وحيله وتزوير ازچندسال پيش به دودسته به اصطلاح محافظه كاران واصلاح طلبان تقسيم شده وسعي كردندتاباكشاندن مخالفان به طرف اصلاح طلبان و اميدوار نگاهداشتن آنها به رفرم ازطرق مسالمت آميز، بر عمر حكومت استبدادي ديني بيافزايند. باز يك مشت به ظاهر روشنفكر به دفاع ازمشاركت مردم درانتخابات به نفع به اصطلاح اصلاح طلبان، ملت را به مشاركت موثردرانتخابات تشويق كردند وملت نيز به دعوت آنان لبيك گفت. سپس بعداز هشت سال ازنشاندن آقاي خاتمي براريكه رياست جمهوري ونيز رساندن اصلاح طلبان به صندليهاي مجلس، مردم به خوبي دريافتند كه اصلاح طلبان همان گرگهاي محافظه كارهستند كه به لباس ميش درآمده اند. درواقع ازهمان ابتدا واضح بود كه زمامداران حكومت اسلامي به نقش مجلس ورأي اكثريت مردم اهميتي قائل نيستند. باهم نگاهي به دكترين آيت الله خميني دراينمورد مياندازيم. در صفحات ۵۲ و۵۳ چنين ميگويد:

”...حكومت اسلامي نه استبدادي است ونه مطلقه. بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه بمعني متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه ازاينجهت كه حكومت كنندگان دراجراواداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه درقرآن كريم وسنت رسول اكرم(ص) معين گشته است. مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت شود. ازاينجهت حكومت اسلامي حكومت قانون الهي بر مردم است...هيچكس حق قانونگزاري ندارد وهيچ قانوني جزحكم شارع را نميتوان بمورداجرا گذاشت. بهمين سبب در حكومت اسلامي بجاي مجلس قانونگزاري...مجلس برنامه ريزي وجوددارد...“

صفحه٥٤:

”...درحكومتهاي جمهوري ومشروطه سلطنتي، اكثريت كساني كه خود را نماينده اكثريت مردم معرفي مينمايند هرچه خواستند بنام قانون تصويب كرده سپس بر همه مردم تحميل ميكنند...“

پس ملاحظه ميكنيم كه اولاً ولي فقيه به جمهوري اعتقادي ندارد و ثانياً برخلاف برداشت اشتباه مردم نسبت به سِمَت وموقعیت مجلس، [اين مجلس براي برنامه ريزي است ونه قانونگزاري]. اين دقيقاً همان وضعيست كه مردم از ابتداي تشكيل اين حكومت وبخصوص از تاريخ تشكيل مجلس ششم باآن مواجهند كه اين مجلس نتوانست حتي كوچكترين قدمي درجهت خواسته هاي ملت درراستاي سلب نظارت استصوابي وكوتاه كردن دست شوراي نگهبان ازدخالت بر امرانتخابات وارزيابي صلاحيت نمايندگان مجلس بردارد زيراازنظرآنها نه تنها مردم داخل آدم به حساب نمي آيندچون ناقص العقل وصغيرند، بلكه نمايندگان آنها نيزبنا به احکام شیعه جزاختيار [برنامه ريزي] ازاختيارات ديگري برخوردارنبوده وضمنا رأي اكثريت با نبودنش يكيست. به همين دليل است كه نمايندگان قانون وضع ميكنند وشوراي نگهبان هم آنرا درسطل آشغال مياندازد. ولي بايد توجه داشته باشيم كه اين نمايندگان همگي به اين امرواقفند كه نوكرهاي بي اختياري بيش نيستند، منتهي چون نوكرند پس دست ازكرسي نمايندگي برنميدارند تا هرچه بيشترخوش خدمتي كرده وهرچه بيشتر ملت مظلوم را درمنجلاب حكومت اسلامي نگاهدارند. خوشبختانه ملت اين بازي رانيزمتوجه شده است وديگر دردام حيله گران آخوندي نخواهدافتاد.

