۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۴, دوشنبه

باز خواهم گشت!

 

باز خواهم گشت!

بدنبال باد درسرزمينهای دير آشنا

 بدنبال آن تكدرخت تنها وبی پناه

ايستاده در دل كويری سوزان

تا بينهايت زمين

اقيانوسی از شنهای روان

كه بيرحمانه و بی امان

بر پيكر عريانش ميكوبد

دلم تنگ آغوش پرمهرت

وآن سايه ی لطيف وگوارایت

لحظه ها را ميشمارم

تا روزی بسوی تو باز گردم 

تا روزی به آغوش توباز آیم 

و در سايه ی شاخه های انبوهت

دمي بياسايم

اي باد به ميهن من كه چون تكدرخت بی پناهی، استوار ايستاده است، بگو:

كه روزی غبار خستگی وغم از چهره برگهايش خواهم زدود

كه روزی شاخه هايش را چراغانی خواهم كرد

و از چشمه آب حيات ريشه هايش را آبياری خواهم كرد

من با اميد شرط كرده ام كه روز آزادی را باهم درميهن جشن بگيريم

بازخواهم گشت!