۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه


نگاهی نو به اسلام

نوشته: علی کبیری


دربارۀ اسلام نوشته های بسیاری از پژوهشگران مسلمان وغیر مسلمان بجامانده اند. منابع پژوهشی پژوهشگران مسلمان براساس نوشته های تاریخنویسان مسلمان ماقبل خود یا روایتهای تاریخی که ازسوی راویان اسلامی از راه نقل سینه به سینه به آنها رسیده است، میباشد. درمورد پژوهشگران غیر اسلامی، میتوان آنان را به چهار گروه دسته بندی کرد: گروه یک نیز مانند پژوهشگران مسلمان، منابع خود را از نوشته های تاریخنویسان اسلامی، برگزیده اند. گروه دوم پژوهشگران غیراسلامی به علت عدم دسترسی به قسمتهائی از تاریخ اسلام ضمن استفاده از منابع غیر اسلامی، بابرگزیدن فرضیه هائی و اثبات آنها، تاریخ اسلام را بطور روشمند (Methodic) تدوین کرده اند. گروه سوم شامل کسانیست که تاریخ اسلام را برمبنای مدارک بجاماندۀ باستانشناسی تدوین نموده اند. منتها بیشتر مدارک مورد استناد آنها برای محدودۀ کوچکی صادق بوده ودر مقیاس وسیعی نمیتوانند پاسخگوباشند. گروه چهارم کسانی هستند که نه به وجود محمّد پیغمبر اسلام اعتقادی دارند ونه به اینکه منشاء این دین از سرزمین حجاز درعربستان، بوده است.

نوشتۀ حاضرتاآنجائی که دسترسی به منابع غیر اسلامی اجازه میدهد، براساس مدارک تاریخی بجامانده از منابع غیرمسلمان و مقابلۀ آنها با منابع تاریخی اسلامی، روایتهای آن وبخصوص قرآن، تدوین شده است. علت برگزیدن چنین روشی دربررسی تاریخ اسلام آنست تا با نگرش پیش گفته، برگوشه هائی از تاریخ اسلام نوری تابانده وآگاهیهای لازم مربوط به آن را دراختیار هم میهنان ایرانی قرار دهد. بنابراین چون تاریخ اسلام با وجود یاعدم وجود محمّد گره خورده است، ابتداء به این موضوع خواهم پرداخت.

آیا محمّد تاریخی وجود داشته یا یک اسطوره بوده است؟

عده ای از مورخین وبخصوص دین شناسان آلمانی از قبیل اولیگ ( Karl-Heinz Ohlig )  که یکی از دین شناسان مسیحی بوده ودردانشگاه زارلند آلمان به تدریس موضوعهای مربوط به مسیحیت اشتغال دارد، در کتابی زیر عنوان " منشاء پنهان اسلام و پژوهشی نو دربدو شروع آن ، " 
The Hidden Origins of Islam - New Research Into Its Early History 

که شامل مقاله هائی از چند نویسندۀ اروپائی میباشد، به اختصار به دو نتیجۀ زیررسیده است:

1- محمد تاریخی وجود خارجی نداشته است، 2- شروع اسلام نه از حجاز در عربستان، بلکه از عراق وبغداد بوده است. برهمین اساس نیز مقالۀ بلندی

http://www.inarah.de/cms/geschichte-rueckwaerts

که قابل دسترسی دراینترنت میباشد، نوشته است. مضافاً به اینکه یکی دونفراز ایرانیان که دستی هم درنویسندگی وترجمه دارند، بدون مطالعۀ کافی وصرفاً برمبنای ادعاهای اولیگ وهمفکرانش، اقدام به ترجمه های ناقصی از آثار وی کرده و کوشش درمخدوش کردن تاریخ اسلام دارند. به این سبب لازمست نگاهی از زاویۀ متفاوتی به اسلام انداخته شود تا درستی یا نادرستی چنین نوشته ها وادعاها روشن شود. درنهایت، قضاوت را به هم میهنان واگذار میکنم.

برمبنای نتیجه گیری ازمنابع مستند و دست نوشته های تاریخی بجا مانده ازغیر مسلمانان، ادعاهای اولیگ درمورد عدم وجود محمّد  بی اساس میباشد. درزیرچند مدرک نوشتاری تاریخی که پژوهشگران دردرستی آنها متفق القول هستند، ارائه خواهد شد. ابتداء از قدیمی ترین آنها که مربوط به چند سال بعداز مرگ محمّد پیغمبراسلام است اشاره کرده و سپس با رعایت ترتیب زمانی، به ارائۀ مدارک وشواهد تاریخی دیگری نیز خواهم پرداخت.

          1-  قدیمی ترین دست نوشتۀ بجا مانده به تاریخ 634 میلادی یا دوسال پس از مرگ محمد پیغمبر اسلام، بنام "آموزه های یعقوب نومسیحی" میباشد. نسخه های متعددی از این دست نوشته به زبانهای یونانی، اسلاو ( Slav )، حبشی ( Ge'ez )، آرامی وعربی دردست است. برای مطالعۀ بیشتر درمورد وجود این دست نوشته ها ونیزمکانهای نگهداری آنها، میتوان به پژوهش مشترک دو پژوهشگرفرانسوی تاریخ قرون وسطی  درصفحه های 273-48 بشرح زیر مراجعه کرد:

Juifs et Chrétiens dans l'Orient Byzantin by Gilbert Dagron and Vincent Déroche 2010

دوپژوهشگر دیگر فرانسوی نیز نسخۀ یونانی دست نوشتۀ نامبرده را مورد پژوهش قرارداده اند:

La Didascalie de Jacob by R. Graffin and F. Nau 1983

برای مطالعۀ بیشتر میتوان به کتابشناسی درمورد روابط بین مسلمانان ومسیحیان، در صفحه های 119-117 کتاب زیربا عنوان 
Doctrina Jacobi Nuper Baptizati که دردسترس عموم است مراجعه نمود:

Christian-Moslem Relations, A Bibliographical History, Volume 1, Edited by David Thomas and Barbara Roggema 2009

توضیح کوتاهی درمورد تاریخچۀ آن قسمت از دست نویس مورد نظر در این نوشته:
دردورۀ حکمرانی هراکلیوس امپراتور روم شرقی به پایتختی بیزانس یا کنستانتین یا به عربی قسطنطنیه (استانبول کنونی)، به دستور امپراتور که مسیحی وپشتیبان ومدافع مسیحیت بود، فرمان داده شد تا کلیۀ یهودیان ساکن درقلمرو امپراتوری در آفریقا، به دین مسیح درآیند. یعقوب که یک یهودی بازرگان بود، در کارتاژ (تونس کنونی) به اجبار از یهودیت به مسیحیت تغییر دین داده وپس از تحقیق بیشتر درمورد مسیحیت، در سلک یکی از مسیحیان معتقد و مؤمن درمیآید و اقدام به تبلیغ وترویج مسیحیت درمیان یهودیان میکند. این دست نوشته حاصل تبلیغ وی از این آئین است که بصورت مناظره بین او و پسرعمویش ژوستوس ( Justus ) که یک یهودی مؤمن و معتقد بود وبه تورات تسلط کافی داشت، درحضور سایر یهودیان، درمیگیرد. توضیح آنکه در تاریخ 633 میلادی، آبراهام برادر ژوستوس که ساکن سزاریه بود (سزاریه درساحل مدیترانه و در اسرائیل کنونی واقع است) با خبر میشود که ارتش روم شرقی از تازیان ( Saracens )  (1) به رهبری پیغمبر نوظهوری شکست خورده وفرماندۀ آن کشته شده است. این خبر یهودیان ساکن فلسطین را به وجد آورده وبه آنها امید میدهد تا رهبر این اعراب در کسوت پیغمبرموعود، چنانچه در تورات وعدۀ ظهور او برای نجات قوم یهود داده شده است، بتواند یهودیان را ازظلم وستم رومیان نجات دهد. ضمن این مناظره، ژوستوس به خبر کشته شدن فرماندۀ رومی درمنطقه اشاره نموده و درادامه به اظهارات پیرمرد صاحب نظری ازاهالی سیکامینه ( Sykamina ) درپاسخ به سئوالی از آبراهام درمورد آن رهبر به عنوان پیغمبری که در عربستان ظهورکرده است، اشاره میکند. پیرمرد نامبرده درپاسخ به سوآل آبراهام راجع به پیغمبر مزبور، اظهار میدارد  « " آن مرد پیغمبری دروغین است، زیرا پیغمبران با شمشیر نمیآیند. درواقع این اعمال او جز ایجاد هرج ومرج نیست ومن معتقد به همان مسیح اولین که مسیحیان به عبادت او میپردازند، هستم که اکنون بجای آن پیامبر خدا، ما آمادۀ پذیرفتن  یک ضد مسیح میشویم..."  پس ازآن من، آبراهام، از کسانی که آن مرد رادیده بودند، شنیدم که هیچ گونه درستی و راستی دراعمال آن پیغمبرنما جزخونریزی نمیتوان یافت. او ادعا کرده کلید بهشت را در دست دارد که چنین ادعائی از جانب چنین فردی باورنکردنیست.» 