      ۷- بازعده اي ازآخوندها كه به اصطلاح ميانه رو هستند، بعد از سالها همكاري بارژيم حاضرومشاركت درارتكاب صدها اعمال غيرانساني ونامشروع رژيم ولب نجنباندن درمخالفت باآنها، حال كه ديده اند مردم متوجه حيله وخدعه عمال حكومتي شده ودارندراه خودرا جداميكنند، آمده اند و راهي را پيشنهاد كرده اند تازمامداران حكومتي راواداركنند كه ازدخالت در اموراجرائي چشم پوشي كرده وبا برگشتن به حوزه هافقط به كار ارشاد ديني مردم وحكومت به پردازند. اينهم حيله اي بيش نيست وهمچه چيزي محال است كه اتفاق بيافتد. به دكترين ولايت فقيه توجه كنيم تابهترمتوجه اين موضوع شويم.  در صفحه٢١ كتاب فوق چنين اظهارميدارد:

”...بهمين جهت اسلام همانطور كه جعل قوانين كرده قوه مجريه هم قرارداده است. ولي امر متصدي قوه مجريه قوانين هم هست...“

صفحات ٢٦ و٢٧:

...رسول اكرم(ص) در راس تشكيلات اجرائي و اداري جامعه مسلمانان قرارداشت. علاوه برابلاغ وحي وبيان و تفسير عقايدواحكام و نظامات اسلام به اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام همت گماشته بود تادولت اسلام را بوجودآورد. درآن زمان مثلا به بيان قانون جزا اكتفا نميكرد بلكه در ضمن به اجراي آن مي پرداخت، دست ميبريد، حد ميزد و رجم(سنگسار) ميكرد. پس از رسول اكرم(ص) خليفه همين وظيفه و مقام را دارد...بهمين جهت اسلام همانطوركه قانونگزاري كرده قوه مجريه هم قرارداده است. ”ولي امر“ متصدي قوه مجريه هم هست...“

صفحه ٢٩:

”...بديهي است ضرورت اجراي احكام كه تشكيل حكومت رسول اكرم(ص) را لازم آورده منحصرومحدودبه زمان آن حضرت نيست وپس از رحلت رسول اكرم(ص) نيزادامه دارد. طبق آيه شريفه، احكام اسلام محدود به زمان و مكاني نيست و تاابدباقي ولازم الاجرا است...“

با توجه به موارد بالا متوجه ميشويم كه طبق دكترين ولي فقيه امكان كناره گيري اين جماعت از امور مجريه محال و غير ممكن است. در ضمن متوجه ميشويم كه دست بريدن وشلاق زدن وسنگسار مردم توسط شخص خود پيغمبر باب شده و جزء جدانشدني و پايه ومبناي حقوق جزاي اسلاميست.

در اين نوشته، نويسنده كوشش كرد تا بااستناد به مباني فقهي ولايت فقيه ثابت نمايد كه تغييرمسالمت آميز اين حكومت به يك حكومت مردمسالار چه از طريق انتخابات ويا از طرق پارلماني، محال وغيرممكن است چون حكومت همچه امكاني را به مردم نخواهددادواگر هم به ظاهر به تشكيل مجلسي چون مجلس ششم رضايت دهد با اعمال نفوذ وسرندكردن منتخبان ملت، عوامل نخاله خودرابا رنگ آميزي تازه روانه مجلس خواهد نمود. اين مرحله از مبارزه به علت تعارض(تضادلاينحل) منافع ملت با حكمرانان موجود جز با حذف كامل طرف مقابل راه ديگري ندارد. استراتژي مبارزه بايد با هدف تغییركامل رژيم وسيستم موجود با بهره گيري از تمام مردم بدون تظاهروطرفداري از هر ايدئولوژي خاص صورت گيرد. مبارزه بايددرهمه جهات به طور مثبت وبدون توسل به شيوه هاي پارلمانتاريستي به جلوحركت كند. ملت ديگرنبايد به روشهائي كه مورد قبول حاكمان است تن دردهدچون برطبق تجربيات قبلي حاصلي جز اتلاف وقت نخواهدداشت.  مبارزه مستمرو يكپارچه ومتحد ملت ازداخل وخارج بااستفاده ازاهرمهاي فشارسياسي واقتصادي، رژيم رابه زانودرآورده ومضمحل خواهد كرد. 
آيا تن دادن به سی وشش سال خدعه وتزويررياكاران آخوندي ديگركافي نيست؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر