۱۳۹۹ مهر ۲۶, شنبه

اسلام؛ ازگهوارۀ مسیحیت آریانی به دامن یهودیت (بخش 2)

علی کبیری

بخش 1 را در اینجا مرور کنید: 

https://sokhan-rooz.blogspot.com/2020/06/1.html

همانطور که قبلاً گفته شد، نفوذ اصول اعتقادی مسیحیت آریانی در بدو اسلام و حتی در قرآن کاملاً مشهود است که در این بخش از نوشته به آن میپردازم. اما، عده ای از پژوهشگران اسلام و قرآن بدون توجه به وجود ریشه های اعتقادی آریانیسم در اسلام، به دنبال اثبات این فرضیه برآمده اند که قرآن رونوشتی از انجیلهای مختلف مسیحیان تثلیثی است. چنین تحلیلی از آیه های قرآن و نیز احکام اسلامی برپایۀ شاخه ای از مسیحیت معتقد به تثلیث (سه خدائی)، درست نیست. بر این اساس است که جمعی از این پژوهشگران به طور مطلق، اسلام را مشابه مسیحیت دانسته اند. عدۀ دیگری از آنها، قرآن را بدون تطبیق تاریخی صدر اسلام و وقایع تاریخی مرتبط با آن، تحلیل نموده و درواقع قرآن را بدون توجه به تاریخ اسلام مورد توجه قرارداده اند. پژوهشگر دیگری به نام کریستف لوکزنبرگ، اصولاً زبان قرآن را زبانی غیرعربی بشمارآورده و تعدادی از آیه های قرآن را از طریق تطبیق واژه های عربی با واژه های آرامی - سُریانی، تحلیل و بررسی کرده است. حتی یکی از پژوهشگران دانشگاه عبری اورشلیم با مراجعه به عقائد سیریل مقدس (Saint Cyril) اسقف اسکندریه که آئین اسلام را ترکیبی از آئینهای مختلف دانسته بود، ضمن آنکه عقائد سیریل  را نکته به نکته مورد بررسی قرارداده و آنها را رد میکند، با وجود این از سایر پژوهشگران اسلامی نیز دراثبات یا رد عقائد سیریل، تقاضای نظرخواهی کرده است.  

اما تنها واقعیتی که از جانب این گروه از پژوهشگران یکسو نگر درنظرگرفته نشده، اینکه، شرح زندگی خصوصی پیغمبر اسلام درقرآن که دستورالعمل مسلمانان جهان قرارگرفته، حمله های لفظی اهالی مدینه به محمّد در مورد بدکاریهای او، کنایه های اهالی مدینه به او در مورد جعل این کتاب، کشمکشهای عقیدتی وی با یهودیان مدینه، شرح قتل وغارتهای نومسلمانان صدر اسلام و غیره...که همۀ اینها درقرآن آمده است را به چه چیزی تأویل میکنند، و دربارۀ اینکه در بسیاری از آیه های قرآن، به عیسی مسیح جنبۀ الهیت داده نشده و مورد به مورد وی را بر خلاف اکثریت مسیحیت رایج معتقد به تثلیث فقط و فقط پسرمریم و نه فرزند خدا نامیده، چه پاسخی دارند؟ آیا جز اینست که این جمع به اشتراک مبداء اعتقادی بین اسلام اولیه و مسیحیت آریانی که آن هم مسیح را یکی از مخلوقات خدا دانسته و از دادن جنبۀ الهیت به او امتناع ورزیده، توجهی نکرده اند؟

به درستی که بخش مهمی از تاریخ صدر اسلام را باید در قرآن جستجو کرد و نه فرضیه پردازی یا تکرار روایتهائی که مجتهدان، فقیهان و مورخان مسلمان پس از گذشت بیش از 200 سال پس از مرگ محمّد، روایت کرده اند. قرآن بخش مهمی از تاریخ راستین صدر اسلام است.

واقعیت دیگری که موظف به گفتنش هستیم، در رابطه با جمعی از پژوهشگران دانشگاهیست که بنا بر ملاحظاتی، ازگفتن برخی از واقعیتهای تاریخی خودداری میکنند. بر اساس مناسبات سیاسی - اقتصادی - اجتماعی رایج، دانشگاهها دارای خط قرمزهای مشخصی هستند و اجازه نمیدهند پژوهشگران دینی، سیاسی و اجتماعی، هر آنچه را که باید گفت، بگویند. هر پژوهشگری که از این خط قرمزها تجاوز کند، باید پیه طرد شدگی اجتماعی، بیکاری و فقر را به تن اش بمالد. تجسم این سناریو سخت نیست که بودجۀ بسیاری از پژوهشها از سوی مقامها یا کشورهائی تأمین میشوند تا با اتکاء به آنها بتوانند منافع سیاسی خود را پیش ببرند. جمع بسیاری از پژوهشگران فلسفه، تاریخ، جامعه شناسی، الهیات و حتی باستانشناسی، به علت وابستگیهای مالی به دانشگاهها که به نوبۀ خود از منابع مالی دیگری که سیاستهای بخصوصی را دیکته کرده و رعایت آنها را از شرائط کمک به دانشگاهها و پژوهشگران دانشگاهی در متن قراردادهای کمکی می گنجانند، نمیتوانند تجاوز کنند. در غیر این صورت، یک پژوهشگر تاریخ یا فلسفه به علت نداشتن هنر دیگری برای زیستن، یا باید رو به قبله دراز شده و فاتحۀ زندگیش را بخواند و یا برای زنده ماندن، به کارهای پست بپردازد. از این رو، انتظارنداشته باشیم تا پژوهشگران دانشگاهی واقعیتهای صدر اسلام را آنطور که باید گفته شود برایمان برملا کنند. اکثر آنها نان را به نرخ روز میخورند و در جهت وزش باد به تنظیم بادبانهای پژوهشی شان میپردازند.

پس از آنکه در بخش نخست این نوشته شرح آمدن بحیرای راهب به یثرب و شروع تعلیمات وی به مخمّد جوان گفته شد، حال به بررسی نفوذ مسیحیت آریانی در بخش دیگری از جزیرة العرب پیش از اسلام و نیز وجود رگه های مسیحیت آریانی درقرآن و اسلام، پرداخته میشود.

بر اساس گزارشهای تاریخی در دسترس، شاخۀ آریانی مسیحیت، آئین یهودیت و نیز بت پرستی در عربستان قبل از اسلام وجود داشته اند. در مبحث پیشین به بحیرای راهب پرداخته و نشان داده شد که چگونه آن راهب معتقد به کیش آریانی به مدینه در شمال حجازآمده و به تعلیم محمّد جوان برای تبلیغ و گسترش این کیش، پرداخت. حال به چگونگی ورود مسیحیت آریانی به یمن که در جنوب جزیرة العرب فرار دارد، میپردازیم.

چگونگی ورود مسیحیت آریانی به یمن

پیش از ورود به بحث در مورد نفوذ مسیحیت آریانی در یمن، لازمست یک بار دیگر پایه گذار آن و نیز شخصیت مقتدری همچون امپراتور روم که به این آئین گروید و از نظر مالی آنرا حمایت نمود و از بیزانس به یمن تا مصرگسترش داد، اشاره شود. آشنائی با کیش مسیحیت آریانی که از سوی سایر مسیحیان به عنوان ارتداد از دین مسیح شناخته شده، به سبب رابطۀ این شاخه از مسیحیت با آغاز اسلام در جزیرة العرب، بسیار لازم و ضروریست.

مسیحیت آریانی منسوب به آریوس (336/256 میلادی) کشیش مصری از نژاد بربرهای آفریقا از کارتاژ است که در اسکندریه ساکن بود. او در سالهای پایانی عمر به قسطنطنیه (استانبول کنونی) تغییر مکان داد و درنهایت در همانجا درگذشت. از آریوس اثری بجا نمانده، چون بیشتر نوشته های وی را کنستانتین امپراتور مسیحی روم شرقی (بیزانس) سوزانید و آنچه که باقی مانده بود نیز از سوی مسیحیان ارتدکس نابود شد. بنا براین، آنچه که از دکترین آریوس که به نام آریانیسم در مسیحیت شناخته میشود، از نوشته های مخالفان در بارۀ وی به روزگار ما رسیده است. اختلاف آریوس با مسیحیت ارتدکس بر سر داشتن صفات انسانی و مادی عیسی مسیح و نه ارتقاء وی به مرتبت خدائی بود. در حالیکه مسیحیت ارتدکس و کاتولیک ضمن آنکه عیسی مسیح را پسر خدا میدانند، معتقدند که روح خدا در عیسی مسیح حلول کرده و او را هم به مقام خدائی رسانده است. استدلال آریوس این بود که “اگر خدا دارای فرزندی باشد، آن فرزند که از خدا متولد شده، تازه زندگی را شروع کرده و بر این اساس، قبل از آن وجود خارجی نداشته است. در حالیکه خدا وجود ازلی و ابدی داشته و نقطۀ شروع و پایان خداوندگاری او معلوم نیست. بنابراین، فردی همچون عیسی مسیح که  موجودیت ازلی و ابدی نداشته، نمیتواند همچو خداوند که همواره وجود داشته، به عنوان خدا محسوب شود. نتیجه اینکه: عیسی انسانی میرا بوده همچون انسانهای دیگر. به سخن دیگر، او بشری بود که فقط برای هدایت انسانهای دیگر خلق شده بود.” اینست جوهر دکترین آریوس که از جانب کلیۀ کلیساهای مسیحی معتقد به تثلیث که در آن برهۀ زمانی دارای اکثریتی از کشیشان و پیروانشان بودند و نیزاکثریت کنونی کلیساهای کاتولیک و ارتدکس، ارتداد از مسیحیت محسوب میشود.

به موجب نامه ای که از یک کشیش آریانی قرن چهارم بنام اوکزنسیوس (Auxentius درگذشته به سال 374 میلادی) از اهالی میلان بجا مانده، مسیحیت آریانی چنین توصیف شده:

من معتقد به همان روح القدسی هستم که توانائی روشنگری و تقدیس دارد..آنی که نه خداست و نه پروردگارچنین خصلتی همان ذات روحانی در وجود عیسی مسیح میباشد که با او برابر نبوده، ولی در همه حال مطیع و فرمانبردار ارادۀ اوست، وعیسی مسیح نیز به نوبۀ خود پسری است که مخلوق خدا بوده و درهمه حا مطیع و فرمانبردارخالق خود استپس، اعتقاد ما بر این مبناست  که: پسر مقام خدائی ندارد، بلکه تابع ارادۀ خداوند و خالق ایست که او را آفریده.

http://ccat.sas.upenn.edu/jod/texts/auxentius.trans.html

بنا بر اطلاعات تاریخی، کیش مسیحیت آریانی که از قرن چهارم میلادی از مصر تا سوریه رواج داشته، اثری از آن پس از قرن هفتم دیده نشده و اسلام جایگزین آن میشود.

در سال 317 میلادی، فرزند کنستانتین بنام فلاویوس ژولیوس کنستانسیوس  (361/317 میلادی) که از سوی مورخین با لقب کنستانتین دوم نامیده میشود، در روم شرقی به تخت سلطنت نشست. این امپراتور که دوران زندگیش با زندگی آریوس (336/256 میلادی) پایه گذارکیش آریانی تلاقی دارد، برخلاف برادران و خویشاوندان مسیحی تثلیثی خود، به کیش آریانی درآمد و بر رواج و گسترش آن کوشش بسیار نمود. در دربار او کشیشی بنام تئوفیلوس هندی بود که در کودکی از جزیره ای در اقیانوس هند به اسیری گرفتار شده و سپس با تعلیمات کشیشهای بیزانس به مسیحیت آریانی گروید و در زمرۀ معتمدین دربار امپراتور در آمد.

به موجب گزارش مورخ کلیسائی به نام فیلوستورگیوس (Philostorgius)، در سال 356 میلادی کنستانتین دوم امپراتور روم شرقی، به کشیش تئوفیلوس هندی (Theophilus the Indian) که بسیار مورد اعتمادش بود، با در اختیار گذاشتن بودجه ای هنگفت، مأموریت داد و او را روانۀ یمن نمود تا با دعوت سران قبائل آنجا، آنها را به گرویدن به کیش مسیحیت آریانی تشویق کند. تئوفیلوس با پول نقد و هدایای بسیاری نزد سران قبائل یهودی مستقر در مأرب (منظقۀ سبا در یمن) رفت، ولی آنها از تغییر آئین یهودیت و پذیرفتن مسیحیت آریانی، خودداری کردند. اما گزارش فیلوستورگیوس ونیز شواهد تاریخی نشان میدهند که تئوفیلوس موفق به گرویدن سران قبائل مستقر در نجران، ظفار، عدن و سواحل جنوبی خلیج فارس به مسیحیت آریانی شد وبا تعلیم مسیحیت آریانی به آنها، توانست حکمرانان آنها را به بنای کلیساهائی در آن مناطق تشویق کند. سران قبائل پیش گفته چنان مجذوب تعلیمات تئوفیلوس شدند که به هزینۀ خود به ساختن کلیسا در شهرهای مزبور پرداختند. توضیح آن که ویرانه های باقیمانده از این کلیساها در قرن بیستم توسط باستانشناسان غربی از زیر شنهای روان عربستان بیرون آورده شده اند. ضمناً در سالهای اخیر حکومتهای امارات و قطر و بحرین و حتی عمان امکانات بسیاری در اختیار باستانشناسان غربی برای کشف بقایای این کلیساها قرار داده اند.

Church History, Book 3, Chapter 4, by Philostorgius, Oxford, Translated by E. Walford 

و نیز:

Philostorgious Church History, Book 3, Chapter 4,  Translated by Philip R. Amidon, S.J., Published by Society of Biblical Literature, Atlanta

پس از موفقیت در یمن، تئوفیلوس به زادگاه خود در هندوستان رفت تا اهالی آنجا را نیز تشویق به گرویدن به آئین مسیحیت آریانی کند. ولی با وجود کوششهای ممتد، موفق به انجام آن نشد. سپس وی با یک کشتی که امپراتور در اختیارش گذاشته بود، به آکسوم (Aksum) حبشه رفت و موفق شد تا پادشاه آنجا را نیز به کیش مسیحیت آریانی در آورد. پس از آن، تئوفیلوس به بیزانس مراجعت کرد و به خاطر خدماتی که در ترویج و گسترش مسیحیت آریانی نموده بود، مورد تشویق بسیار امپراتور قرارگرفت و به عنوان یکی ازمقربان دستگاه امپراتوری تا آخرعمر در نهایت آسایش و آرامش زندگی کرد.

این بود شرح کوتاهی در مورد نفوذ مسیحیت آریانی به یمن در بخش جنوبی جزیرة العرب در قرن چهارم میلادی.

بر اساس پژوهشهای تاریخی زنده یادعرفان عارف شهید، استاد تاریخ دردانشگاههای آکسفورد و پرینستون و جرج تاون و نیزسایر مورخین کلیسائی، مسیحیت  در قرون 5 و 6 در یمن بطور وسیع وجود داشت. همچنین، به منظور بزرگداشت قتل عام مسیحیان نجران از سوی یهودیان حمیاری در سال 523 میلادی که در تاریخ مسیحیت به عنوان “شهدای نجران” شناخته شده، هرساله مراسمی در واتیکان و کلیساهای مسیحی ارتدکس برپا میشود و نیز گزارشهای تاریخی در مورد حملۀ حبشیهای مسیحی به یهودیان یمنی در سال 525 میلادی به انتقام قتل عام نامبرده، مؤید وجود مسیحیان طی قرون 5 و 6 در نجران که درشمال یمن واقع شده، میباشد. ن ک به:

Byzantium and Arabs in the Fifth and Sixth Century, by Irfan Shahid, Fordham University

 با توجه به پژوهشهائی از سنگنوشته های منسوب به ابرهه پادشاه یمن در اواخر قرن ششم و برهۀ نزدیک به ظهور اسلام در این خطه، نتیجه میشود که ابرهه و مردمان یمن در دوران حکومت او اکثراً به مسیحیت آریانی گرایش داشتند. چنین واقعیتی را میتوان از سه سنگنوشتۀ ابرهه استنباط کرد. اینها منابع تاریخی موجودند که حکایت از وجود مسیحیان در اواخر قرن ششم در یمن باستان میکنند. از ابرهه 43 سنگنوشته به دست آمده است که 40 سنگنوشته مربوط به کارهای آبادانی وی در یمن و بخصوص تعمیرات سد مأرب اند. این سنگنوشته ها به خط سبائی بوده واز سوی باستانشناسان غربی کشف و خوانده شده اند. در شروع  دوفقره از این سه سنگنوشته ها، ابرهه فقط به عیسی مسیح اشاره کرده است. ولی در سنگنوشتۀ سوم به الرحمان، پسر و روح القدس نیز پرداخته است. در مورد توصیف الرحمان میان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد. کریستین روبن با قرار دادن الرحمان در کنار روح القدس و پدر، اعتقاد به آنرا تثلیثی دانسته است که بر اساس تعریفی که اوکزنسیوس از مسیحیت آریانی کرده، چنین دیدگاهی اشتباه است.

مسیحیت آریانی ضمن آنکه عیسی مسیح را مخلوق خدا بشمار میآورد، روح القدس را خصلت ذاتی وی که به امر خدا در جسم او حلول کرده است، دانسته و او را بشری همسان سایر مخلوقات خدا میداند که مانند هر انسان دیگری وجودش میراست و میرا بود. بر این اساس است که مسیحیت آریانی عیسی را موجودی نظیرانسانهای دیگر محسوب کرده و پسرمریم مینامد که برای هدایت خلق خدا آمده بود. از این رو، بین مسیحیت معتقد به تثلیث که پدر، پسر و روح القدس را سه خدائی میداند، و مسیحیت آریانی که پسر را مخلوق خدا دانسته و روح القدس را جزء خصلت ذاتی پسر بشمار آورده و معتقد به خدای یگانه و توحید است، تفاوت فاحشی وجود دارد. به همین دلیل اکثر مسیحیان تثلیثی از مسیحیت آریانی به عنوان ارتداد از دین مسیح یاد کرده و مسیحیان آریانی را مرتد به شمار میآورند. متقابلاً نیز مسیحیت آریانی، مسیحیت تثلیثی را ارتداد ار دین مسیح و کفر به شمار میآورد.

به هر حال، واقعیت اینست که برخلاف برآوردهای محققان جزیرة العرب و بر اساس مدارک و منابع بجامانده از قرن چهارم و نیز منابع تاریخی بجا مانده و همچنین سه کتیبه از سنگنوشته های موجود از دوران حکومت ابرهه در اواخر قرن ششم میلادی و درست پیش از ظهور اسلام، کیش مسیحیت آریانی در جنوب این شبه جزیره وجود داشته است.  به همین سبب است که بیشتر اهالی یمن به علت اعتقاد به مسیحیت آریانی و اشتراک اعتقادی آن با اسلام در دوران گسترش اولیۀ این آئین در آنجا، به سهولت پذیرای چنین آئینی میشوند. هرچند بعداً تحت نفوذ آموزه های یهودی، اسلام آمیزه ای میشود از این دو آئین. ولی به علت وجود احکام آماده در کتاب موسی یا عهد عتیق و عدم وجود چنین احکامی در اسلام، وجود احکام آماده و داستانهای کتاب عهد عتیق یهودیت، آئین اولیۀ اسلام به تدریج زیر نفوذ خاخامهای یهودی مستقر در یثرب قرار میگیرد که در نوشتۀ آینده شرح آن خواهد آمد.

در مورد سنگنوشته های ابرهه، چند باستانشناس آمریکائی و اروپائی آنها را از سبائی به انگلیسی، آلمانی و فرانسه برگردانده اند. در این میان، سهم دو باستانشناس آلمانی و فرانسوی از بقیۀ همکارانشان بیشتر و چشمگیرتراست. مهمترین این سنگنوشته ها مربوط به لشکرکشیهای ابرهه به سایرنقاط جزیرةالعرب با شرح شهرهای تسخیرشده و حاکمان و رؤسای قبائل آنهاست. سنگنوشته های دیگر مربوط به کارهای آبادانی ابرهه و بخصوص تعمیرات اساسی سد مأرب در یمن است. مدل مشابه سنگنوشتۀ مربوط به عملیات نظامی ابرهه در موزۀ سمیتسونین آمریکا نیز موجود است. ازمعروفترین باستانشنان در رابطه با سنگنوشته های ابرهه میتوان به باستانشناس و مورخ آلمانی به نام نوربرت نبس (Norbert Nebes) و باستانشناس و مورخ فرانسوی به نام کریستین ژولین روبن (Christian Julien Robin) اشاره کرد. تخصص این دو مورخ در خواندن نوشته هائی به زبانهای سامی و در مورد صدراسلام است.

سنگنوشته های پیش گفته با عناوین بین المللیِ قراردادیِ باستانشناسی نامگذاری شده اند و یکی از مهمترین آنها که گزارش فتوحات ابرهه در جزیرة العرب است با نام عیسی مسیح شروع میشود. نمونۀ سنگنوشتۀ فتوحات ابرهه در جزیرة العرب

سطر اوّل چنین شروع میشود:

  (i) Transliteration                                                                                                 b kh ya l / r h m n n / w m s ya h ha / m l k n / a b r ha / z ya b m n / m l k / s b a / w z r ya d n / w h dh r m d t

Transcription B'khail / ar-rahman / wmaseeha / malikan / Abraha / Zaybm / malik / sab'a / w zarydan / w hadarmaut

Translation With the power (help) of god, and the Jesus (=Christian) King Abraha Zeebman (King's title), the King of Saba'a, Zuridan and Hadrmaut. 

با مساعی پروردگار وعیسی مسیح، ابرهه پادشاه سبا، ذوریدان و حضرموت...

کتیبۀCIH541 با خط سبائی مربوط به تعمیرات اساسی سد مأرب

با اتکاء به قدرت و مساعدت الرحمان و عیسی مسیح و روح القدس…

پژوهشگران در مورد واژۀ الرحمان در عربستان پیش از اسلام تعابیر مختلفی ارائه کرده و هنوز متفقاً به نتیجۀ واحدی نرسیده اند. همانطور که قبلاً توضیح داده شد، روح القدس نقر شده در کتیبۀ بالا مربوط به حلول روح خدا در عیسی مسیح بوده و نه یک خدای مجزا طبق اعتقادات مسیحیت تثلیثی.

در این بخش از نوشته، به کوتاهی به پژوهش یکی از پژوهشگران معاصر که قرآن را رونوشتی از انجیل یا احکام مسیحیان تثلیثی دانسته، اشاره نموده، وپس از آن آموزه های اسلام و قرآن را با اصول مسیحیت آریانی مقابله خواهیم کرد.

یکی از معروفترین پژوهشگران معاصر به نام گونتر لولینگ (Günter Lüling) پژوهشگر آلمانی است. گونتر لولینگ یکی از متخصصین الهیات مسیحی و مسلط به زبان عربی و از پژوهشگران تاریخ صدر اسلام که چند سالی نیز در سوریه زیسته، دربررسی مفصلی از چند سورۀ قرآن در کتابی مشتمل بر        580 برگ با عنوان "چالشی جهت اصلاح اسلام" چاپ هندوستان همت گماشت.                                                                     (A Challenge to Islam for Reformation, Delhi 2003)                                                  

این کتاب پژوهشی شامل پنج فصل بشرح زیر است:

1.  نمونه هائی از سوره های مبهم قرآن نظیرسوره های 96 (العلق) و 80 (عبس) 

2.  نقدی بر قرآن دربارۀ وجود سرودهای مسیحیت پیش از اسلام در آن

3. بررسی واژۀ "الجنة" در قرآن، مسیحیت و بت پرستی

4.  تمیزمتون مسیحیت پیش از اسلام از متون قرآنی

5.  منشاء سورۀ 30-74.1 (سورۀ  المدثر)

سه سورۀ العلق، عبس و المدثر، در دسته بندیهای  مفتی ها و ملاها بخشی از سوره های مکی محسوب شده اند. همانطور که در نوشتۀ "کدام مکه؟ کدام قریش؟ کدام خدیجه؟ کدام محمّد؟" بر پایۀ استدلال علمی ثابت شد، شهری بنام مکه در دوران زندگی محمّد وجود نداشت تا سوره های مکی در ارتباط با آن بوجود آیند، بنابراین، ادعای اینکه سوره هائی بنام سوره های مکی درقرآن وجود دارند، ادعائی بی پایه و اساس است. بر همین مبناست که لولینگ سه سورۀ نامبرده را که جزء سوره های مکی وانمود شده اند، مبهم نتیجه گیری کرده است. علت چنین ابهامی آنست که این گروه از سوره های قرآن قطعاً در مدت زمانی که پیغمبر اسلام میزیست، وجود نداشته و یا پس از مرگ محمّد به قرآن افزوده شده اند. اما در مورد سایر سوره های قرآن که بصورت نظم در این کتاب دیده میشوند، ممکنست نظر لولینگ مبنی بر اینکه آن گروه از سوره ها از سرودهای دینی مسیحیان پیش از اسلام اقتباس شده باشند، دور از واقعیت نباشد. اشارۀ لولینگ مربوط به آیه هائی از قرآن است که با قافیه یا وزن بیان شده و جنبۀ شعری دارند. متقابلاً، پژوهشگر مصری مسلط به زبان و ادبیات عرب، وجود اشعار عربی که ملاها و مفتی ها درقرآن به آنها استناد میکنند، را در عربستان ماقبل اسلام یا دوران جاهلیت، مورد تردید قرار داده است.

 دکتر طه حسین استاد زبان عربی دردانشگاه قاهره و یکی از پژوهشگران متمایل به مکتب شک و تجدید نظر طلبی در اسلام، اشعار منسوب به عربستان پیش از اسلام یا اشعار منسوب به دوران جاهلیت جزیرة العرب را نفی کرده است. حسین در کتاب پژوهشی بنام فی الشعر الجاهلی، نه تنها منکر وجود جاهلیت در عربستان قبل از اسلام شده، بلکه با بررسی ادبی اشعار منسوب به جاهلیت و آیه های جاهلیت در قرآن، آنها را متعلق به دوران پس از ظهور اسلام و برساخته در دوران حکومتهای مابعد محمّد بشمار آورده است. انتشار کتاب نامبرده در مصر و جهان عرب، موجب خشم علمای الازهر و مسلمانان متعصب شده و منجر به اخراج او از دانشگاه و از دست دادن کرسی استادی شد. متعاقباً، بر اثر فشار و اعتراض مسلمانان متعصب و نان به نرخ روز خوران مسلمان نمای مصری، حسین را به دادگاه کشاندند و او بر اثر هجوم همه جانبه از سوی متعصبان اسلامی که قتل او را بر مبنای ارتداد خواستار شده بودند، به ناچار بر مسلمانی خود پای فشرده و آن نوشته را پژوهشی در حوزۀ دانشگاه و نه برای عامۀ مردم اعلام کرد. در نتیجه، با پادرمیانی وزیر فرهنگ و روشنفکران مصری از اتهام ارتداد تبرئه شد. اما از این واقعیت نباید غافل شد که حسین دارای مدرک دکترا از دانشگاه سوربن فرانسه بود و چنان مدرک علمی را با نوشتن تزی در رابطه با بینش ابوالعلاء مَعَری بدست آورده بود. توضیح آنکه مَعَری یکی از برجسته ترین علمای اسلامی عرب و متمایل به مکتب شک بود که پس ازشرکت در مجامع مختلف اسلامی و رنج سفر به نقاط مختلف و آموختن دروس مربوطه در محضرعلمای اسلامی زمان خود، تا مقام اجتهاد در اسلام اوج گرفت و سپس با آگاهی کامل نسبت به اسلام و ارکان آن، از دین بطور کلی تبری جسته و اسلام و دین را مورد انتقادهای شدید قرار داد و تا آخر عمر گوشه نشین اختیار کرد. شعار مشهور او معرف  بریدن وی از اسلام و دین منسوب به خداست. همچنین نگاه کنید به دیوان او و اشعار لزومیات.

اثنان اهل الارض ذو عقل بلا دین و آخر دین لا عقل له  

ساکنان زمین بر دو گروهند: گروه نخست آنانی اند که عقل دارند و دین ندارند و گروه دیگر دینداران اند که از عقل بهره ای نبرده اند

نمونه های مشابه از واکنش مسلمانان متعصب و علمای مصرنسبت به پژوهش دکتر طه حسین در بسیاری از کشورهای اسلامی که منجر به قتل و نفی بلد و زندانهای درازمدت دگراندیشان شده اند، در دست است و هنوز هم دگراندیشانی که بر اساس یافته های خود از اسلام بریده یا قرآن و اسلام و احکام اسلامی را مورد انتقاد قرار داده اند، از بیم گزند مسلمانان متعصب به پنهانکاری ، خاموشی یا گریز از چنگال دکانداران اسلامی و مردم نادانی که از آنها پیروی میکنند، در جا یجای کرۀ خاکی دیده میشوند. چنین عکس العملهائی از جانب علماء و فقهای اسلامی مؤید این واقعیت است که اینان به علت جهل و فقر علمی، درماندگی در استدلال منطقی، بی پایه و اساس بودن ایمان یا به سبب از دست دادن منافع و موقعیت مالی خود، کوتاهترین راه را فقط و فقط در مرتد شمردن منتقدین انتخاب نموده و با صدور احکامی نظیر مهدورالدم، کافر، منافق یا مرتد، رأی بر سر به نیست کردن، اعدام یا قتل دگراندیشان میدهند.

به هر حال چنانکه در مبحث پیشین اشاره شد، یکی از معتقدات مسیحیت آریانی بر آنست که در هر کلیسا فقط یک صلیب چوبی مشابه همان صلیبی که عیسی مسیح را برآن مصلوب کردند، باید برافراشته باشد و نه صلیبهائی از جنس طلا و نقره با افزودن سنگهای گرانبهاء و اشیاء زینتی دیگر. همچنین نقاشی مریم مقدس و عیسی مسیح بر دیوارهای کلیسا را منع نموده و قرار دادن تندیسهای عیسی و مریم را کفر و ارتداد بشمار میآورد.

مشابه اعتقادات پیش گفته را میتوان به عینه در اسلام ارتدکس دوران معاصر نیز مشاهده کرد. یکی از اینها نمونه های مربوط به وقایع سالهای اخیر در ارتباط با احکام حکومت ارتدکس طالبان در منفجر کردن مجسمه های بودا در بامیان و نابود کردن اشیاء موزۀ کابل است. نمونۀ دیگر از اسلام ارتدکس مربوط به خسارتها و خرابیهای وارده به آثار تاریخی از سوی حکومت داعش که خود را مدافع و مروج اسلام راستین میدانست، قابل ذکر است. بر همین مبنا، میتوان به خسارتهائی که داعش به آثار تاریخی به بار آورد و از جمله نابودی آثار تاریخی شهر باستانی پالمیرا و نیز بقایای کلیسای بصرا و انفجار تندیسهای موجود در آنها در سوریه و نیز شکستن و خرد کردن نقشها و کتیبه های سنگی باستانی موجود در بابل و نینوا در عراق، اشاره کرد. چنین اعتقاداتی ریشه در آموزه های مسیحیت آریانی در برهۀ ابتدائی و آغاز ترویج چنین آئینی در یثرب دارد که متعاقباً به عنوان بخشی از مبانی اعتقادی مسلمانان معتقد به اسلام ارتدکس در آمده اند. بطور کلی، در اسلام ارتدکس که دارای چند شاخۀ اصلیست، نقاشی، مجسمه سازی و ایجاد تصاویر پیغمبر اسلام و وابستگان وی و نیز خلفای راشدین و خلفای صدر اسلام، حرام است و کسانی که از این احکام پیروی نکنند، سوای اینکه مسلمان یا غیر مسلمان باشند، خونشان مباح بوده و وظیفۀ شرعی هر مسلمانیست که خاطیان را بدست خود به قتل رساند و این حکم دین است و درهای بهشت را بر او خواهد گشود و آخرت او قرین رحمت الهی خواهد بود.

رگه های مسیحیت آریانی در اسلام وقرآن

همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، بر مبنای اعتقادات اصولی مسیحیت آریانی بر خلاف مسیحیت تثلیثی، در مورد اینکه عیسی مسیح پسر خدا بوده و آئین تثلیث به او هم جنبۀ الهیت و مقام خداوندگاری داده است، اعتقاد نداشته و صرفاً عیسی مسیح را یکی از مخلوقات خدا که برای هدایت مردم آمده، بشمار میآورد. مضافاً به اینکه مسیحیت آریانی تزئینات کلیسا توسط مسیحیان تثلیثی را مردود دانسته و معتقد است به اینکه عیسی مسیح فقط بر یک صلیب چوبی مصلوب شده و بنابراین، تزئین کلیساها با صلیبهای طلائی و نقره ای و سنگهای قیمتی و نیرنصب تصاویر عیسی مسیح و مریم بر در و دیوار کلیساها و قرار دادن تندیسهای عیسی و مریم را منع کرده است.

درمورد تشابه بخش مهمی ازاحکام اسلامی با احکام مسیحیت آریانی، مشاهده میشود که در کلیۀ مذاهب اسلامی تزئین مساجد با فلزات گرانبها و نیز کار برد سنگهای قیمتی و نیز نصب یا ترسیم تصاویر پیغمبر اسلام و خلفای راشدین بر در و دیوار مساجد، در متن کتابها، نمایش آنها دررسانه های جمعی و خصوصی و غیره...منع شده و در زمرۀ ارتداد از دین اسلام و کفر محسوب میشوند. متخلفین از این احکام به اشد مجازات یا مرگ محکوم شده و هر مسلمانی موظف است تا حکم قتل متخلفان ازچنین احکامی را شخصاً به عهده بگیرد. چنین احکام اسلامی عیناً مشابه احکام مسیحیت آریانی هستند، با این تفاوت که فقهاء وعلمای اسلامی و مسلمانان بر مبنای احکام شرع قادرند حکم ارتداد و حتی قتل متخلفین از این احکام را هم صادر و اجراء کنند. اما مسیحیت معتقد به تثلیث به چنین احکامی اعتقاد نداشته و هیچگونه دستورالعملی در این مورد ندارد. بر همین اساس مشاهده میشود که در اسلام اولیه، اصول مسیحیت آریانی در جزیرة العرب رایج شده و سپس در سرزمینهائی که مسخر مسلمانان شده بود، ترویج شده اند. متقابلاً باید توجه داشت که اگر مسیحیت تثلیثی در مبداء اسلام در این آئین نفوذ میکرد، احکامی مبنی بر منع وعدم تولید و نصب تصاویر و تندیسهای پیغمبر اسلام و خلفای راشدین نیز در اسلام ریشه نگرفته و وجود نداشت. ضمناً توجه به این واقعیت لازمست که وقایع هولناک و ناگواری که همه ساله بر اساس فتواهای مفتیان و متصدیان دینی در ارتباط با انتقاد از اسلام یا تصویر پیغمبر اسلام، در نقاط گوناگون جهان به وقوع می پیوندند که طی آنها صدها انسان بیگناه کشته میشوند، نیز به وجود ریشۀ آموزه های مسیحیت آریانی در صدر اسلام مرتبط است. بر اساس پژوهشهای این نویسنده، بروزچنین وقایع ناگواری محصول ترکیب احکام مسیحیت آریانی با احکام کتاب موسی که انتقاد ازمقدسین و مقدسات دینی را ارتداد از دین دانسته و مجازات مرتکب را مرگ میداند، سرچشمه گرفته است. در بخش سوم نشان داده خواهد شد که چگونه اسرائیلیات درقرآن و اسلام نفوذ کرده وبا ترکیب آنها معجونی به صورت اسلام کنونی شکل گرفت.

هچنانکه در نوشتۀ “کدام مکه؟ کدام قریش؟ کدام خدیجه؟ کدام محمّد؟” نشان داده شد، 86 سورۀ منسوب به مکه نمیتوانند در مکه بر محمّد نازل شده باشند و بر این اساس چنین سوره هائی از درجۀ اعتبار و نسبت آنها با مکه، ساقطند. حال با توجه به 28 سورۀ باقیماندۀ قرآن که از سوی فقهای اسلامی منسوب به مدینه (یثرب) وانمود شده و به عنوان سوره های مدنی معروفند، گروهی از آیه های مندرج درسوره های مدنی را در ارتباط با آموزه های بحیرای راهب که  معلم محمّد و مروّج  مسیحیت آریانی در مدینۀ صدر اسلام بوده، مورد بررسی قرار میدهیم.

با بررسی آیه ها و سوره های قرآن، تنها آیه هائی که ازعیسی به عنوان پسر مریم و نه پسر خدا نام برده اند، به شرح زیرند:

1. آیه های 87 و 253 از سورۀ بقره (سورۀ 2)

2. آیۀ 45 از آل عمران (سورۀ 3)

3. آیه های 157 و171 از سورۀ نساء (سورۀ 4)

4. آیه های 17، 46، 72، 75، 78، 110، 112، 114 و 116 از سورۀ مائده (سورۀ 5)

5.  آیۀ 31 از سورۀ توبه (سورۀ 9)

6. آیۀ 7 از سورۀ احزاب (سورۀ 33)

7. آیۀ 27  از سورۀ حدید (سورۀ 57)

8. آیه های 6 و 14  از سورۀ صف (سورۀ 61)

توجه به این نکته لازمست که کلیۀ سوره های پیش گفته در زمرۀ سوره های مدنی هستند که در مدینه صادر شده  یا به زعم فقهای اسلامی در مدینه بر محمّد نازل شده اند.

توجه به این واقعیت لازمست که در معدود آیه هائی که درقرآن به روح القدس اشاره شده است که منظور از آن فرشته ای به نام جبرئیل است که فرامین الله را به پیغمبران منتقل میکرده و یا به نمایندگی الله روح وی را در انسان مورد نظر میدمیده، و مؤید آن نیست که اسلام نیز به تثلیث در مسیحیت معتقد است. در زیر به آیه هائی که به حلول روح الله در انسان پرداخته اند، اشاره خواهیم کرد.

آیه هائی که در بالا ذکر شد، مربوط به سوره هائیست که مطلقاً با معتقدات بحیرای راهب که مروّج مسیحیت آریانیست، مطابقت دارند. از این رو، این آیه ها را بر پایۀ طبقه بندی قرآن باید از جنبۀ تاریخی قبل از بقیۀ آیه های مدنی قرآن و حتی در آغاز آن قرار داد. در واقع، از این بررسی کوتاه چنین برمیآید که تبلیغات محمّد در ترویج آئینی که بعداً اسلام نامیده شد، پیش از همه ازطریق مبانی اعتقادی آموزه های بحیرای راهب که از سوی او به محمّد دیکته شده و سپس توسط محمّد در یثرب ترویج میشد، در نظرگرفته میشود. بر این اساس، این آیه ها بر آیه های دیگر مدنی مقدمند و لازمست تقدم و تأخر تاریخی آنها در نوشتۀ دیگری مورد پژوهش قرار گیرد.

در شروع تبلیغات آئین جدید از سوی محمّد، بسیاری از اهالی مدینه و بخصوص جمعی از یهودیان که دارای کتاب بوده و ازآموزشهای لازم یهودیت از سوی خاخامها برخوردار بودند، تبلیغات محمّد را جدی نگرفته و چنان مدعیاتی را به حساب نمیآردند. چنین واکنشی از جانب یهودیان قابل تصور است. اما همانطور که از ایۀ 103 از سورۀ النحل برمیآید، در واکنش به تبلیغات محمّد و اخبار مربوط به ارتباط مداوم وی با بحیرای راهب، در افواه یهودیان و بت پرستان یثرب شایع شد که وی تحت تأثیر آموزه های بحیرا قرار گرفته و بر اساس آن به تبلیغ آئین جدید دست زده است.چنین عکس العملی به روشنی در آیۀ 103 از سورۀ النحل دیده میشود و باوجود اینکه فقهای اسلامی سورۀ النحل را در ردیف سوره های مکی قرار داده اند، ولی به علت عدم سکونت محمّد در مکه و وجود عینی او در یثرب که قبلاً در مورد آن توضیحات و مدارک لازم تاریخی و جغرافیائی ارائه شد، آیۀ 103 ازسورۀ النحل که دلالت بر تبلیغات ابتدائی محمّد از آئین جدید میکند، نمیتواند سوره ای مکی تلقی شود. اما بر مبنای همین استدلال، آیۀ 103 از سورۀ النحل را میتوان به سهولت مربوط به یثرب یا مدینۀ اسلامی محسوب کرد. متن آیۀ مذکور به شرح زیراست:

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ 

و ما به این واقعیت آگاهیم که معاندین میگویند: “بشری به او میآموزد که زبانش عجمی است” در صورتیکه گفتار ما به زبان عربی روشن است.

جمعی از ملاهای ایرانی چنین شایع کرده اند که در آیۀ بالا منظور از “عجمی” اشاره به سلمان فارسی است، چون پس از تصرف سرزمین ما از سوی اعراب تازی، آنها پارسی گویان را عجم می نامیدند. در پاسخ به این جمع باید گفت که اولاً- در شروع تبلیغات محمّد در یثرب که هنوز آئین اسلام جا نیفتاده بود، خبری و اثری از سلمان فارسی در آنجا در دست نیست.  ثانیاً- اگر اعراب زبانی را نفهمند، آنرا زبان عجمی مینامند، صرفنظر از این که آن زبان فارسی یا یونانی یا لاتین و یا سُریانی باشد. ثالثاً- در نوشتۀ پیشین با ارائۀ مدارک تاریخی و حتی اسلامی، ثابت شد که بحیرای راهب در یثرب ساکن بود، به محمّد برای تبلیغ آئین مسیحیت آریانی مرتباً آموزش میداد و بسیار مورد احترام محمّد و نومسلمانان بود. رابعاً- همانطور که از منابع تاریخی و مدارک مربوطه برمیآید، محمّد جوان بطور مرتب تحت آموزشهای بحیرای راهب قرار داشت. خامساً- زبان بحیرای راهب همان زبان سُریانی بود که اعراب یثرب با آن آشنائی نداشتند و بر این اساس بود که در آیۀ پیش گفته، به آن  زبان عجمی گفته میشود. بر این اساس، شک نیست که محمّد علاوه بر زبان عربی، به زبان سُریانی هم آشنائی داشت که البته در سفرهائی که به سوریه میکرد، از آن زبان در مراودات خود بهره میبرد. از این سفرها که محمّد هدایت کاروانهای بازرگانی را به عهده داشت، در منابع غیر اسلامی نیز نام برده شده است.

اما ارتباطهای بازرگانی یثرب با سرزمینهای دیگر از مصر تا سوریه و نیز یمن، که براساس مدارک تاریخی موجود، مردمان بسیاری از آنها با آموزه های مسیحیت آریانی آشنا بوده و به آن اعتقاد داشتند، سبب شد تا کار محمّد طی چند سال مورد استقبال قرار گرفته و عده ای را به دور او جمع کند.

در مورد روح خدا و روح القدس در قرآن لازمست توضیح کوتاهی داده شود. همانطور که از آیه های پیش گفته و نیز آیه هائی که در آنها از روح خدا و روح القدس برمیآید، مفهوم روح القدس در قرآن با مفهوم آن در مسیحیت معتقد به تثلیث، تفاوت ماهوی دارد. قرآن در آیه های مختلف نشان میدهد که الله پس از آفرینش انسان از گِل، از روح خود درآن دمید و به آن جان داد. بطور نمونه ن ک به آیه های 7 تا 9 از سورۀ السجده:

الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ (7)

همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده است نيكو آفريده و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد (7)

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ (8)

سپس تداوم نسل او را از چكيده آبى پست مقرر فرمود (8)

ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (9)

آنگاه او را درست‏اندام كرد و از روح خويش در او دميد و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندك سپاس مى‏ گزاريد (9)

ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (9)                                     آنگاه او را درست‏ اندام كرد و از روح خويش در او دميد و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندك سپاس مى‏ گزاريد (9)

و نیز آیه های تکراری الحجر/29 و ص/72:

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (29)                                                                  پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد (29)

و الله درآیۀ الشوری/52 خطاب به محمّد گواهی میدهد که با وحی روح خود به سوی او، خواندن را به وی یاد داد:

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (52)

وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمى‏ دانستى كتاب چيست و نه ايمان كدام است ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى ‏نماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مى ‏كنى (52)

آیۀ المجادله/22:

لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22)

قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‏ اند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تاييد كرده است و آنان را به بهشتهايى كه از زير [درختان] آن جويهايى روان است در مى ‏آورد هميشه در آنجا ماندگارند خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند اينانند حزب خدا آرى حزب خداست كه رستگارانند (22)

درمورد انسان که خدا او را از گِل بدبو درست کرد و روح خود را در او دمید و به صورت بشری در آورد:

الله در آیۀ الشعراء/193 خطاب به محمّد میگوید:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (193)                                                                                                       روح الامين آن را بر دلت نازل كرد (193)

آیه های مریم/17 و النحل/2 زیر به روشنی گواهی میدهند که الله هر وقت اراده میکرد، روح خود را به شکل جبرئیل برای انجام مقصودی میفرستاد. همانطور که از آیه های قرآن برمیآید، الله در مواردی مستقیماً با محمّد در تماس بود و در مواردی نیز از طریق جبرئیل با او تماس میگرفت. در مورد اشاره به روح، یا اینکه منظور قرآن اشاره به روح الله است و یا اشاره به فرشتۀ الله که جبرئیل هم یکی ازآنها بود، منظور الله است. به آیه های زیر توجه کنید:

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا (17)                                                       و در برابر آنان پرده‏ اى بر خود گرفت پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به شكل بشرى خوش‏ اندام بر او نمايان شد (17)

يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ (2)                     فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مى ‏كند كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست پس از من پروا كنيد (2)

آیۀ مائده/110 به روح القدس اشاره میکند که

إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ ...(110)                             یاد كن هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور آنگاه كه تو را به روح‏ القدس تاييد كردم...(110)

نتیجه آنکه درقرآن روح الله که همان روح القدس است، هم در جسم انسان حلول میکرد و هم در جسم رسولان او. درمواردی نیز به صورت موجود انسان نمائی بر پیغمبر اسلام و سایر پیغمبران الله، ظاهر میشد. بنابراین، بین مفهوم روح القدس درقرآن و اسلام و مفهوم روح القدس در مسیحیت معتقد به تثلیث که روح القدس به صورت یک شخصیت مجزا به علاوۀ خدا و عیسی مسیح مورد پرستش است، تفاوت ماهوی دارد.

در مبحث آینده به چگونگی ورود احکام آئین یهود به قرآن در صدر اسلام، افزوده شدن آئین و احکام یهودیت به این کتاب و استحالۀ قرآن و اسلام  میپردازیم و نشان خواهیم داد که چگونه در 1400 سال پیش آئینی به نام اسلام شکل گرفت.

ادامه دارد...

۱۳۹۹ خرداد ۲۳, جمعه

اسلام؛ از گهوارۀ مسیحیت آریانی
به دامن یهودیت (بخش 1) 
علی کبیری

در نوشتۀ پیشین زیر عنوان "کدام مکه؟ کدام قریش؟ کدام خدیجه؟ کدام محمّد؟" نشان داده شد که نه مکه زادگاه پیغمبر اسلام بوده و نه مبداء اسلام از مکه بوده است. در آن نوشته همچنین قول داده شد که در نوشتۀ آتی به جستجوی زادگاه پیغمبر اسلام و نیز منشاء اسلام، بپردازم. نوشتۀ حاضر بر مبنای وفای به عهد است. اما پیش از آنکه به بررسی موضوع این نوشته پرداخته شود، لازمست مختصری ازنتیجه گیری نوشتۀ پیشین به نظر خواننده برسد. مشروح نوشتۀ نامبرده به نشانی زیر در دسترس است:


در آن نوشته، چنین آمده بود:
بر اساس پژوهشهای زمین شناسی، زمین مکه از انواع مختلف صخره های سنگی از نوع سنگهای آذرین (سنگهای آتش فشانی)، رسوبات آتش فشانی که در اثر حرارتهای شدید، در دوران پرکامبرین (Precambrian) و پالئوزوئیک (  (Palaeozoic era تحت فشارهای زیاد تبدیل به سنگهای بسیار سختی شده اند، تشکیل شده است. علاوه بر این، همین رسوبات آتش فشانی در زیر لایه های نامبرده تا اعماق زمین مکه ادامه دارند.

پژوهشهای مهندسی زمین شناسی مکه نشان از 11 نوع سنگهای صخره مانند و سخت دارد که از نظر ژئوتکنیکی دارای مشخصات فنی مختلفی هستند.
سنگهای پیش گفته شامل دئوریت (Derite)، کوآرتز-دئوریت (Quartz-Deorite)، تنالیت (Tonalite)، گرانودئوریت (Granodeorite)، امفی بولیت (Amphibolite)، گبرو (Gabbro)، متابازالت (Meta Basalt)، کلوریت (Chlorite) و فیلیت (Phyllite) میباشند.

نتیجه آنکه، مکه از بدو وجود در بیابانی قرار گرفته که نه آبی در آن وجود داشته و نه مواد غذائی. بخصوص که تشکیل جامعۀ متمدن بشری در آنجا غیر ممکن بوده است

نتیجه گیری بالا از جانب هیچ مؤسسۀ زمین شناسی خارجی اظهار نشده است. بلکه این مؤسسۀ زمین شناسی عربستان سعودی و یک سازمان رسمی دولتی آن است که صریحاً اقرار به  مکۀ بی آب و گیاه و بدون امکانات زیر بنائی برای تهیۀ مواد غذائی در تمام قرون نموده و بر فقدان جامعۀ متمدن بشری  در آنجا صحه گذاشته است

بنابراین، بر اساس پژوهشهای میدانی و نتایج آزمایشگاهی نمونه های مختلف از مکانهای متفاوت در مکه، بعلت وجود تخته سنگهای بزرگ و صخره ای بودن زمین بر اثر رسوبات و گدازه های آتش فشانهای دوران اولیۀ شکل گیری کرۀ زمین و عدم وجود خاک کشاورزی و نبودن آب و در نتیجه عدم رشد گیاهان در این منطقه، در هیچ دورانی امکان کشاورزی و دامداری درمکه ممکن نبوده و نیست. دیگر آنکه هوای بسیار گرم و گرمای کشندۀ مکه بخصوص در فصل تابستان که بموجب آمار گیریهای مختلف، حرارت هوا تا 45 درجۀ سانتیگراد رسیده و پس از تابش آفتاب بر صخره های اطراف مکه حتی به 55 درجۀ سانتیگراد میرسید، اجازه نمیداد تا در بیش از 1400 سال قبل، انسان و حیوان بدون وجود عوامل کمک کننده به ادامۀ حیات و آب آشامیدنی بتوانند در آنجا امکان زندگی و زنده ماندن داشته باشند. خاصه اینکه همین چاه زمزم طبق گزارشهای متعدد مورخین اسلامی، بعلت کمبود بارندگی در بیشتر سالها خشک و بی آب بود

1. براساس منابع علمی و پژوهشی و استدلال پیش گفته، مکۀ پیش از اسلام فاقد آب آشامیدنی به منظور تأمین حیات و تداوم زندگی انسان و بخصوص قبیلۀ چند هزار نفرۀ قریش، طبق روایتهای اسلامی بود

2. با توجه به عدم وجود قبیلۀ ثروتمندی نظیر قریش در مکۀ قبل از اسلام که به موجب روایتهای اسلامی بکار بازرگانی در سرتاسر جزیرة العرب اشتغال داشتند و از آن طریق به ثروت و مکنت بسیاری رسیده بودند و نظر به اینکه طبق همین روایتها، محمّد نیز متعلق به چنین قبیله ای بود، در نبودن قبیلۀ قریش در مکۀ پیش از اسلام، وجود محمّد که بر اساس مدعیات راویان اسلامی متعلق به این قبیله بود و در میان آنها در مکه زیسته و رشد کرده تا به مقام پیغمبری رسید،  روایاتی دروغ و از نظر علمی و منطقی، بی معنا میشوند

3. بر اساس پژوهشهای مورد بحث، نظر به اینکه وجود محمّد در مکۀ قبل از اسلام از جنبۀ علمی و منطقی قابل پذیرش و اثبات نیست، بنابراین، پیش از دعوی محمّد به پیغمبری، نمیتوان وجود او را در مکه جستجو کرد و نیز وجود سوره های مکی را که بنا به روایتهای ملاها در مکه بر او نازل شده اند، منتسب به مکه دانسته و نتیجتاً دسته بندی سوره های منتسب به مکه تحت عنوان "سوره های مکی" از درجۀ اعتبار ساقط میشود. توضیح آنکه علمای اسلامی تعداد سوره های مکی را 86 سوره تعیین کرده اند

4. در رابطه با روایتهائی در مورد وجود زن بیوۀ ثروتمندی بنام خدیجه با شترهای فراوان که بکار تجارت در مکه اشتغال داشت، باید توجه کنیم که نه چراگاهی در مکه برای شترهای خدیجه وجود داشت، نه آب برای آنها موجود بود و نه کالای تجارتی برای صادرات در مکه تولید میشد. پس چنین زن تاجر ثروتمندی نمیتوانست در مکۀ قبل از اسلام وجود داشته باشد

5. در روایتها و احادیث اسلامی آمده است که محمّد با دریافت دستمزد، گوسفندان اهالی مکه را برای چرا به کوهی در اطراف مکه که اکنون به جبل نور معروفست، برده و در غار حراء واقع در دامنۀ آن کوه، از طریق جبرئیل در تماس مداوم با الله بود. اولاً- همانطور که قبلاً نشان داده شد، زمین سنگی و جنس خاک مکه برای رشد گیاهان مناسب نبود تا بتواند مراتعی برای چرای گوسفندان محمّد بوجود آورند. ثانیاً- جبل نور یک کوه سنگلاخ با سنگهای لاشه و شکسته است که سال تا سال حتی یک علف هرزه هم در آن نمی روید

6. با توجه به موارد پیش گفته، سوره ها و آیه هائی از قرآن که صریحاً به وجود مکه پرداخته اند و نیز 86 سورۀ مکی از 114 سوره های قرآن، از درجۀ اعتبار ساقط میشوند.
بر اساس استدلال و مدارک علمی ارائه شده و با توجه به این واقعیت که مکۀ پیش از اسلام مکان مناسبی برای زیست موجودات زنده و بخصوص انسان نبود، بنابراین نمیتوانست زادگاه محمّد نیز باشد. پس لازمست در رابطه با زندگی محمّد و زادگاه اسلام در مکان مناسبی به جستجو بپردازیم. چنین جستجوئی مستلزم در نظر گرفتن شرائط زندگی در محل مورد نظر و نیز کلیۀ مدارک و اسناد در دسترس شامل قرآن و گزارشهای تاریخی مختلف و تطبیق آنها با یکدیگر است.

در بارۀ بخشی از زندگی پیغمبر اسلام در مدینه (یثرب) مدارکی از روایتهای مورخین اسلامی، احادیث حدیث گویان و اشاره های کوتاهی در منابع غیر اسلامی،  در دست است. دربارۀ نوجوانی و بزرگسالی وی چند مدرک تاریخی به زبانهای عربی، سُریانی، یونانی، لاتین و عبری نیز موجود است که به زندگی  پیغمبراسلام در رابطه با آموخته های دینی اش، پرداخته اند. در کلیۀ مدارک نامبرده به ملاقات محمّد جوان و یک راهب مسیحی اشاره شده است. مدارک نامبرده به صراحت  به ملاقاتهای متعدد محمّد با آن راهب در یثرب (مدینه) و تعالیم آئین آریانی از شاخه های دین مسیح به وی اشاره نموده و مدرک عربی مورد استناد مسلمانان که نوشته ای از ابن هشام است، تنها به ملاقات محمّد جوان و راهب مسیحی در بُصرای شام (سوریه) میپردازد. اما چون از یثرب یا مدینۀ اسلامی در مدارک غیر اسلامی بجا مانده از وقایع پیش از اسلام به عنوان یک جامعۀ شهری یاد شده و به سبب اینکه از نظر زیر ساختهای شهری بر اساس مدارک موجود قابل توجه میباشند، امکان و احتمال وجودی محمّد در مدینه بسیار بیشتر از مکه باور کردنی است، مگر اینکه مدارک معتبر تازه ای در ابطال چنین باوری ارائه شوند. علت آنست که مدارک تاریخی موثق   دیگری غیر از منابع اسلامی که شاهدی بر زندگی محمّد در یثرب باشد، هنوز در دست نیست. از طرف دیگر بر اساس چند شاهد نسبتاً قابل اعتماد، پیغمبر اسلام در دوران فرمانروائی اش بیشتر در مدینه بوده و در همانجا نیز درگذشته و بخاک سپرده شده است. بر این اساس، بررسی دوران حیات وی در نوشتۀ حاضر به مدینه منحصر میشود. در این مورد میتوان از آیه هائی از قرآن به عنوان سند تاریخی مسلمانان و چند مدرک غیر اسلامی مقارن ظهور اسلام، کمک گرفت.  بخصوص که سه تن از جانشینان بلافصل محمّد بنام ابوبکر و عمر و عثمان که در تاریخ به خلفای راشدین معروفند، با ادعای ادامه دهندگان  راه محمّد، مقر فرمانروائی خودشان را در مدینه قرار داده بودند.

در مورد مدینه باید توجه داشت که واحۀ بزرگ و پر آب و حاصل خیز و محل مناسبی برای سکونت و بقای انسان بود. چنانچه از کشفیات زمین شناسی برمیآید، زمینهای مدینه خاکی بوده و قابلیت نفوذ آب باران در آنها زیاد است. بخصوص سفره های آب زیر زمینی آن بسیار به سطح زمین نزدیک بوده و در بیشتر نقاط آن میتوان با حفر یک چاه پنج متری  به آب رسید. دیگر آنکه، در جنوب مدینه چشمۀ بزرگ پرآبی قرار دارد که در دوران باستان با ساختن کانال، آب آنرا به داخل شهر منتقل میکردند. بر این اساس، مدینه همانطوری که امروز هم مشاهده میشود، بعلت وجود آب فراوان و خاک قابل کشاورزی، در دوران باستان نیز مستعد تولید انواع میوه جات، سبزیجات و غلات و نیز مکان مناسبی برای سکونت  بشر بوده است.

ن ک به فرهنگ بریتانیکا در https://www.britannica.com/place/Medina-Saudi-Arabia

به همین علت است که  پیغمبر اسلام  و سه تن خلفای بلافصل وی بجای سکونت در مکه، مدینه را برای زندگی انتخاب کرده بودند. اما در مورد عدم انتخاب مدینه به عنوان مقر فرمانروائی از جانب معاویه و علی بعلت اختلافات فیمابین در تقسیم متصرفات اسلامی، هر کدام از آنها محل دیگری را برای مقر فرمانروائی برگزیدند.  معاویه سیاستمدار و سرداری بود که تحت فرماندهی وی سرزمینهای غرب رود فرات و بخشهائی از سرزمینهای امپراتوری روم شرقی در شمال آفریقا و جزائری در دریای مدیترانه به تصرف نومسلمانان در آمده بود. اما سرزمینهای شرق فرات و بخشهای عمده ای از سرزمینهای امپراتوری ساسانی جزء متصرفات نومسلمانان به فرماندهی علی بود. از طرف دیگر، چون معاویه علی را برای فرمانروائی بر سرزمینهای متصرفی شرق فرات به رسمیت نمی شناخت، پس از گرفتن بیعت از سران قبائل عرب  در مدینه و به منظور سهولت ادارۀ سرزمینهای متصرفی خود و نیزدست اندازی سریع به سرزمینهای متصرفی علی، مقر فرمانروائی خود را بجای مدینه در دمشق قرار داد. اما به سبب آنکه علی سرزمینهای شرق رود فرات را به تصرف درآورده و از مدتها قبل از رویاروئی نظامی با معاویه، کوفه را مقر فرماندهی خود قرار داده و از آن طریق سرزمینهای متصرفی شرق فرات را زیر کنترل داشت، لذا ناگزیر کوفه (تیسفون) بعلت دارا بودن زیرساختهای آمادۀ شهری، به عنوان مرکز و مقر فرمانروائی علی شناخته میشود.
قدیمی ترین مدرک نوشتاری که در  سطر 25 آن به یثرب اشاره شده، کتیبه ای سنگی متعلق به نبونید پادشاه نوبابلی  معاصر کوروش میباشد که بین سالهای 556 و 539 قبل از میلاد بر بابل حکومت میکرد. این پادشاه به مدت ده سال در  شهر تیماء جزیرة العرب سکونت نمود و در کتیبۀ نامبرده از مکانهائی که بازدید کرده، نام برده است. اصل کتیبۀ سنگی که از آن برای پلکان ورودی در مسجدی استفاده میشد،  درشهر حرّان واقع در شمال میانرودان در کشور ترکیۀ کنونی کشف شده است.

ترجمۀ انگلیسی سطرهای 22 تا 27 کتیبۀ مزبور بشرح زیر است:
22. ...But I
23. hied myself afar from my city of Babylon
24. (on) the road to Tema', Dadanu, Padakku[a],
25. Ḫibra, Iadiḫu, and as far as Iatribu;
26. ten years I went amongst them, (and) to
27. my city Babylon I went not in...

در مورد وجود یثرب (مدینه) در قرن ششم میلادی میتوان به سنگنوشته ای (Murayghān 3) از ابرهه پادشاه یمن که به تسخیر این شهر اشاره نموده، استناد نمود. در سنگنوشتۀ مورد اشاره، ابرهه به متصرفات خود و فرمانروایان آنها اشاره کرده است.  برگردان انگلیسی کتیبه:

King Abraha Zybmn, king of Saba’, of dhu-Raydān, of Hadramōt, and of Yamnat, and of their Arabs in the Upper-Country and on the Coast, has written this inscription when he returned from the Country of Maʿaddum, when he seized the Arabs of Maʿaddum taken at [Mu]dhdhirān, chased out ʿAmrum son of Mudhdhirān, and seized all of the Arabs of Maʿaddum [, Ha]garum-and-Khaṭṭ, Ṭayyum, Yathrib, and Guzā(m).

آیۀ 13 از سورۀ احزاب قرآن (طبق دسته بندی فقهای اسلامی، سورۀ احزاب از سوره های مدنی است که در مدینه بر محمّد نازل شده اند. ن)  نیز به صراحت از یثرب و محمّد به عنوان پیامبر الله نام برده است.
وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا
و چون گروهى از آنان گفتند اى مردم یثرب ديگر شما را جاى درنگ نيست برگرديد و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مى‏ خواستند و مى گفتند خانه ‏هاى ما بی ‏حفاظ است ولى خانه ‏هايشان بی ‏حفاظ نبود آنان جز گريز از جنگ چيزى نمى‏ خواستند

در رابطه با سورۀ مورد اشاره درمورد واقعه ای که برای عده ای از مردم یثرب در ارتباط با نو مسلمانان روی داده، از آنجائی که از منابع غیر اسلامی نظیر منابع مسیحی، یهودی و احتمالاً بت پرستان، مدرک یا سندی که به واقعۀ نامبرده در قرآن اشاره کرده باشد در دست نیست، بنابراین میتوان محتوای آیۀ 13 از احزاب را فقط در بارۀ وجود یثرب مورد تأئید قرار داد.

در مورد آثار وجود پیغمبر اسلام در مدینه نیز میتوان مسجد دو قبله در مدینه را با آیه های 142 تا 150 سورۀ بقره در قرآن (سورۀ مدنی. ن) که مربوط به تغییر جهت قبله از مغرب (اورشلیم) به مشرق (مکه) به دستور پیغمبر اسلام است، مطابقت داد.  دو محراب مسجد نامبرده که یکی رو به غرب و دیگری رو به شرق است، تأئیدی بر آیه های نامبرده در قرآن و نیز وجود محمّد در مدینه هستند. قرآن از جمله مدارک اسلامیست که مستقیم و غیر مستقیم به مدینه اشاره کرده است. اکثر قرآن پژوهان سوره های مدنی قرآن را در ارتباط با مدینه بشمار آورده اند. از طرف دیگر، طبق تفسیر فقهای اسلامی و مفسرین قرآن، تغییر قبله پیروِ استهزای یهودیان و بت پرستان ساکن یثرب اتفاق افتاده است. ولی در ارتباط با چنین واقعۀ مهمی، تا این زمان مدرک یا سند قابل توجهی از منابع تاریخی یهودی یا مسیحی در دست نیست. حتی اگر چنین برخوردی از جانب بت پرستان یثرب اتفاق افتاده باشد، شک نیست که یهودیان و مسیحیان ساکن این شهر هم از آن واقعه با خبر بوده اند.

در بارۀ وجود پادشاه، فرمانده یا فردی که در برهۀ زمانی مورد نظر مدعی پیغمبری در جزیرة العرب بوده، چند سند تاریخی از منابع غیر اسلامی دردست است که در آنها به نام محمّد اشاره شده است. با توجه به اینکه اسناد مورد اشاره از منابع مختلف غیر مرتبط هستند، میتوان وجود محمّد به عنوان مدعی رسالت از جانب خدا در جزیرة العرب را مورد پذیرش قرار داد. اما با توجه به اعمال غیر انسانی مندرج در قرآن که از این فرد سر زده، ارتباط وی با خدا غیر قابل قبول است. چند سند تاریخی غیر اسلامی که در آنها به وجود محمّد اشاره شده، در پژوهش “نگاهی نو به اسلام” در همین سایت، مورد بررسی قرار گرفته که برای احتراز ازتکرار، نشانی نوشتۀ نامبرده در زیر یادآوری میشود:


چه کسی محمّد را آموزش داد؟

صرفنظر از گزارش ابن هشام در السیرة النبویة که به اولین و تنها برخورد محمّد جوان با یک راهب      مسیحی بنام  سرگیس بحیرا در بُصرای شام (سوریه) پرداخته، چهار مدرک دیگر نیز وجود دارند. طبق  گزارش ابن هشام، بحیرا پس از مشاهدۀ خالکوبی پشت محمّد،  پیغمبری او را پیشگوئی میکند، چهار      مدرک بجاماندۀ دیگر ظاهراً ازمسیحیان نسطوری و یعقوبی هستند که بحیرای راهب را ساکن در یثرب   گزارش کرده و به جزئیات تعالیم بحیرا به محمّد نیز پرداخته اند.   مدرک  دیگری هم وجود دارد که به   زبان عبری بوده و منبع آن یهودی است. اضافه بر مدارک پیش گفته، سه تفسیر ازابن عباس، یکی از      معتبرترین مفسران اولیۀ قرآن نیز دردست است که  دو آیه از این سه آیه مشابه هستند. توضیح آنکه ابن  عباس فرزند ابوطالب عموی پیغمبر و ازصحابۀ  نزدیک او بود. بخصوص اینکه او از طریق خاله هایش  به نام میمونه بنت الحارث و زینب بنت خزیمة که هردو ازهمسران محمّد بودند، با محمّد ارتباط          خویشاوندی بسیار نزدیکی داشت. ابن عباس در تفسیر سه آیۀ قرآن از وجود بحیرای راهب در زنده بودن محمّد دریثرب (مدینه)  خبر داده است. در ادامۀ این نوشته و در رابطه با موضوع مورد بحث، مدارک    پیش  گفته مورد  بحث و بررسی قرارخواهند گرفت.

مدرک بجامانده از ابن هشام تحت عنوان السیرة النبویة

درمبحث “قصة بحیری” ابن هشام از قول ابن اسحاق در مورد نخستین دیدار محمّد جوان با بحیرای راهب، چنین روایت میکند: 
“محمد صلی الله علیه و سلم یخرج مع عمه إلی الشام قال ابن اسحاق ثم إن أباطالب خرج فی رکب تاجرا    إلی الشام...” (سیرة ابن هشام)

از ابن اسحاق نقل است که ابوطالب برای تجارت عازم شام (سوریه) بود. درحالیکه خود را برای سفر آماده میکرد، پیغمبر الله به عمویش چسبید و از او تقاضا کرد تا پیغمبر الله را نیز همراه خود به سفر ببرد. ابوطالب گفت: سوگند به الله که او را با خود به سفر خواهم برد و هرگز او را از خود جدا نخواهم کرد.

هنگامی که همراه با کاروانیان به بُصرا در دیار شام رسیدند،  در نزدیکی دیری به استراحت پرداختند. در آن دیر راهبی میزیست بنام بحیرا که به مسیحیت احاطۀ کامل داشت. چنین گمان میرفت که این راهب سالهای متمادی در آن دیر مسکن گزیده و دانش او متعلق به کتابی بود که نسل اندرنسل به او رسیده بود. آن سال برخلاف سالهای پیش که آن راهب هرگز با کاروانیان هم کلام نمیشد و توجهی به آنها نداشت، تصمیم گرفت آنها را به ضیافت ناهار به داخل دیر دعوت نماید. بنظر میرسید که او از داخل دیر پیغمبر الله را در میان کاروانیانی که به دیر نزدیک شده و ازسایۀ ابری بر سر پیغمبر الله، تشخیص داده بود. سپس کاروانیان زیر سایۀ درختی که نزدیک دیر بود، به استراحت پرداختند. راهب مشاهده کرد که ابر بر درخت سایه انداخته و شاخه های آن بالای سر پیغمبر الله فرو افتاده اند و او کاملاً در زیر سایۀ درخت قرار گرفته بود. هنگامی که بحیرا چنان چیزی را دید، از دیر بیرون آمد و به کاروانیان گفت: ای مردان قریش؛ من برای شما غذا آماده کرده ام و از شما چه پیر و چه جوان، چه برده و چه آزاده، میخواهم  برای صرف غذا به درون دیر در آئید. مردی از کاروانیان به بحیرا گفت: ای بحیرا، سوگند به الله که امروز حالت غیرعادی برتو حادث گشته است. تو پیشترها که از نزدیکی دیر عبور میکردیم، هرگز با ما چنین رفتاری نداشتی. ترا چه شده است؟  بحیرا پاسخ داد: راست میگوئی، اما شما امروز میهمان من هستید. به این دلیل مایلم شما را به صرف غذا دعوت کنم. سپس آن جمع به صورت گروهی به درون دیر رفتند و پیغمبر (ص) را در بیرون دیر تنها گذاشتند تا مواظب بار و بنه کاروانیان باشد. بحیرا به چهرۀ کاروانیان نگریست، ولی علامتی که قبلاً دیده بود، در آنها مشاهده نکرد. پس به آن جمع گفت: ای مردان قریش، نگذارید که حتی یکی از جمع شما از شرکت در این ضیافت محروم شود.  گفتند: همه به درون دیر آمده اند بجز یک پسر بچه که از همۀ ما جوانتر است. او را در بیرون گذاشته ایم تا از بار و بنۀ کاروان مواظبت کند. بحیرا بی درنگ گفت: او را به درون بخوانید تا در صرف غذا به شما به پیوندد. از میان آن جمع، مردی از قبیلۀ قریش گفت: سوگند به لات و عُزّی که جمع ما قابل شماتت هستند که پسر عبداله ابن عبدالمطلب را در بیرون دیر جا گذاشته اند.

پس از آن، او را به درون خوانده، نوازشش کردند و وی را با سایرین کنار سفره نشاندند. موقعی که بحیرا او را دید، با دقت وی را برانداز نمود و کوشش کرد تا علائمی را که در کتابهای مسیحیت راجع به پیغمبران نوید میدادند، در او مشاهده کند. بعد از صرف غذا، اهالی کاروان پراکنده شدند و پس از آن بحیرا به او نزدیک شد و گفت: پسرجان، ترا به لات و عُزّی سوگند میدهم تا به سوآلهائی که از تو خواهم پرسید، پاسخهائی در خور بدهی. علت آنکه بحیرا وی را به لات و عُزّی سوگند داد بر این مبنا بود که به گوش خود شنیده بود اهالی کاروان به این بتها سوگند یاد میکنند. پیغمبر (ص) به او پاسخ داد: مرا به لات و عُزّی سوگند مده که الله از هیچ کس و هیچ چیزی بیشتر ازاین دو بت بیزار و متنفر نیست.  پس بحیرا او را به الله سوگند داد و از او خواست تا به سوآلاتش جواب درست بدهد. او گفت: هرچه میخواهی از من بپرس. بحیرا شروع کرد به سوآل در مورد مواردی که در خواب دیده بود. جوابهای پیغمبر الله درست همانهائی بود که بحیرا از قبل میدانست. سپس بحیرا به پشت او نظری انداخت و مّهر پیغمبری را همانطور که در کتاب مقدس خوانده بود، بین دو شانه اش دید. بعد از آن، نزد ابوطالب عمویش رفت و از او راجع به رابطه اش با آن پسر پرسید که: چه رابطه ای با این پسر داری؟ ابوطالب پاسخ داد که: او پسر منست. بحیرا گفت: نه، او پسر تو نیست. پدر این پسر در قید حیات نیست. ابوطالب پاسخ داد: او برادرزادۀ منست. هنگامی که مادرش این پسر را حامله بود، پدرش درگذشت. بحیرا به ابوطالب  گفت: راست میگوئی. با برادر زاده ات به سرزمینت برگرد و او را در پناه الله از گزند یهودیان دور نگهدار، که اگر آنها آنچه را که من دربارۀ این پسر میدانم، بدانند، به او بدترین گزندها خواهند رساند. بدان که بهترینهای دنیا برای برادرزاده ات در پیش است. او را هر چه زودتربه خانه ات برگردان.

در مورد مشروح زندگی محمّد و بر اساس آنچه ذکر شد، یک گزارش از ابن هشام (مرگ بسال 833      میلادی) بنام السیرة النبویة به نقل از ابن اسحاق وسه روایت دیگردرطبقات ابن سعد(مرگ در 845م)،     انساب الاشراف بلاذری (مرگ در892 م) و جریرطبری (مرگ در923م)  نقل شده اند، که سه روایت      اخیر رونوشتهائی از روایت ابن هشام هستند. ضمناً چهار گزارش دیگر نیز وجود دارند که مربوط به      آموزش دیانت مسیح  به محمّد ازجانب راهبی بنام بحیرا میباشند.

همانطور که از تاریخ مرگ ابن هشام برمیآید، فاصلۀ زمانی بین تاریخ مرگ محمّد بسال 632 و تاریخ    مرگ ابن هشام درسال 833 میلادی، به 200 سال میرسد. براساس گزارش ابن هشام که مدرک روایت    اصلی زندگی محمّد را مربوط به ابن اسحاق دانسته و از مدرک ابن اسحاق کمترین اثر و نشانه ای در     دست  نیست، بنابراین،  گزارش ابن هشام بیش از دو سده پس از مرگ محمّد، نوشته شده است. حتی اگر  به  گزارش ابن اسحاق که بسال 767 میلادی یا 135 سال پس ازمرگ محمّد درگذشته است، بتوان استناد  نمود، با توجه به روایتهای اسلامی که تولد محمّد را بسال 570 میلادی گزارش کرده اند، فاصلۀ زمانی ازتاریخ تولد پیغمبر اسلام تا تاریخ مرگ ابن اسحاق چیزی برابر197 سال یا دو قرن میشود ومشخص نیست که در این فاصلۀ دویست ساله منابع خبری ابن اسحاق با توجه به روایت جزئیات روزمرۀ زندگی پیغمبر  اسلام، از چه منابع معتبری بدست آمده است.

توجه به این نکته لازمست که ابن هشام محل تولد محمّد را در مکه گزارش کرده، اما بر اساس  پژوهش  حاضرو به استناد پژوهشهای پیشین که زندگی و ادامۀ حیات انسان و حیوان در مکۀ پیش از اسلام را غیرممکن میداند،  بنا بر این، گزارش ابن هشام در مورد محل تولد پیغمبر اسلام و دوران جوانی وی در مکه و نیز وجود قبائلی در مکه که محمّد مسئولیت به چرا بردن گوسفندان آنها به جبل نور را به عهده داشته، باتوجه به اینکه کوه نامبرده سنگلاخ بوده و سال تا سال حتی یک علف هرزه هم در آن نمیروید و نیز وجودزن تاجری بنام خدیجه در مکه با شترهای فراوان که با توجه  به شرائط اقلیمی مکه وعدم وجود آب و   چراگاه برای شترهای خدیجه، گزارش تاریخی ابن هشام در بیشتر موارد نمیتواند مستند محسوب شود. اما در مورد راهبی بنام  بحیرا، با توجه به اینکه در تفسیر ابن عباس ازسه آیۀ قرآن و در بدگوئی از اعمال    بحیرا در نوشته های بجا مانده ازیوحنای دمشقی که در قرن هفتم میلادی و در برهه ای نزدیک به برهۀ  زندگی بحیرا دردمشق میزیسته و نیزدر گزارشهائی از منابع مسیحیت ارتدکس و تئوفانس، در تقبیح        اندیشه و کردار بحیرا، گزارشهای متعددی در دست است، این نتیجه حاصل میشود که فردی بنام بحیرای راهب واقعاً وجود داشته وهمچنان که در ادامۀ این نوشته خواهد آمد، چنین فردی روابط بسیار نزدیکی هم با محمّد برقرارکرده و مرشد او بود.

مدارک تاریخی بجا مانده از منابع غیر اسلامی  

سوای روایت ابن هشام و سه راوی دیگر اسلامی که در بالا به آنها اشاره شد، چهار روایت زیر از منابع غیر اسلامی نیز دست اند که مخدوش به نظر میرسند. از مطالعۀ این مدارک چنین برمیآید که دست نوشتۀ اصلی با افزودن مطالبی، تحریف شده است. اما از یک طرف، مطلب قابل توجهی که درهمۀ این دست     نوشته ها با مدارک دیگر نظیرمدارک کلیسای ارتدکس ونیزنوشته های یوحنای دمشقی و تئوفانس مشترک است، اینست که در کلیۀ آنها نسبت به تعلیم محمّد ازجانب بحیرای معتقد به مسیحیت آریانی، اشاره شده    است.  از طرف دیگر، مقابلۀ متن  نوشتۀ یوحنای دمشقی، تفسیرهای ابن عباس و گزارش تئوفانس، مؤید  آنست که در زنده بودن محمّد، بحیرای راهب دریثرب (مدینه) میزیسته و براساس تفسیرهای ابن عباس،   این فرد نزد محمّد واصحاب وی مورد احترام بوده و مقام وی درمیان نومسلمانان ازارزش واعتبار        خاصی برخورداربوده است. بر این اساس و برمبنای آیه هائی از قرآن و بخشی از احکام عملی اسلام که  بعداً به  آنها پرداخته خواهد شد، نشان داده میشود که اسلام اولیه با برخورداری از مبانی اعتقادی مسیحیت آریانی شکل گرفته است.

روایتهای مخدوش و تحریف شده به شرح زیرند:

1. دو روایت به زبانهای سُریانی وعربی با عنوان “اسطورۀ بحیرای مسیحی” توسط                                 ریچارد گتهیل (Richard Gottheil

درسال 1898، که قبلاً طی مقاله هائی برای اولین بار به آلمانی    “Zeitschrift fur Assyriologie” منتشر شده بود، به انگلیسی برگردانده شده اند.
2. چهار روایت با عنوان “افسانۀ سرجیوس بحیرا” به صورت کتابی شامل دو روایت به سُریانی و دو روایت به عربی، توسط باربارا رُگِما (Barbara Roggema) به انگلیسی ترجمه شده و در دسترس میباشند.

3. یک روایت به سُریانی با عنوان “داستان ملاقاتِ بحیرای راهب با محمّد” به صورت کتابی از سوی أبجَر بَحکو (Abjar Bahkou) به انگلیسی برگردانده و منتشر شده است.
توضیح آنکه روایتهای برگردان شده از سوی گتهیل و بحکو در چهار روایت رُگما موجودند. براین اساس، در این نوشته فقط به اختصار به نکات قابل توجهی از روایتهای رُگما پرداخته خواهد شد.
روایت رُگِما در کتاب 579 برگی بشرح زیر در دسترس است:
The Legend of Sergius Bahira, eastern Christian Apologetics and Apocalyptic in Response to Islam, by Barbara Roggema, Brill, 2009
در فصل هشتم، رُگما راجع به  دست نوشته های مورد استفاده چنین توضیح داده است:

الف- دست نوشته هائی به خط سُریانی شرقی شامل تلفیق و مقابلۀ مدارک زیر:
1-  مجموعۀ منگانا 604 (آلفونس منگانا.ن) در سال  1933 شامل 21 نوشتۀ اکثراً مذهبی که جمعاً 225  برگ  بوده و از سوی دستیار کشیشی بنام ژوزف فرزند توماس که در کلیسای ألقوش عراق میزیسته، بنا  به درخواست منگانا رونوشت  شده اند. از برگ 1 تا 23، نوشته ها مربوط به روایت بحیرای راهب است.براساس گزارشی ازجانب کشیشان مسیحی ارمنی، دست نوشته های اصلی از سوی عوامل  حکومت      عثمانی از بین رفته اند.

2- دست نوشته های Sachau 10 (کاتالوگ شماره 78)
این دست نوشته ها بدون تاریخ و خوانا بوده، و حاوی 22 برگ در بارۀ بحیرای راهب اند. در این مورد  رجوع شود به:
   Sachau, Verzeichnis der Syrischen Handschriften, Vol 1, pp 293-294, Gottheil

3- دست نوشته های Sharfa 841
مجموعۀ بزرگی به خط سُریانی غربی ولی اکثراً به خط کوشانی اند. (خط کوشانی عبارت ازنوشتن به عربی    منتها با حروف سُریانی). این مجموعه شامل 267 برگ است که با استیل خط نویسی از نوع خط سُریانی       شرقی میباشد که در سال 1889 به درخواست عبدالاحد توسط سه مقام کلیسائی از مدرک دیگری رونویسی    شده است.
ب- دست نوشته هائی به خط سُریانی غربی، شامل مدارک زیر:

1- دست نوشته های Sachau 87 (کاتالوگ شماره 247)
این مجموعه شامل دو بخش رونویسی شده با دو دستخط مختلف  از نوع سُریانی غربی وحاوی 71 برگ  است که چهار برگ آن بدون نوشته میباشند. داستان بحیرا از برگ 48 تا 65 است. این دست نوشته به خطکوشانیست و با مناظرۀ بین تئودور ابو قرا ومأمون آغاز شده و رونویسی از مدرک دیگری درسال 1854توسط فردی بنام عبدالمسیح میباشد.

2- دست نوشتۀ سُریانی منگانا 71
این مجموعه بدون تاریخ بوده و حاوی 30 بخش و 154 برگ است که با دو دستخط مختلف به سُریانی غربی نوشته شده ولی تاریخ نوشته را به سال 1600 تخمین زده اند. داستان بحیرا از برگ 27 تا 37 ذکر شده و صاحب این مجموعه یوسف اسحاق مقدسی بوده است.

3- دست نوشته های سُریانی منگانا 107
این مجموعه شامل 15 برگ به خط کوشانیست و در سال 1925 از روی دست نوشتۀ ناشناخته ای به تاریخ 1584 توسط کشیشی بنام پولوس در موصل رونویسی شده است.

4- دست نوشته هائی که در اختیار اسقف اعظم کلیساهای آمریکا هستند. این دست نوشته ها شامل 119    برگ به خط سُریانی غربی و از کلیسای تورعابدین عراق میباشند که در ده برگ آخری آنها  به جزئیات  زندگی بحیرای راهب پرداخته شده است.

5- دست نوشته های عالیجناب گابریل در بارۀ زندگی بحیرای راهب، به خط سُریانی غربی، شامل 28     برگ که در سال 1970 از مدرک ناشناخته ای رونویسی شده اند.

اسناد عربی مورد استفاده

پ- مدرک عربی کوتاه
1- دست نوشتۀ عربی موجود در کتابخانۀ بُدلین (Bodleian Library of Oxford University) شامل 47 برگ که در آن منحصراً به زندگی بحیرای راهب پرداخته شده است.

2- دست نوشتۀ AR.258 کتابخانۀ پاریس. این دست نوشته ها بدون تاریخ بوده و در آن از برگ 48 تا 64 به زندگی بحیرای راهب اشاره شده است.

ج- مدرک عربی بلند

1- دست نوشته های عربی پاریس AR.215 . این دست نوشته ها شامل 9 فصلند و جمعاً از 260 برگ در بارۀ مسائل مشهوردینی مسیحی شرق میباشند که بین سالهای 1590 و 1591 از روی مدارک دیگر رونویسی شده  و به زبان عربی مصری اند. برگهای 154 تا 176 مربوط به زندگی بحیراست.

2- دست نوشته های عربی پاریس AR.70 . این دست نوشته ها شامل چهار فصل با دست خط فرد ناشناخته ای هستند. بیشتر نوشته ها مربوط به مناظرۀ تئودور ابوقراه با مأمون است، ولی از برگ 50 تا 126 آن در بارۀ زندگی بحیرای راهب میباشد.

3- دست نوشته های عربی پاریس AR.71 . این دست نوشته ها بدون تاریخ بوده و شامل چهار متن و مشابه دست نوشتۀ عربی پاریس AR.70 است.

4- دست نوشته های GOTHA ORIENT. AR. 2875 . این دست نوشته بی تاریخ بوده و حاوی مناظرۀ ژرژ راهب با سه عالِم عرب در سال 1217 میباشد. بحیرا در برگهای شمارۀ 47b تا 68b مورد بحث قرار گرفته است.

5- دست نوشته های SBATH 1004. این دست نوشته ها متعلق به قرن 18 میلادی بوده و شامل 330 برگ اند که داستان بحیرا در برگهای 61 تا 85 آمده است.
نسخه های نامبرده نمیتوانند بطور مطلق مورد استناد قرار گرفته و از اعتبارتاریخی برخوردارباشند. ولی درمورد اینکه بین این نسخه ها و نوشته های کلیسای ارتدکس و یوحنای دمشقی و تئوفانس، اشتراکی در بارۀ تعلیم بحیرا به محمّد وجود دارد، میتوان این بخش از آنها را مورد توجه قرارداد. اما در رابطه با جزئیات پردازی یشوع یهب راهب در ارتباط با آموزش محمّد، داستان پردازی سفر بحیرا به کوه طور و وقایع عجیب و غریبی که در آنجا برای وی اتفاق افتاده، اشاره به مقوله های ماوراء الطبیعه و نیز مطرح کردن پیشگوئی ظهور مهدی، نمیتوان به کلیۀ مطالب مندرج در این مدارک استناد کرد. اما، به مواردی که منطقاً مربوط به اصطکاک بین مسیحیان آریانی و سایر مسیحیان بخصوص در مورد اتهام ارتداد، تهدید و آزار بحیرا در دمشق و فراروی ازاین شهراست، میتوان استناد نمود. زیرا کلیسای ارتدکس نیز به موارد ارتداد مسیحیان آریانی و بحیرای راهب شهادت داده است.

دیگر اینکه بر پایۀ گزارشهای منابع غیر اسلامی، محمّد در سفرهائی به سوریه و طائر و فنیقیه (کارتاژ) و غیره که در آنجا یهودیان و مسیحیان بسیاری میزیسته اند، بطور کلی با تعالیم  یهودیت و مسیحیت از عنفوان جوانی، آشنائی داشته است.
پیش ازپرداختن به شرح ملاقات بحیرای راهب و محمّد، لازمست دربارۀ اصول اعتقادی “مسیحیت        آریانی” آگاهی کوتاهی داده شود. توجه به این واقعیت لازمست که مسیحیت آریانی و آریائیسم نازیهای  هیتلری که خود را از نژاد آریائی دانسته و دیگران را از نژاد پست بشمار میآوردند، دو مقولۀ متفاوتند.پایه گذارمسیحیت آریانی کشیش مصری به نام آریوس (Arius) از اسکندریه میباشد که ازسال 250 تا    336 میلادی میزیسته است. برخلاف مبانی اعتقادی مسیحیان ارتدکس، آریوس معتقد بود که مسیح پسر   خدا نیست، بلکه مخلوق اوست، چون وجودش میرا بوده است. درصورتی که وجودخدا میرا نیست. پس   مسیح هم یکی از مخلوقات خداست که جهت راهنمائی نوع بشرمأمور شده بود. از اینرو مسیحیان آریانی  تثلیث را مردود می شمردند. مضافاً به اینکه مسیحیان آریانی مخالف ترسیم تصاویرعیسی و مریم بر در و دیوارکلیساها بودند و نصب مجسمه های آنان و برافراشتن انواع و اقسام صلیبهای گوناگون از جنس  طلا و نقره و برنج و غیره...در کلیساها را منع کرده و چنین اعمالی را بت پرستی بشمارمیآوردند. آنها  معتقد بودند که فقط یک صلیب چوبی وجود داشت که عیسی را برآن مصلوب  کردند و از این رو، فقط  یک   صلیب چوبی درهرکلیسائی باید برپاشود. بنا برمنابع تاریخی مسیحیت، شاخۀ مسیحیت آریانی تا قرن هفتم میلادی ادامه داشت واز این قرن به بعد نشانی ازآن باقی نماند. اما براساس پژوهش حاضر، شاخۀ          مسیحیت آریانی که تا قرن هفتم میلادی از مصر تا سوریه گسترش یافته بود،  مبنای آئین اسلام قرارگرفت ویا پس از فتوحات شمال آفریقا وخاورنزدیک توسط نومسلمانان، تبدیل  به آئین اسلام شد.
کلیساهای ارتدکس وکاتولیک مسیحیت آریانی را ارتداد از دین مسیح دانسته ومسیحیان آریانی را در زمرۀمرتدان محسوب میکردند.

شرح مسافرت بحیرای راهب، مشهور به سرجیوس بحیرا به یثرب و استقرار او در این شهر و نیز گفتگوهای وی با محمّد جوان و آموزش مسیحیت آریانی به وی در جهت کمک به تبلیغ این آئین در میان اعراب یثرب، در نوشته هائی با عنوان "افسانۀ بحیرای مسیحی" یا "افسانۀ سرجیوس بحیرا" و در متن سُریانی   از وی بنام "سرگیس بحیرا" نام برده شده است. بر اساس گزارش یشوع یهب (Isho Yabh) راهب، وی در یثرب و یک هفته قبل از مرگ بحیرای راهب به ملاقات او رفته و سرگذشت او وعلت آمدنش به یثرب و نیز تعلیمات مسیحیت شاخۀ آریانی به محمّد جوان را، بدون واسطه از زبان بحیرا بازگو میکند. اما      همانطور که پیش از این توضیح داده شد، جزئیات گفتگوهای بحیرا و محمّد بر اساس آنچه از قول یشوع   یهب  آمده است، نمیتواند از نظر تاریخی معتبر تلقی شود. چنانچه خواننده راغب به مرور متن تفصیلی    باشد،   میتوان به متن انگلیسی قابل دسترسی در اینترنت یا مطالعۀ پژوهش روگِما در بارۀ چند و چون سرگذشت بحیرای راهب، مراجعه نمود. عنوان متن اینترنتی بشرح زیر است:


A Christian Bahira Legend; Introduction, English Translation with the Syriac and Arabic Texts, Translated by Richard Gottheil

چگونگی آمدن بحیرای راهب به یثرب




چنانکه پیش از این در مورد دو متن عربی توضیح داده شد، یکی از آنها متنی کوتاه و دیگری متنی بلند است. متن عربی چنین شروع میشود:

بسم الاب و الابن والروح القدس الا له الواحد
نبتدی بعون الله تعالی و حسن توفیقه بنسخ (نام "یشوع یهب یا یشوع نسخ راهب" راوی خبر. م) خبر بحیره الراهب مع الرجل الاعرابی و ما حکاء عن نفسه لمرهب الراهب بسلام من الرب آمین…
بنام پدر و پسر و روح القدس، پروردگار یکتا
با یاری خداوند و درخواست حسن توفیق از او، [یشوع] یهب شروع می کند به نوشتن سرگذشت بحیرای راهب با اعراب، از زبان خودش به مرهب الراهب، با سلام به پروردگار. آمین…

سه شاهد معتبر و گواهی کلیسای ارتدکس

دو شاهد معتبر مسیحی و مسلمان قرن هفتم و نیز تئوفانس کشیش،  وجود بحیرای راهب دریثرب را مورد تأئید قرار داده اند. یکی از آنها  یوحنای دمشقی همشهری بحیرای راهب وازنظر زمانی نزدیک به دوران زندگی وی و دیگری ابن عباس از صحابه وخانوادۀ  پیغمبر اسلام، و نیزازمعتبرترین و مشهورترین       مفسران قرآن است. شاهد سوم تئوفانس معترف، یک کشیش معروف مسیحی میباشد. کلیسای ارتدکس نیز وجود بحیرا و تعالیم منحرفانۀ او به محمّد را گواهی کرده است.
بر اساس منابع تاریخی، کشیش یوحنای دمشقی درسال 675 میلادی در دمشق متولد شده و در تاریخ 749 در اورشلیم درگذشته است. یوحنای دمشقی از نخستین کشیشان مسیحی است که اسلام را به عنوان دین    خدا و محمّد را به عنوان پیغمبر نفی کرده است.

اینها (نومسلمانان) پیش از این بت پرست بودند و ستارۀ صبح (ستارۀ زهره) و افرودیت را پرستش کرده و بزرگش میداشته اند. اینها در دوران هراکلیوس گروهی بزرگ از بت پرستان بودند و از آن زمان تا کنون یک پیغمبر دروغین بنام محمّد در میانشان ظاهرشده است. این مرد پس ازبرخورد با مطالب کتابهای عهد عتیق و عهد جدید و گفتگوهائی با یک راهب آریانی، به ابداع آئینی کفرآمیز پرداخته است.  سپس با استفاده از ساده لوحی اطرافیان و دور و بریهایش، مطالب مضحکی را به عنوان  کتاب الهی نازل شده از آسمان، سرهم کرده و تحویل آن مردمان داده است...
اشارۀ یوحنای دمشقی به یک “راهب آریانی” همانا بحیرای راهب است که به علت تبلیغ مسیحیت آریانی  مورد حمله و انتقاد شدید راهبان و کشیشان نسطوری و یعقوبی قرار گرفته و از ترس جان بالاجبار از   دمشق فرار اختیارکرد.از طرف دیگر، عبدالله ابن عباس یکی از صحابۀ پیغمبر اسلام و از خویشاوندان نزدیک او که از اولین   مفسران شناخته شدۀ قرآن بشمارمیرود، در تفسیر سه آیۀ قرآن از بحیرای راهب و سایر راهبان آریانی که از جمله پیروان بحیرا هستند، نیز تجلیل کرده است. اسامی این راهبان در آیۀ 5:82 به شرح زیراست:
أبرهة، أشرف، إدریس، تَمیم، تَمّام، دُرید و أیمن

تفسیرآیۀ 120 از بقره:
وَلَن تَرضی عَنک الیهود یهود أهل المدینة (وَلا النصاری) نصاری أهل نجران (حَتی تتبع مِلتهم) دینهم و قبلتهم (قُل) یا محمّد (إن هُدی الله هُوَالهُدی) أی دین الله هوالإسلام و قبلة الله هی الکعبة (ولَئِن أتبعت أهواءَهم) دینهم و قبلتهم (بَعد الذی جاءَکَ مِنَ العِلم) من البیان أن دین الله هوالإسلام و قبلة الله هی الکعبة (مَا لَکَ من الله) من عذاب الله (مِن وَلی) قریب ینفعک (وَلانَضیر) مانع یمنعک ثم ذکر مؤمنی أهل الکتاب عبدالله بن سلام وأصحابه و بحیرا الراهب و أصحابه و النجاشی و أصحابه

تفسیر آیۀ 82 ازمائده:
فقال (لَتَجَدَنّ) یا محمد (أشَدُالناس عَداوَة) و أقبح قولاً (للذینَ آمنوُا) محمد و أصحایه (ألیهود) یعنی بنی قریظة وانضیر و فدک و خیبر (وَ الذینَ أشرکوُا) و أشد الذین أشرکوا مشرکو أهل مکة (وَلَتَجدَّن) یا محمد (أقرَبَهُم مُوَدّة) صلة وألین قولاً (لّلذینَ آمَنوُا) محمد و أصحابه (ألّذین قالوُا إنّا نَصَارَی) یعنی النجاشی أصحابه و کانوا اثنین و ثلاثین رجلاً و یقال أربعون رجلاً اثنان و ثلاثون رجلاً من الحبشة و تمانیة نفر من رهبان الشام بحیرا الراهب و أصحابه أبرهة و أشرف و إدریس و تَمیم و تَمّام و دُرید و أیمن (ذَلِکَ) المودة (بأن مِنهُم قِسیسینَ) متعبدین محلقة أوساط رؤرسهم (وَ رُهباناً) أصحاب الصوامع مع علماء هم (وَ انهم لا یَستکبرُونَ) عن الإیمان بمحمد و القرآن)

تفسیر آیۀ 66 از مائده:
(ولو انهم اقاموا ألتوراة و الانجیل) أقروا بما فی التوراة و الانجیل و بینوا ذلک یعنی صفة محمد و نعته (و ما انزل إلیهم من ربهم) و بینوا مابین لهم ربهم فی التوراة و الانجیل و یقال أقروا بجملة الکتب و الرسل من ربهم (لاکلوا من فوقهم) بالمطر (ومن تحت أرجلهم) بالنبات والثمار (منهم) من اهل الکتاب (أُمة مقتصدة) جماعة عادلة مستقیمة یعنی عبدالله بن سلام و أصحابه و بحیرا الراهب و أصحابه و النجاشی و أصحابه و سلمان فارسی و اصحابه (کثیر منهم ساءَ ما یعلمون) بئس ما یصنعون من کتمان صفة محمد و نعته منهم کعب الأشراف و کعب بن أسد و مالک بن الصیف و سعید بن عمرو و أبو یاسر وحیی بن أخطب

چنانچه از تفسیر آیۀ 5:82 برمیآید، ابن عباس بحیرای راهب را از اهالی شام (سوریه) گزارش نموده و او را از یاران محمّد بشمار آورده است. نظر به اینکه در دوران زنده بودن محمّد هنوز شام (سوریه) از      سوی نومسلمانان تسخیر نشده بود، پس اشارۀ ابن عباس به حضوربحیرای راهب و سایر یاران آریانی      مذهبش در مدینه است. به چنین واقعیتی در متون سُریانی و عربی بجا مانده و گزارشی از کشیش تئوفانس و گواهی کلیسای ارتدکس تأکید شده است. ضمناً یکی از متون مورد استفادۀ روگما، در اصل به لاتین     بوده و کپی این دست نویس هنوز در کتابخانۀ واتیکان موجود است. دو ترجمه از وقایعنامۀ تئوفانس با      عنوانهای زیردردست است:

The Chronicle of Theophanes, Anni Mundi A.D. 602-813, by Harry Turtledove
The Chronicle Theophanes Confessor, Byzantine and Near eastern History,           A.D. 284-813, by Cyril Mango and Roger Scott

دربارۀ بحیرای راهب در یثرب و همه گیرشدن مسیحیت آریانی در این شهر، تئوفانس چنین میگوید:

در هر سفری که محمّد به ناحیۀ فلسطین میکرد، با یهودیان و مسیحیان ساکن در آنجا نشست و برخاست نموده و با کتابهای دینی آنها بالنسبه آشنا بود. دیگر اینکه محمّد به بیماری صرع هم مبتلا بود و هنگامی که همسر او خدیجه از بیماریش با خبر شد، بسیار اندوهگین گردید که زنی با چنان ثروت و مکنت با چنان مرد فقیری که به بیماری صرع مبتلا بود، ازدواج کرده است. اما محمّد به حیله و نیرنگ متشبث شده و چنین میگفت که "من مرتب فرشته ای به نام جبرئیل را  می بینم و دیدن چنین فرشته ای برایم غیر قابل تحمل است. به این سبب پس از هربار دیدن او حالت غش به من دست داده و برزمین میافتم."
خدیجه دوست راهبی داشت که از شهر خود رانده شده بود. به دیدن او رفت و ماجرای مشاهدۀ جبرئیل از سوی محمّد را با او درمیان نهاد. آن راهب دروغین به خدیجه گفت که: "ادعای محمّد درست است. چون خداوند همواره چنین فرشته ای را برای هدایت پیغمبران نازل میکند."…و بر این منوال بود که مردم یثرب همگی کافر و مرتد شدند…
تذکر: در پانوشت 4 صفحۀ 465 وقایعنامۀ تئوفانس، به صراحت به نام بحیرای راهب اشاره شده است.
همچنین ن ک به:
The legend of a Christian monk, variously called Sergius Bahira or Nastur, who was the teacher of Muhammad and recognized him as a prophet.                         See Stephen Gero in  Syrie colloque, 47-58.

با توجه به دست نوشته هائی که قبلاً از آنها نام برده شد، بحیرای راهب از سوی سایر مسیحیان به عنوان  مرتد و منحرف از دین مسیح از دمشق رانده و فراری شد. به شهادت سه تفسیر آیه های نامبردۀ قرآن از  سوی ابن عباس ازخانوادۀ محمّد و صحابۀ بسیار نزدیک  او که شاهد وقایع آن دوران بوده است، بحیرای راهب  پس از رانده شدن و فرار از دمشق، به منظور تبلیغ آئین آریانی به یثرب (مدینه) آمده وبه اعراب  این شهر پناهنده شد. جزئیات ورود  بحیرا به یثرب و گفتگوهای وی با محمّد جوان را به روایت یشوع یهب راهب که به گفتۀ او هفت  روز پیش از درگذشت بحیرا به یثرب رفته و شرح سفرش را گزارش کرده است، تحت عنوان “آمدن بحیرای راهب به یثرب وآموزش مسحیت آریانی به  محمّد” خواهد آمد.

آمدن بحیرای راهب به یثرب وآموزش مسیحیت آریانی به محمّد:

در رابطه با موضوع مورد بحث، از مدرک تاریخی زیرکه متعلق به منابع مسیحی بوده و آنرا ریچارد   گتهیل از سُریانی به انگلیسی برگردانده، استفاده شده است. توضیح آنکه مدرک نامبرده مربوط به مدارک کنگرۀ سُریانی شناسی مورخ 1898 میباشد. ضمناً از همین مدرک، روگما هم استفاده کرده است.
A Christian Bahira Legend
By: Richard Gottheil
First Published in Zeitschrift für Assyriologie,

با اتکاء به قدرت خداوند و چشم امید به درگاه سرورمان عیسی مسیح، اکنون به نوشتن داستان سرگیس، که او را سرکایا، بحیرا و سُریایا که مشهور به تنفر ازصلیب بود، میپردازم. او همان کسی است که در کوه طورگوشۀ عزلت گزید، و اینکه چگونه  به محمّد آموزش داد. آمین!
محبوبان! سرگیس رهبان به اینجانب راهب یشوع یهب داستانی گفت از بیماریش، از رانده شدنش (از دمشق) با فشار راهبان مسیحی به اتهام “راهب متنفر از صلیب” که چنین اتهامی به او وارد نبود،  چون او معتقد بود که فقط یک صلیب باید در کلیسا برافراشته باشد. از سفرش به من گفت دربارۀ رفتن به کوه مقدس طوردرصحرای سینا و به قلمروی اسماعیلی ها در بیابان برهوت یثرب، و بخصوص گفتگوهائی که با محمّد پیغمبرعربها داشت و نیزسوآلهای محمّد از او و پاسخهای او به محمّد.
او با دیدن من به تلخی گریست و اظهار داشت که در عرض تمام آن سالها که آنجا ساکن بوده حتی یک نفر مسیحی را ملاقات نکرده است. در بارۀ علت رانده شدنش از(دمشق) بر اثر فشار کشیشان و ریش سفیدها چنین میگفت: به آنها گفتم که درست نیست مانند بت پرستان درمقابل صلیبهای ساخته شده از سنگ، نقره، طلا، مس یا از مواد دیگری بجز صلیب چوبی، کرنش کنید. هنگامی که کشیشان چنین سخنی از من شنیدند، بسیار اذیت و آزارم نموده و کار به کشتنم کشید.

بر اثر اذیت و آزار و تهدیدهای کشیشان و ریش سفیدها تصمیم به فرار ازآن شهرو دیار گرفتم، و از شهر بیرون آمدم و سر به بیابان گذاشتم تا به یثرب و به اسماعیلیها رسیدم ودرمیان آنها تا این زمان سالیانی را در صلح و آرامش سپری کرده ام....

بحیرای راهب تعریف میکرد هنگامی که به این بیابان برهوت و به سرزمین اسماعیلیها رسیدم، مردمی بسیار خشن ولی ساده دل را یافتم که زندگیشان مملو ازشرو بدبختی بود و سفره هایشان از غذا خالی. آنها بتها و تخته سنگها وستاره های آسمان و هرچیزی را که دوست داشتند، پرستش میکردند. بدرستی شبیه حیوانات وحشی بودند بدون هیچگونه ادراک و شعور.
هنگامی که با چنان مردمان شرور و گردنکش مواجه شدم، به آنها گفتم: برای شما آیندۀ خوشی را پیشگوئی میکنم؛ در آینده جمع شما سالهای متمادی بر همۀ نقاط زمین حکمروائی خواهید کرد. چون چنین پیشگوئی را از من شنیدند، همگی همچو پیکر واحدی به پا خاستند وبرایم کلبه ای در میان خانه هایشان ساخته و چاه آبی را درنزدیکی کلبه ام کندند. تا این زمان، در میان آنها در کمال صلح و آرامش و بدون آزار و اذیت زندگی کرده ام.
سپس، اینجانب یشوع یهب به مدت هفت شبانه روز با او ماندم و داستان زندگی او را شنیدم تا آنکه او براثر بیماری جان به جهان آفرین سپرد...
او میگفت که عدۀ زیادی از همسایه ها هرروزه برای بردن آب از چاه مجاور کلبه اش میآمدند و به او هم سر میزدند وهمه گونه سوآلی را از او میپرسیدند...

پیغمبرسازی بحیرا

روزی در حالیکه بحیرا بیرون کلبه اش ایستاده بود، مشاهده کرد که عده ای به سوی چاه و کلبه اش میآیند. آن جمع طبق عادت هرروزه شان، به دیدن بحیرا آمدند. محمّد نوجوان در بیرون کلبه نشسته و مشغول تماشای آن مردمان بود. هنگامی که آن جمع در حال خروج از کلبه بودند، بحیرا رو به آنها کرده و گفت: من مرد بزرگی را درمیان شما می بینم. آنها درپاسخ گفتند که مردی در میان ما نیست بجز آن پسر بچۀ یتیمی که در بیرون کلبه نشسته است. (ازاین سوآل و جواب چنین برمیآید که بجز محمّد نوجوان، همۀ آن جمع زن بودند. م).  بحیرا محمّد را به درون کلبه خواند و پس از مدتی نگریستن به چهره اش، بدرستی دریافت که او میتواند درآینده مرد بزرگی شده و اندیشه های پیغمبرانۀ بحیرا را تحقق بخشد.

سپس یشوع یهب به طرح سوآل و جوابهای طولانی رد و بدل شده بین بحیرای راهب و محمّد پرداخته و آماده کردن محمّد را برای تبلیغ بر اساس آموزه های مسیحیت آریانی، توضیح میدهد.

در نوشته های آینده، با ارائۀ آیه هائی ازقرآن و نمایاندن مشترکات ریشه های مسیحیت آریانی با اسلام و در مرحلۀ بعدی با نمایاندن آیه های دیگر قرآن و مقابلۀ تاریخیشان با وقایع صدر اسلام، نشان داده خواهد شد که اسلام اولیه چگونه شکل گرفت و چگونه پس از آموزشهای بحیرا به محمّد، با دخالت بزرگان و خاخامهای یهودی، اسلام آمیزه ای شد از آئینهای مسیحی آریانی و یهودیت عهد حجر.
ادامه دارد...