برمبنای پژوهشهای مورخین، این فرد بجز محمّد کس دیگری نمیتواند باشد. چون بجز او فرد دیگری در آن برهۀ زمانی درحجاز وعربستان دعوی پیغمبری نکرده بود.  مضافاً به اینکه این دست نویس تاریخ مرگ محمّد ازجانب مورخین اسلامی (سال دهم هجری مطابق با 632 میلادی در مقابل سال 634 میلادی که تاریخ این دست نویس است) را مورد تردید قرارمیدهد. البته بمنظور اجتناب ازترتیب تاریخی براساس استناد مورخین اسلامی، دراینجا همان سال 632 میلادی مربوط به مرگ محمّد را درنظر میگیریم. بهر حال، با ارائۀ مدارک تاریخی که درپی خواهدآمد، وجوداین فرد به عنوان محمّد پیغمبر اسلام محرز خواهدشد.

          2-  دست نویس دیگری بتاریخ 637 میلادی زیر عنوان

A Record of the Arab Conquest of Syria, AD 637

دردست است. این دست نویس شامل 25 سطر بوده ویادداشتی به خط سُریانی در حاشیۀ کتاب مقدس مسیحیان است.  نویسنده خود شاهد زندۀ نبرد بین تازیان وسپاهیان روم شرقی درنزدیکی شهر الجابیه (Gabitha) واقع در شمال رود یَرموک (Yarmuk) بوده است. طی این نبرد بسیاری از دهات ویران شده و بسیاری از احشام از سوی تازیان به غنیمت گرفته میشوند. دراین نبرد تازیان شکست سختی به رومیان وارد کرده وبنا به گفتۀ شاهد نامبرده تعداد 50,000 نفر از رومیان کشته شده وبسیاری از مردم به اسیری گرفتارمیشوند. این نبرد در تاریخ به نبرد یَرموک معروف است. به هر حال، در سطر 10 یادداشت نامبرده، از "عربهای محمّد" یادشده است که بسیاری ازمردم از سواحل قلیله تا محدودۀ دمشق را کشته یا به اسارت میگیرند.
دست نویس بالا که مربوط به پنج سال پس از مرگ محمّد بوده وتازیان را "عربهای محمّد" مینامد، مؤید آنست که درآن زمان نام محمّد به عنوان رهبرعربها که دست به کشت وکشتار دیگران میزد، درمیان مردم ساکن سرزمینهای مجاور عربستان، نامی شناخته شده بوده است.
این مدرک تاریخی را میتوان درصفحه های 4-1 ازپژوهش تاریخی زیر ملاخظه کرد:

The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles by A. Palmer (1993)

          3-  مدرک تاریخی دیگری که متعلق به سال 640 میلادی (8 سال پس از مرگ محمّد) میباشد، زیرعنوان Chronicle 640 است. مجدداً در صفحه های 18 و19 از نوشتۀ مزبور، به نبرد بین تازیان وسپاهیان روم شرقی در 20 کیلومتری غزه اشاره کرده و از تازیان به نام "اعراب محمّد" نام میبرد. این شاهد تاریخی را در صفحه های 5-24 پژوهش ردیف 2 بالا میتوان ملاحظه کرد.

          4- مدرک تاریخی دیگری که باز متعلق به سال 640 میلادی بوده و حکایت از هجوم تازیان به سرزمین مصر میکند، نیز دردست است. درصفحۀ 201،  فصل CXXI (121)، ردیف، 10 ، یوحنای نیکیو اسقف مصری شکوه سرمیدهد «...یوحنای نیکیو شکوه سر میدهد  « و اکنون بسیاری از مصریان که جزء مسیحیان دروغین بودند، به انکار آئین مقدس وروانبخش مسیحیت ارتدکس پرداخته وبه کسوت اسلام که برضد ارادۀ خداوندی بوده درآمده ودکترین جانوری بنام "محمّد" را پذیراشده اند. این جمع همگی دچار اشتباهند که با این بت پرستان همدست شده و برعلیه مسیحیان سلاح بدست گرفته اند...»

لازمست دربارۀ این مدرک توضیحاتی داده شود. متن انگلیسی این مدرک با عنوان زیر دردسترس عموم است:

The Chronicle of John, Bishop of Nikiu, by R.H. Charles (2007)

که ازمدرک هرمان زوتنبرگ ( 
Hermann Zotenberg ) از زبان حبشی ( Ge'ez ) به انگلیسی ترجمه شده است. طبق داده های تاریخی اصل این مدرک به یونانی بوده وسپس به عربی برگردانده شده وپس از آن درتاریخ 1602 میلادی به حبشی ترجمه شده است. درتاریخ 1916 میلادی، رابرت هنری چارلز، به عنوان دین شناس وپژوهشگر مدرک نامبرده را ازروی مدرک حبشی زوتنبرگ به انگلیسی برگردانده است. ازمدرک اصلی تنها دونسخه دردست است. یکی ازآنها در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا ودیگری در کتابخانۀ ملی فرانسه موجود میباشد.

          5-  مدرک تاریخی دیگربجامانده از مسیحیان مارونی بنام

The Maronite Chronicles AD 664

مربوط به 32 سال پس از درگذشت محمّد میباشد. بخشی از این مدرک مربوط به حکمرانی معاویه (معاویة ابن ابو سفیان) است. درمورد اشاره به محمّد، قسمت مورد نظر از صفحۀ 32 پژوهش ردیف 2 بالا به فارسی برگردانده میشود:

« درژوئیۀ همان سال (660 میلادی و 28 سال پس ازمرگ محمّد)، امیران وعربهای بیشماری گردهم آمده وبا بلند کردن دست راست با معاویه بیعت کردند. سپس دستور صادرشد که وی پادشاه کلیۀ سرزمینهای متصرفی بوده واطاعت از او لازمست...او در دمشق به تخت سلطنت نشست واز نشستن بر تخت سلطنت "محمّد" (درمدینه یا یثرب) خودداری کرد.»

          6-  مدرک تاریخی دیگری (60 سال پس ازدرگذشت محمّد) دربارۀ محمّد دردست است. این مدرک بنام

James of Edessa, AD 691/2

میباشد. در صفحۀ 37 پژوهش مندرج در ردیف 2، در جدولی که بصورت حرفه ای تدوین شده است، به نام محمّد اشاره شده است:

« محمد، اولین پادشاه عربها...»

وسپس درصفحۀ 39 (صفحه 326 مدرک اصلی) درسمت چپ جدول نامبرده توضیحی راجع به محمّد بشرح زیرمیدهد:

« ومحمّد برای تجارت به سرزمینهای فلسطین و عربستان و فنیقیه ( Phoenicia ) و طائر ( Tyrian ) میرفت.»

و باز مدارک تاریخی بسیاری ازمنابع غیرمسلمانان که ازاوائل قرن هشتم به بعد بجا مانده اند، به نام محمّد اشاره کرده اند. وجود مدارک تاریخی فوق مؤید آنست که لااقل از 2 سال بعد از مرگ محمّد، نام و شخصیت او درسرزمینهای خارج ازشبه جزیرۀ عربستان به عنوان رهبری که جنگ و خونریزی را سرلوحۀ خودقرارداده، شناخته شده بود. بنابراین ادعاهای اولیگ وکالیش ( 
Muhammad Sven Kalisch ) ودیگران درمورد عدم وجود محمّد تاریخی، ادعاهائی بی پایه واساس اند. مضافاً به اینکه مدارک وشواهد پیش گفته دلالت بر این واقعیت دارند که براساس روایتهای بجامانده از سوی مسیحیان، صدراسلام وحتی درزنده بودن محمّد با جنگ وخونریزی بسیارهمراه بوده است.

1- Saracen اولین بار در قرن دوم میلادی در جغرافیای بطلمیوس ذکر شده که اشاره به Sarakene که منطقه ای واقع در شمال شبه جزیرۀ سینا است میکند. همچنین، بطلمیوس از مردمی بنام Sarakenoi یاد میکند که درشمال غربی شبه جزیرۀ عربستان ودرمجاورت صحرای سینا زندگی میکرده اند. ولی نیلوس راهب که درقرن چهارم میلادی در صومعه ای در صحرای سینا میزیسته، از این مردمان به عنوان راهزنان سرگردنه نام میبرد که جز خونریزی وقتل کاروانیان  وغارت و چپاول اموال آنها کار دیگری نمیکردند. از همین رو این نویسنده واژۀ Saracen رامعادل کلام فردوسی که تازی نامیده است، بکاربرده است. توضیح آنکه در ویکیپدیای فارسی Saracens را شرقیون ترجمه کرده است که معادل واژۀ نامبرده نمیتواند تلقی شود. زیرا شامل کلیۀ مردمان وحتی ایرانیان و اهالی قفقاز وغیره میشود که در شرق قلمروی امپراتوری روم زیست میکرده اند واین با نظر بطلمیوس که اولین کسی بوده که این واژه را بکاربرده و اشاره به اهالی ساکن در شمال شبه جزیرۀ سینا یا درمجاورت آن کرده است، مطابقت نمیکند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر