۱۳۹۵ آذر ۷, یکشنبه

اسلام: رونوشتی ناقص از یهودیت و... با چاشنی مهملات!
(بخش 4)

علی کبیری

بخش 1 نوشتۀ حاضر در نشانی زیر قابل دسترسی است:

بخش 2 نوشتۀ حاضر در نشانی زیر قابل دسترسی است:

بخش 3 نوشتۀ حاضر در نشانی زیر قابل دسترسی است:

ابراهیم در
عهد عتیق: ابراهیم نیز یکی از پیامبران یهودی میباشد که داستان زندگی او با ذکر جزئیات در عهد عتیق، آمده است. یهودیان ابراهیم را پدر اسحاق و اسماعیل نامیده اند. درعهد عتیق، ابتداء نام او بجای ابرام، ابراهیم (عهد عتیق، پیدایش، فصل 11: از سام تا ابراهیم) بود و سپس چون یکتاپرستی او بریهوه ثابت شد،  یهوه نامش را به ابراهیم تغییر داد. ابراهیم با خواهر خود بنام ساره ازدواج کرد (پیدایش، 11:29). ابراهیم 75 ساله بود که یهوه به او دستورداد تا با اهل وعیال و خویشا وندان و گاو وگوسفند و الاغهایش به سرزمین کنعان که یهوه به او بخشید، کوچ کند (پیدایش، 9-1: 12). اما پس از مدتی در کنعان خشکسالی پدید آمد. یهوه به ابراهیم دستورداد از کنعان به مصرکه سرزمینی حاصلخیز بود، برود. ابراهیم چنین کرد. ولی چون ساره زن بسیار زیبائی بود، ابراهیم درمصر او را خواهر خود معرفی نمود. پس از آن خبر زیبائی فوق العادۀ ساره به گوش فرعون رسید و دستورداد ساره را برایش بیآورند. وقتی فرعون زیبائی خیره کنندۀ ساره را به چشم خود دید، درمقابل تصاحب ساره، هدایای بسیاری چون گاو وگوسفند و الاغ و کنیزان و غلامان فراوانی به ابراهیم داده و ساره را به اطاق خوابش برد (پیدایش، 16- 10: 12). اما یهوه از این عمل فرعون که همسرعقدی ابراهیم را برای کامجوئی به اطاق خوابش برده بود، بسیارخشمگین شد وفرعون وهمۀ کارکنان قصراورا به بلائی سخت دچار کرد. فرعون جویای ماجرا شد وخبررسید که ساره زن عقدی ابراهیم بوده و به همین سبب است که بلا براو و سایرین نازل شده است. پس ابراهیم را به حضورخواند و به او گفت که چرا قبلاً به دروغ به او گفته بود که ساره خواهر اوست وچر ا رابطۀ زن وشوهری خود وساره را از او پنهان کرده بود؟ پس به منظور رفع بلا از خود و کارکنانش، فرعون به مأمورانش دستورداد ابراهیم وساره را به همراه کلیۀ خَدم وحَشم، از مصر بیرون کنند (پیدایش، 20- 17: 12 ).  اینست داستان پردازی یهودیان در عهد عتیق که یهوه بجای مجازات ابراهیم پیغمبرکه همسرش را بجای خواهرش به فرعون قالب کرده بود، فرعون فلک زده وبیگناه واز همه جا بی خبر را مجازات کرد!!  آیا بجز صفت پا انداز و دلال محبت، صفت دیگری میتوان به این مرد داد؟  وجالب تر اینکه همین ابراهیم پاانداز،  نزد یهودیان ومسلمانان و حتی مسیحیان تا مقام پیغمبری یهوه والله ارتقاء یافته و در قرآن به عنوان اولین پایه گذار اطاقک سنگی کعبه، از او یاد شده است.  مضافاً به اینکه مفتیان و آخوندهای مسلمان چه داستانهای شگفت آوری راجع به چنین دلال محبتی ساخته و پرداخته، شخصیت او را به عنوان یک موجود خارق العاده وانمود کرده و به عنوان یک اَبَرمَرد به خورد مسلمانان نا آگاه داده اند!!


"حضرت ابراهیم: یکتاپرست، حنیف، پیغمبربرگزیدۀ یهوه، جد پدری موسی، عیسی مسیح و محمّد، پایه گذارکعبه خانۀ الله و قبله گاه مسلمانان و...!!!!! "


حال به بینیم همین داستان بالای عهد عتیق درمورد ابراهیم و ساره وفرعون درروایات اسلامی دوران زندگی محمّد چگونه آمده است. صحیح مسلم از ابو هریره که یکی از صحابه بوده و از مفسرین مشهور اولیۀ اسلامی که هنوز نیز ازسوی جمع عظیمی از مسلمانان شاخۀ تسنن اسلامی مورد قبول میباشد، چنین روایت میکند:

 «ابوهریره به نقل از پیغمبر الله (ص) روایت میکند که حضرت ابراهیم پیامبر(ص) بجز سه دروغ هیچ گاه دروغ دیگری نگفت. دو مورد بخاطر الله بود که بدروغ تمارض کرد و دروغ سوّم او یکی از بزرگترین دروغهای او بود که بخاطر ساره همسرش، بدروغ اورا خواهر خود به دیگران معرفی کرد. او به همراه ساره به سرزمینی رفت که ساکنانش مردمانی ستمگرو متکبربودند. چون ساره بسیارزیبا بود، ابراهیم (ص) به اوگفت که اگراین مردمان متوجه شوند که تو همسر من هستی، ترا ازمن گرفته ومارا از هم دور خواهندکرد. پس اگر از تو پرسیدند که با من چه نسبتی داری، بگو که خواهرم هستی، که درواقع از نظر اسلام نیز تو خواهر منی، ودراین سرزمین مسلمان دیگری جزمن وتو وجودندارد (چه دروغ بزرگی از مفسر بنامی درصدر اسلام!! مسلمان و اسلام در زمان ابراهیم!!). پس هنگامی که به آن سرزمین وارد شدند، آن مردمان ستمگربه دیدن ساره آمدند و از زیبائی او به پادشاه خبررساندند که "زنی به این سرزمین آمده  که فقط و فقط شایستۀ پادشاه است تا او را تصاحب کند." پس پادشاه کسی را به دنبال ساره فرستاد واورا به درباربرد. اما ابراهیم که از ساره دور شده بود، به دعا و نمازایستاد. بامشاهدۀ ساره، پادشاه بیقرار شده و برای دربرکشیدن او آغوش گشود. ولی بلافاصله دستهای او به هم قفل شدند. پادشاه به ساره گفت: به درگاه الله التجاء کن تا دستهایم رابازکند که من پس ازآن به تو آزاری نخواهم رساند. ساره چنین کرد. ولی پادشاه برای باردوم همان عمل قبلی راتکرارنمود و بازدوباره دستهایش بهم قفل شدند. مجدداً ازساره همان درخواست پیشین راتکرارکردودستهایش ازهم بازشدند. برای بارسوم پادشاه آغوش گشود تاساره را بغل کند. باز دستهای او بهم قفل شدند. ازساره خواست تا به درگاه الله برای بازکردن دستهایش استغاثه نماید وبرای چندمین بار قول داد که به او صدمه ای نخواهدرساند. ساره درخواست پادشاه را اجابت نموده و دستهای او از هم بازشدند. سپس پادشاه خطاب به آن کسی که ساره را به حضورش آورده بود گفت: تو نه یک انسان بلکه شیطان را برای من آورده ای. پس هاجر را به عنوان هدیه به ساره داده و از آن مرد خواست تا او رااز قلمرویش بیرون کند.

هنگامی که ساره به نزد ابراهیم (ص) بازگشت و چشم او برساره افتاد، از او پرسید پس چرا برگشتی؟ ساره چواب داد: درکمال امنیت بازگشته ام. الله آن مرد عیاش راوادارکرد دست از من برداشته وکنیزی [هاجر] هم به من پیش کش کرد.
پس از ذکر این حدیث، ابوهریره خطاب به جمع اعراب حاضراظهارداشت:
"ای فرزندان باران درآسمان، [هاجر] مادرشماست." »

(تفسیر 7 جلدی صحیح مسلم به عربی و انگلیسی، جلد 6، صص 218- 216، کتاب الفضائل، حدیثهای 6143 تا 6145،

توضیح آنکه همین حدیث از جانب صحیح بخاری نیز تکرارو گواهی شده است. صحیح بخاری دراسلام کسی است که کلیۀ روایتها و احادیث اسلامی را به دقت مرور نموده وبه موجب اخبار مفسرین اسلامی، از میان آنها آن احادیثی را که معتبر بودند، دست چین کرده و بقیه را ازبین برده است. این مفسرقرآن نزد کلیۀ مسلمانان دارای اعتبار وارج وقرب خاصی است.

 از مقایسۀ روایت بالای ابوهریره از صحابۀ پیغمبراسلام با  داستان مهاجرت ابراهیم وساره به روایت عهدعتیق، بخوبی  به این واقعیت پی برده میشود که مفسرین صدر اسلام به منظور شرح و بسط وتفسیر آیه های قرآن، با دستکاری و تغییراتی در داستانهای عهد عتیق، آنها را به اعراب تازه مسلمان شده میآموختند و همانطور که قبلاً درمورد سایر تفسیرها و بخصوص تفسیرهای مجتهدین شیعه نظیرطبرسی و آیت الله مکارم شیرازی به روشنی نشان داده ایم، رونوشت برداری از داستانهای بی پایۀ عهد عتیق در تفسیر مجتهدین و مفتیان و امامان اسلامی همواره رایج بوده و ادامه داشته است. پس تقیۀ اینها در انکار آئین یهود وتظاهرشان به یهودستیزی چیزی جز تحمیق مسلمانان ناآگاه نبوده و این همه کرکری خواندنها جز فریب وخدعۀ دکانداران دین نیست.



موضوع دیگری که دراینجا لازم به ذکر است، دادن عنوان هاجریها از جانب مردمان خارج از جزیرةالعرب به تازیان میباشد که دربخش 1 این نوشته بااستناد به دست نویس ماکسیموس، به آن اشاره شد. ازمقایسۀ دادن عنوان هاجریها به تازیان از سوی ماکسیموس درقرن هفتم میلادی و خطابۀ ابوهریره نسبت به جمع اعراب درمدینه با تأکید بر این جمله که "ای فرزندان باران درآسمان، هاجر مادرشماست،" متوجه میشویم که ریشۀ عنوان هاجریها به تازیان درسدۀ هفتم میلادی، از چه منبعی درصدراسلام آمده است.

قرآن:
نام ابراهیم در 25 سورۀ قرآن 69 بارتکرارشده است. قرآن و مفسرین آن به پیامبری ابراهیم برای یهودیان ومسیحیان گواهی داده اند. اما قرآن وهمین مفسرین درمورد ابراهیم داستانهای شگفت انگیزی ساخته اند که هدف ازآنها چیز دیگری میباشد. از مطالعۀ این داستانها چنین برمیآید که هدف ازآنها یکی پیوند دادن نَسَبی محمّد به ابراهیم و اثبات پیامبری محمّد از جانب الله بوده و دیگری توجیه بنای کعبۀ بت پرستان حوالی مکّه به عنوان خانۀ الله از سوی ابراهیم وفرزندش اسماعیل میباشد. در ادامۀ این بحث به این موارد پرداخته و در رد آنها به اقامۀ دلیل خواهیم پرداخت.

از میان تمام سوره های قرآن در رابطه با ابراهیم، سورۀ های زیرقابل توجه ترند:

توبه/114 (بیزاری ابراهیم از پدر بت پرستش)، بقره/258 (مجادلۀ ابراهیم با بت پرستان)، ممتحنه/4 (دعوت ابراهیم ازمردم به یکتاپرستی)، بقره/260 (درخواست ابراهیم از الله برای زنده کردن بی نتیجۀ مردگان به منظوراثبات برگزیدگی خود به پیامبری الله)، انبیاء/70-51 و صافات/98-88 (دشنامهایابراهیم به بتهای بت پرستان وایجاد خشم درآنها، به آتش افکنده شدن ابراهیم و سرد شدن آتش)، سورۀ نساء/125 و نحل/120 (تکریم الله ازابراهیم به عنوان بندۀ مطیع).

درسوره های زیر، قرآن اقدام به برقرارکردن پیوند نَسَبی محمّد با ابراهیم، مرتبط نمودن وحی خداوند به آنها وبالنتیجه محمّد وغیره... میکند. توضیح آنکه مفسرین قرآن نیز بین محمّد و ابراهیم پیوند نَسَبی برقرار کرده اند:

نساء/163(هم رتبه قراردادن محمّد ونسبت خونی او با ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب،، عیسی، ایوب، یونس، سلیمان وداوود)، نحل/123 (توجیه وحی به محمّد درمقایسۀ آن با وحی به ابراهیم)، بقره/136 (تفاوت نگذاشتن الله بین محمّد وسایر پیغمبران ازجمله ابراهیم) و بقره/124 (اعطای امامت!! به ابراهیم از جانب الله و اجابت درخواست اواز جانب الله برای موروثی کردن امامت از ابراهیم به فرزندانش!!).

دادن نسبت خونی بین محمّد و پیغمبران یهودی درقرآن، بار دیگرمبیّن این ادعای ما است که آئین اسلام زائیدۀ آئین یهود است. وگرنه قرآن چه الزامی داشت که بین محمّد عرب و پیغمبران یهود به ابراز رابطۀ خونی وی با آنها بپردازد؟  همانطورکه قبلاً در همین نوشته نشان داده ایم، حکایتها وافسانه های قرآن بطور ناقص رونوشتی از حکایتها و افسانه های کتاب عهد عتیق یهودیان است. دیگر اینکه مفسرین قرآن نیز بطور آگاهانه در تفسیر وتأویل آیه ها و سوره های قرآنی، جا به جا به کتاب عهد عتیق یهودیان رجوع کرده اند. درادامۀ این نوشته نیزبه روشنی نشان خواهیم داد که احکام شریعت اسلام نیز رونوشت برابر اصل از احکام و شرایع یهودیان باستان بوده ونیزرونوشت برابر اصلی ازکتاب عهد عتیق یهودیان میباشد.

از میان کلیۀ پیغمبران افسانه ای یهودی پیش گفته که داستان زندگی هرکدام از آنها درقرآن به نوعی با عهد عتیق ارتباط دارد، قرآن با انتخاب وتوسل به ابراهیم ونیز با داستان پردازی دربارۀ او، خواسته است آئین اسلام را از آئین یهود مبرا و مستقل وانمودسازد. بنابراین، بررسی ابراهیم در اسلام حائز کمال اهمیت میباشد. این بررسی حائزکمال اهمیت است زیرا اسلام به چنین پیغمبر افسانه ای یهود قداست فوق العاده ای داده و حتی یکی از سنگپایه های اطاقک کعبه بنام "مقام ابراهیم" را بنام وی به نمایش گذاشته است. از سوی دیگر، وجود ابراهیم و قداست او دراسلام براساس کلیۀ ادعاهای قرآن ومفسرین اسلامی درموارد پیش گفته، با ضد و نقیض گوئی راجع به پایه گذاری بنای اطاقک سنگی کعبه از جانب ابراهیم وفرزندش اسماعیل نیز درتضاد با مدارک وشواهد تاریخی موجود، نفی میشوند.

 باتوجه به اهمیت فوق العادۀ ابراهیم دراسلام و درارتباط با اطاقک سنگی کعبه به عنوان خانۀ الله وقبلۀ مسلمانان جهان، نوشتۀ حاضر بطور مفصل به بررسی این شخصیت پرداخته وبا استناد به آیه های قرآن ونیزمدارک تاریخی موجود و دلائل ویافته های علمی، نشان خواهد داد که کعبۀ آمال مسلمین چیزی جز خدعه وفریبی بزرگ نیست و معمار و بنّای آن اطاقک کسانی جز اعراب بدوی پیش از اسلام نبوده اند. با ما باشید.

با مقایسۀ محتویات قرآن با عهدعتیق، ملاحظه میشود که ابراهیم یکی از پیامبران یهود میباشد. ولی قرآن با دادن نسبت خونی بین محمّد وابراهیم و اشاره به پایه گذاری اطاقک سنگی کعبه توسط او وفرزندش اسماعیل، وی را تا عالی ترین مراتب الهی و روحانی ارتقاء داده است. به دنبال چنین ارتقاء مقامی به ابراهیم درقرآن، مفسران، مجتهدان، امامان ومفتیان اسلامی دربارۀ این شخصیت افسانه ای اقدام به داستان پردازیهای عجیب وغریبی نموده وحتی در کعبه محلی به عنوان مقام ابراهیم ایجاد کرده اند. از این رو، باتوجه به اینکه تاکنون هیچ مورخ وپژوهشگری قادرنبوده تا وجود چنین پیغمبری را به اثبات برساند و نظر به اینکه اسلام کعبه را به عنوان خانۀ خدا به مسلمانان ناآگاه وانمودکرده است، لازمست از طریق اثبات عدم ساخت کعبه ازسوی ابراهیم، علت وجودی پیغمبری بنام ابراهیم را نیزنفی نمائیم.

اگربراساس آموزه های اسلامی فرض کنیم که الله آفرینندۀ هستی است که ابتد اء وانتهای آن نامعلوم بوده و هنوزابعاد آن غیرقابل اندازه گیری هستند، از نظر منطقی چنین وجود باعظمتی نمیتواند در یک اطاقک سنگی چند متر درچند متر، بگنجد. یا اینکه اگرفرض را براین اساس بگیریم که الله محیط برهستی بوده و هستی محاط درآنست، پس محیط نمیتواند درمحاط گنجیده و درجزء بسیاربسیارکوچکی ازهستی که اصولاً با هیچ معیار و مقیاسی قابل مقایسه با کل هستی نیست، در اطاقک چند متری بنام کعبه بگنجد که جرم واندازۀ آن بهیچ عنوان قابل قیاس با اجرام باعظمت هستی نیست. پس براساس منطقِ اندازه ها یا منطق ظرف ومظروف، تجسم وجود الله دراطاقک کعبه، بی معنی وغیرقابل توجیه است.

حال به بررسی آیه های قرآن در رابطه با بنای اطاقک کعبه و آشکارساختن تناقض درآیه ها ونیز به ابراهیم درقرآن ورابطۀ او با عهد عتیق، میپردازیم.


           1- قرآن
درآیۀ حج/26 الله شهادت میدهد که به ابراهیم برای تعیین زمینی جهت احداث خانۀ کعبه، راهنمائی کرده است:

وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ

و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم بدو گفتيم چيزى را با من شريك مگردان و خانه‏ ام را براى طواف‏ كنندگان و قيام ‏كنندگان و ركوع ‏كنندگان وسجده‏ كنندگان پاكيزه دار (حج/26)

درتفسیرآیۀ بالا، طبری چنین روایت کرده است:
« ازخالد ابن عرعره روایت کرده اند که مردی بر علی ابن ابیطالب ایستاد وگفت: "آیا کعبه نخستین خانه ای بود که درزمین بنیادشد؟"
گفت: نه، نخستین خانه ای بود که دربرکت، مقام ابراهیم بنیادشد وهرکه وارد آن شودمصون باشد واگر خواهی بگویم که چگونه بنیان شد، خدای عزّوجلّ به ابراهیم وحی کرد که درزمین خانه ای بنام من بساز وابراهیم ندانست چه بایدکردوخدای تعالی سکینه را که بادی سخت بود ودوسرداشت بفرستاد وسرها به دنبال یکدیگربود وبرفت تا به مکه رسید ودرجای کعبه حلقه زد چنانکه مارحلقه زند وابراهیم فرمان یافت که هرجا سکینه جای گرفت، خانه رابنیان کند.»
(تاریخ طبری، جلد 1، صفحۀ 123، ترجمۀ ابولقاسم پاینده)

براساس آیۀ حج/26 و تفسیر طبری درمورد این آیه چنین نتیجه میشود که اصولاً قبل از رسیدن ابراهیم به مکّه، اطاقک کعبه وجود خارجی نداشته است. متقابلاً آیۀ پیش گفته و تفسیر طبری در تناقض با آیۀ ابراهیم/37 است. ازآیۀ اخیرچنین برمیاید که اطاقک کعبه قبل از رسیدن ابراهیم وفرزندش اسماعیل به مکّه، وجود داشته است.

مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ
پروردگارا من يكى ازفرزندانم را در دره ‏اى بى‏ آب و علف نزد خانه محترم تو سكونت دادم پروردگارا تا نماز را به پا دارند پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات مورد نيازشان روزى ده باشد كه سپاسگزارى كنند. (ابراهیم/37) (خط کشی ازنویسنده است).

 توجه به این نکته لازمست که جملۀ بالا از نظر دستورزبانی غلط است. زیرا یکی از فرزندان ابراهیم که در جمله اشاره به یک نفر دارد با فعل سپاسگزاری کنند (یشکرون) که گواهی بوجود چند نفر میدهد، فاقد تناسب دستوری است. اما اگرازغلط دستوری قرآن هم صرفنظر کنیم،  ملاحظه میشود براساس همین آیه است که عده ای از مفسرین قرآن درصدد رفع و رجوع تناقض گوئی کلام الله برآمده و ساخت اطاقک کعبه را به حضرت آدم نسبت داده اند. اما دروغ پردازی قرآن و مفسرین آن با توجه به آیۀ بقره/127 فاش میشود. دراین آیه، قرآن شهادت میدهد که ابراهیم واسماعیل ونه آدم کعبه را پی ریزی کرده و دیوارهای آنرا بالابرده اند.

وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
 وهنگامى كه ابراهیم و اسماعیل، پایه ‏هاى خانه (كعبه) را بالا می‏بردند، مى‏گفتند ای پروردگارما از ما بپذیر، كه درحقیقت تو شنوای دانایى. (بقره/127)

قرآن درآیۀ بقره/127 گواهی میدهد که اسماعیل به پدرش ابراهیم در پی ریزی و بالابردن دیوارهای کعبه کمک میکرده است. نتیجه اینکه اسماعیل باید مردی باقدرت بدنی لازم باشد تا بتواند به پدرش در کار تراش سنگهای دیوارکعبه وحمل آنها به پای کارو نیز ساختمان آن کمک کند. اما مفاد این آیه درتناقض کامل با آیۀ ابراهیم/37 است که ضمن آن قرآن با اظهار اینکه « پروردگارا من يكى ازفرزندانم را در دره ‏اى بى‏ آب و علف نزد خانه محترم تو سكونت دادم...» شهادت میدهد که ساختمان کعبه قبل از رسیدن ابراهیم به آن محل وجودداشته و ابراهیم فرزند خود را به امید الله درآن ساختمان واقع دربیابان برهوت سکونت داده بود.

 حال به اختصارو به عنوان نمونه، بشرح تفسیرچند تن ازمفسرین نامی قرآن درمورد مبداء حرکت و مهاجرت ابراهیم، میپردازیم.

درتفسیر آیۀ عنکبوت/26:
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
پس لوط به او ايمان آورد و[ابراهيم] گفت من به سوى پروردگار خود هجرت میکنم كه اوست ارجمند حكيم

توضیح: براساس تفسیرهای کلیۀ مفسرین قرآن، نام ابراهیم که درآیۀ بالا آشکار نیست را به تفسیرهای خود اضافه کرده و این آیه را با مهاجرت ابراهیم از اور ربط داده اند.

- ابن سعد وابن عباس وکسائی مبداء مهاجرت ابراهیم را ازکوثا (اور یا نمرود یا بابل درمیانرودان) به حرّان (شمال میانرودان درترکیۀ کنونی) واز آنجا به فلسطین روایت کرده اند.

- وهب ابن مُنبّه براساس روایت ابن قتیبه، مبداء مهاجرت ابراهیم را از کوثا در سرزمین بابل به حرّان و سپس به کنعان شرح داده است.

- یعقوبی از شهرنمرود درمیانرودان به فلسطین دانسته است.

- قمی ازنمرود به شام شرح داده است.

- ثعلبی به روایت از ابن اسحاق، ازکوثا به حرّان و مصر وبه شام اشاره کرده است.
- طبری بدون ذکر منبع، از مصربه  بئرالسبع واقع درشام گفته است. توضیح آنکه این شهر درجنوب اسرائیل کنونی در صحرای نِقِب (Negev) واقعست که دردوران باستان جزئی از امپراتوری روم بوده است. توجه به این واقعیت لازمست که اکثر تفسیرها و گزارشهای طبری ساختگی و من درآوردی هستند.

- ابن کثیردر جائی از بابِل به حرّان ودرجای دیگری به همراه ابن اثیرو مجیرالدین، بدون نقلِ منبع خبر، از مصر به شام روایت کرده است.
همانطور که از تفسیرهای بالا برمیآید، اکثر تفسیرهای مفسرین قرآن دررابطه با مبداء مهاجرت ابراهیم درآیۀ پیش گفته با فصل (پیدایش، 26 و 27: 11) عهد عتیق همخوانی دارند.  اما درمواردی حتی ابن کثیر به تناقض گوئی پرداخته و مبداء مهاجرت ابراهیم را ار مصرو درجای دیگری از حرّان به شام گزارش کرده است. علت اختلاف تفسیرها ی مفسرین قرآن و مورخین اسلامی آنست که بعلت عدم وجود پیغمبری بنام ابراهیم که براساس مفسرین عهد عتیق، همزمان با یکی از فراعنۀ ناشناس مصر میزیسته، هیچکدام از آنها به منبع خبری موثقی دسترسی نداشته اند و صرفاً براساس روایتهای بی اساس رایج درمیان یهودیان ساکن در سرزمینهای متصرفی نومسلمانان یا رونوشت برداری از عهد عتیق یهودیان، بکار تفسیرآیه های قرآن پرداخته اند که این آیه ها هم بنوبۀ خود پایه و اساسی نداشته اند. درصورتی که شواهد ومدارک تاریخی بسیاری درمورد یک یکِ فراعنۀ مصر باستان دردست است. همچنین، درحالی که مجتهدین اسلامی درمورد احتراز از نفوذ اسرائیلیات درتفسیر به طلاب دینی هشدارمیدهند، معهذا مفسرین اسلامی با اتکاء به تفسیرهای عده ای که متعلق به زیرشاخه های دیگر یهودی یا مسیحی بشمارآورده شده اند، آیه های قرآن راتفسیر کرده اند. فی المثل، مجتهدین شیعه تفسیرهای وهب ابن منبّه و ابن کثیر وطبری را براساس منابع روائی یهودی دانسته اند. متقابلاً، مفتیان و امامان اسلامی سنی، نه تنها شیعیان را خارج از دین بشمار آورده اند، بلکه مفسرینی چون علی ابن ابراهیم قمی صاحب  تفسیرالقرآن و طبرسی صاحب مجمع البیان فی تفسیر القرآن را جزء مرتدین محسوب میکنند. ولی با مقایسۀ فصل (پیدایش، 26 و 27: 11) ملاحظه میکنیم که تفسیرهای هر دو گروه چیزی جز کپی برداری ازعهد عتیق نمیباشند. ضمناً عهد عتیق محل تولد وزندگانی اولیۀ ابراهیم را از "اور" درمیانرودان گزارش کرده است. نام دیگراین شهر همان کوثا یا نمرود درتاریخ است وهمانطور که دیدیم، تعداد بسیاری ازمفسرین اسلامی قرآن مبداء مهاجرت ابراهیم را با اتکاء به روایت کتاب دینی یهودیان، ازکوثا یا نمرود روایت کرده اند. 

 اسماعیل در
عهد عتیق: (پیدایش: هاجر واسماعیل: 15-1: 16) 
اما سارای زن ابرام ، بچه دار نمی شد؛ پس او کنيز مصری خود هاجر را به ابرام داد و گفت خداوند به من فرزندی نداده است، پس تو بااین کنیز همبسترشو تابرای من فرزندی به دنیا آورد. ابرام باپیشنهاد ساره موافقت نمود. این جریان ده سال پس از ورود ابرام به کنعان اتفاق افتاد. ابرام با هاجر همبسترشد واو آبستن گردید. هاجر وقتی فهمید که حامله است، مغرورشد وازآن پس بانویش را تحقیرمیکرد. ساره به ابرام گفت تقصیرتوست که این کنیز مرا حقیرمیشمارد. خودم او را به تو دادم، ولی از آن لحظه ای که فهمید آبستن است، مرا تحقیر میکند. خداوند حق مرا ازتو بگیرد. ابرام جواب داد او کنیز توست و هرطورکه صلاح میدانی با او رفتارکن. پس ساره بنای بدرفتاری با هاجر را گذاشت واو از خانه فرارکرد. دربیابان، فرشتۀ یهوه هاجر رانزدیک چشمه ای که سر راه "شور" است، یافت. فرشتۀ یهوه پرسید:
" ای هاجر...کنیز ساره، ازکجا آمده ای و به کجا میروی؟ "
گفت:
" من ازخانۀ بانویم گریخته ام. "
فرشتۀ خداوند فرمود:
" نزدبانوی خود برگرد و مطیع او باش. من نسل ترا بیشمارمیگردانم. اینک تو حامله هستی و پسری خواهی زائید. نام او را اسماعیل یعنی «یهوه میشنود» بگذار، چون یهوه آه و نالۀ ترا شنیده است. پسر تو وحشی خواهد بود وبا برادران خود سرناسازکاری نخواهد داشت. او برضد همه وهمه برضد او خواهند بود. "
هاجرباخودگفت: " ایا براستی یهوه را دیدم و زنده ماندم؟ "
پس یهوه را که باو سخن گفته بود " اَنت ایل رُئی " یعنی " توخدائی هستی که می بینی " نامید. به همین جهت چاهی که بین قادش و بارد واقعست " بئر لحی رُئی " یعنی " چاه خدای زنده ای که مرا می بیند " نامیده شد. 
هاجر برای ابرام پسری زائید و ابرام او را اسماعیل نامید. دراین زمان ابرام 86 ساله بود.

وعدۀ تولد اسحاق (پیدایش: 27-1: 17)
وقتی ابرام 99 ساله بود، یهوه براو ظاهرشد وفرمود" " من خدای قادر مطلق هستم. ازمن اطاعت کن وآنچه راست است بجا آور. باتو عهد می بندم که نسل ترا زیادکنم. "  ابرام به خاک افتاد و یهوه به وی گفت: " ...از این پس نام تو ابرام (پدر سرفراز) نخواهد بود، بلکه ابراهیم (پدرقومها) زیرا من ترا پدر قومهای بسیار میسازم...یهوه به ابراهیم فرمود: " ...تمام مردان و پسران شما باید ختنه شوند...هرپسر هشت روزه باید ختنه شود. این قانون شامل تمام مردان خانه زاد وزرخرید هم میشود... سپس ابراهیم، فرزندش اسماعیل و سایرمردان و پسرانی راکه درخانه اش بودند، چنانکه یهوه فرموده بود ختنه کرد... یهوه همچنین درمورد ساره فرمود: " ...از وی پسری به تو خواهم بخشید... " آنگاه ابراهیم سجده کرد وخندید ودردل خود گفت: " آیا برای مرد 100 ساله پسری متولد میشود و ساره درنودسالگی بزاید؟... "
 
تولد اسحاق (پیدایش: تولد اسحاق: 5-1: 21)
یهوه به وعدۀ خودوفاکرد وساره درزمانی که یهوه مقررفرموده بود، حامله شد وبرای ابراهیم درسن پیری پسری زائید. ابراهیم پسرش را اسحاق یعنی (خنده) نام نهاد. او طبق فرمان یهوه اسخاق را هشت روز بعد از تولدش ختنه کرد. هنگام تولد اسحاق، ابراهیم 100 ساله بود...

رانده شدن هاجر واسماعیل ازخانه (پیدایش: رانده شدن هاجر واسماعیل از خانه: 21-9: 21)
یک روز ساره متوجه شد که اسماعیل پسر هاجرمصری، اسحاق را اذیت میکند. پس به ابراهیم گفت: " این کنیز وپسرش را از خانه بیرون کن، زیرا اسماعیل باپسرمن اسحاق وارث تونخواهد بود. " این موضوع ابراهیم را بسیاررنجاند، چون اسماعیل پسر او بود.

اما یهوه به ابراهیم فرمود: " دربارۀ پسر وکنیزت آزرده خاطرمباش. آنچه ساره گفته است انجام بده، زیرا توسط اسحاق است که تو صاحب نسلی میشوی که وعده اش را به تو داده ام. از پسر آن کنیز هم بوجود خواهم آورد، چون او نیز پسر توست. "

  
پس ابراهیم صبح زود برخاست ومشکی پُرازآب برداشت وبردوش هاجرگذاشت و اورا باپسرروانه ساخت. هاجر به بیابان بئرشبع رفت ودرآنجا سرگردان شد. وقتی آب مشک تمام شد، هاجر پسرش را زیر بوته ها گذاشت وخود حدود صدمتر دورتر از او نشست وبا خود گفت: "نمیخواهم ناظرمرگ فرزندم باشم" وزار زار گریست. 


آنگاه خدا به ناله های پسرتوجه نمود وفرشتۀ یهوه ازآسمان هاجر را ندا داده وگفت: "ای هاجر، چه شده است؟ نترس! زیرا یهوه ناله های پسرت را شنیده است. برو و او رابردار و درآغوش بگیر. من قوم بزرگی از او بوجود خواهم آورد."  سپس یهوه چشمان هاجر راگشود واو چاه آبی درمقابل خود دید. پس بطرف چاه رفته، مشک راپرازآب کرد وبه پسرش نوشتنید.
و یهوه بااسماعیل بود واو دربیابان فاران بزرگ شده، درتیراندازی مهرگشت ومادرش دختری ازمصربرای او گرفت.

اعقاب اسماعیل (پیدایش: اعقاب اسماعیل: 18-12: 25)
اسامی فرزندان اسماعیل، پسر ابراهیم وهاجر مصری (کنیزساره) بترتیب تولدشان عبارت بود از: نیابوت، قیدار، ادبیل، میسلم، مشماع، دومه، مسا، حداد، تیما، بطور، نافیش و قدمه.
هرکدام از این دوازده پسر اسماعیل، قبیله ای به نام خودش به وجودآورد. محل سکونت واردوگاه این قبائل نیز به همان اسامی خوانده میشد. اسماعیل در 137 سالگی مُرد و به اجداد خود پیوست. اعقاب اسماعیل در منطقه ای بین حویله و شور که در مرز شرقی مصر و سرِ راه آشور واقع بود، ساکن شدند. آنها دائماً بابرادران خود درجنگ بودند.

 یادداشت نویسنده: از میان دوازده مکانی که عهد عتیق دربالا ازآنها نام برده است، اشاره به نام "تیماء" که شهری دراستان تبوک درشمال عربستان میباشد ونیز کنفدراسیون قبائل "قیداریها" در شبه جزیرۀ عربستان حائز اهمیت تاریخی است. نبونعید آخرین پادشاه از سلسلۀ نوبابلیان که درجنگ با کوروش شکست خورد،  برای حفاظت ازمال التجاره ها از دستبرد راهزنان، به مدت 10 سال در تیماء ساکن بود.  این مال التجاره ها متعلق به این پادشاه بود و توسط کاروانیانهائی که ازیمن به میانرودان به حمل ونقل منسوجات یمنی و ادویه جات به میانرودان ونیزحبوبات و غلات از میانرودان به شهرهای عربستان درآمد ورفت بودند، انتقال داده میشد.
درمورد "قیدار" که به روایت عهد عتیق دومین پسراسماعیل بوده است، ملاهای شیعه برهمین مبنا اقدام به ساختن حدیث کرده و درنوشته های تفسیری از قبیل منهاج البراعه نوشتۀ میرزا حبیب الله هاشمی خوئی و نیزجلاء العیون مجلسی، قیدار را به مقام نبوت ارتقاء داده اند. درنزدیکی زنجان و درشهد قیدار، گنبد بارگاهی بنام مقبرۀ قیدارپیامبر(ع) وجود دارد که مسلمانان به زیارت آن میروند.



وجود گنبدبارگاه منسوب به قیدارِپیامبردرایران و حدیث سازی مفسرین قرآن درمورد آن، پیام روشنی است که چگونه مجتهدین ومفسرین اسلامی، پسراسماعیل یهودی درعهد عتیق را با روایت سازیهای ساختگی به ایران آورده، او را به مقام پیغمبری رسانده وبرایش مقبره هم ساخته اند. مضافاً به اینکه شجرۀ محمّد پیغمبراسلام را نیز به او منسوب کرده اند.



وبلاگ راسخون که توسط ملایان اداره میشود، درمورد حضرت قیدارنبی (ع) به نقل از تاریخ یعقوبی چنین میگوید:

« قيدار در زبان عبري به معني بندۀ خدا يا عبدالله است. نام شهر نيز خدابنده به معني فارسي قيدار است.
در تاريخ يعقوبي آمده است: حضرت اسماعيل(ع) دوازده پسر داشت که بزرگ ترين آنان حضرت قيدار بود.(التلویحات)  پس از وفات حضرت اسماعيل در 130 سالگي و دفن او در حجر، قيدار جانشين پدر مي شود و مردم را به توحيد دعوت مي کند.
يعقوبي مي نويسد: فرزندان جُرهم بن عامر چون برادرانشان از فرزندان قحطان بن عابر به يمن رفتند و آن جا را مالک شدند به زمين تهامه آمدند و با اسماعيل بن ابراهيم همسايه گشتند. اسماعيل، حنفاء دختر حارث بن مضاض جرهمي (يام قولي رعله رختر مضامن بن عمرو جرهمي(حکمة الاشراق) يا سيده دختر مضاض بن عمرو جرهمي)(اللمحات، درسه فن ازحکمت) را به زني گرفت و براي او دوازده پسر آورد: قيدار، نابت، ادبيل، بشام، مسمع، دوما، مسا، حداد، تيما، يطور، ناخس و قيدما. اين نام ها چون از لغت عبراني نقل شده، در حروف، حرکات و تلفظ اختلاف پيدا کرده است.(الالواح المعادیه، درفلسفه وحکمت)
فرزندان اسماعيل در جست و جوي آب پراکنده شدند. برخي هم ماندن در جوار حرم را برخورد لازم شمردند و گفتند: ما از خدا روي نمي گردانيم.(الهیاکل النوریه، درفلسفه)
برخي گفته اند: قيدار پسر دوم اسماعيل است. او پدر مشهورترين قبايل عرب بود. بلاد و مملکت ايشان نيز قيدار خوانده شده است.(المقاومات)

مرقد آن حضرت در شهرستان خدابنده قرار دارد و بر صحت اين مطلب، مرحوم حضرت آيت اله العظمي مرعشي نجفي( قدس) گواهي داده اند. بر طبق سؤالي که از ايشان در اين باره کرده اند: چنين مرقوم داشتند:

" بسمه تعالي، نظر به فرمايش عده اي ازمحققين در اين امور، مسلم مي باشد که مدفون در آن مزار شريف، جناب قيدار، جد رسول مکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد.
شهاب الدين الحسيني المرعشي النجفي. »


توجه به این نکته لازمست که مجتهدین ومفسرین اسلامی، قیداردومین پسر اسماعیلِ یهودی بنابر کتاب عهد عتیق یهودیان را حتی به عنوان جد پیغمبراسلام وانمود کرده اند. ولی متقابلاً همواره درمبحث اسرائیلیات، اسلام را ازیهودیت مبرا جلوه میدهند!! دراین مورد بجاست تا نظری نیز به یکی دیگر از جعلیات حکومت اسلامی بیاندازیم.

حميد عسگري مديركل هيات‌هاي امناء بقاع متبركه و موسسات خيريه سازمان اوقاف و امور خيريه، دراین مورد چنین میگوید:

« وي با بيان اين‌كه "امامزادگان و پيامبران الهي كه در كشور ما حضور دارند شجره‌نامه و نسب‌نامه مشخصي دارند" افزود: به عنوان مثال حضرت قيدار نبي (ع) به عنوان جد سي‌ام حضرت محمد (ص) در تاريخ ذكر شده و در كتاب تاريخ يعقوبي اين‌گونه آمده است كه حضرت اسماعيل 12 پسر داشت كه بزرگ‌ترين آن‌ها حضرت قيدار بوده كه پس از وفات حضرت اسماعيل و دفن او در حجر، قيدار جانشين پدر شد و مردم را به توحيد دعوت كرد. »

برای اطلاعات بیشترازقیداریها وخرابه های باقی مانده ازشهرآنها درنزدیکی دومَة الجَندل عربستان، به سایت زیر مراجعه کنید:



ضمناً خرابه های باقیمانده ازشهر قیداریها مؤید آنست که درسالهای قبل ازمیلاد مسیح، یهودیان در عربستان ساکن بوده اند. ازشهرهای دیگرقیداریها میتوان به دِدان و تیماء که در بالا به آن اشاره شد، نیز نام برد.

قرآن:
 نام اسماعیل 12 مرتبه درآیه های زیرقرآن، ذکرشده است:
انبیاء/85، ص/48، مریم/54، ابراهیم/39، نساء/163، بقره/140، بقره/136و133 و127 و125، انعام/86 وآل عمران/84.

دربیشترآیه های نامبرده درمورد اسماعیل، الله به مدح ومنقبت ودادن قدرت وحی به او درکسوت یکی ازپیغمبران مبعوثش پرداخته است. اما آیۀ ابراهیم/39 مربوط به شکرگزاری ابراهیم سالخورده به درگاه الله است که باوجود پیری فوق العادۀ او، به او دوپسر به نامهای اسماعیل واسحاق راداده است.

ابراهیم/39:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ
سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد به راستى پروردگار من شنونده دعاست.

شکرگزاری ابراهیم از داشتن دو پسردرقرآن به درگاه الله مشابه شکرگزاری او به درگاه یهوه درعهدعتیق است (ن ک به عهد عتیق: 18-17: 17).

درمقابل استهزای یهودیان ومسیحیان یثرب به محمّد که پیغمبران یهود و بخصوص ابراهیم واسماعیل را به عنوان پیغمبران الله برای مسلمانان معرفی میکرد، محمّد آیۀ زیر را از جانب الله صادرنمود:

بقره/140:
أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
يا مى‏ گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [دوازده‏ گانه] يهودى يا نصرانى بوده‏ اند بگو آيا شما بهتر میدانید يا خدا و كيست ‏ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد و خدا از آنچه مى ‏كنيد غافل نيست.

امادررابطه با اطاقک سنگی کعبه، قرآن دوآیه زیر را ازجانب الله نزول داده است:

بقره/127:
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه ‏هاى خانه [كعبه] را بالا مى ‏بردند [مى گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذير كه در حقيقت تو شنواى دانايى

بقره/125:
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ
و چون خانه [كعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم [و فرموديم] در مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود اختيار كنيد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد

علاوه بر دوآیۀ بالا، سوره های آل عمران، ابراهیم و حج بطور مشروح به ساختمان کعبه از سوی ابراهیم و فرزندش اسماعیل، پرداخته اند. ولی در مورد مهمترین واقعه ای که در ارتباط با کعبه پیش آمده، قرآن درسورۀ الفیل به آن پرداخته است.

برای مطالعۀ مشروح روایتهای قرآن و راویان اسلامی درمورد کعبه و نیزبی پایگی آنها به مقالۀ پژوهشی "آیا آن اطاقک سنگی خانۀ خداست؟" به نشانی مراجعه شود:


ادامه دارد...

۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه

اسلام: رونوشتی ناقص از یهودیت و... با چاشنی مهملات!
(بخش 3)
علی کبیری

بخش 1 نوشتۀ حاضر در نشانی زیر قابل دسترسی است:

بخش 2 نوشتۀ حاضر در نشانی زیر قابل دسترسی است:

ج- یونس
یونس نیز یکی از پیغمبران یهود بوده ودر زبان عبری Yona نامیده میشود. 

عهد عتیق: همان موقع یهوه ماهی بزرگی فرستاد و ماهی يونس را بلعيد و يونس سه روز و سه شب در شكم ماهی ماند. (یونس: فراریونس از حضور یهوه،1:17).

قرآن:
سورۀ صافات از آیۀ 139 تا 147 مربوط به داستان حضرت یونس درقرآن میباشد. توضیح آنکه این داستان با مختصر تغییری از کتاب عهد عتیق، فصل یونس اقتباس شده است. با این وجود، مفسران قرآن در کلیۀ تفسیرها عیناً مطالب عهد عتیق را کپی کرده اند. (ن ک به کتابهای تفسیر پیشین، آیه های 139 تا 147 سورۀ صافات در مورد یونس پیغمبر).  



براساس انتقاد از زنده ماندن انسان درشکم ماهی وتفسیر متفاوتی ازاین آیه بود که بیدادگاه جمهوری اسلامی مطابق مادۀ 513  قانون مجازات اسلامی مبنی براهانت به پیغمبران الهی، رأی به اعدام محسن امیراصلانی داده و نامبرده در تاریخ دوّم مهرماه 1393 در زندان رجائی شهرکرج اعدام شد. توضیح آنکه امیراصلانی درجلسه های درس به شاگردانش، زنده ماندن انسان در شکم ماهی را غیرممکن دانسته و از نظر علمی و منطقی، زنده ماندن و ادامۀ حیات یونس پیغمبر را پس از بلعیده شدن از جانب نهنگ مورد سوآل وانتقاد قرارداده بود.

توجه به این نکته لازمست که همۀ این داستان پردازیهای قرآن از روی عهد عتیق یهودیان کپی شده و چنین داستانهائی از نظر تاریخی نه میتوانند مورد استناد قراربگیرند و نه از نظر علمی امکان دارد که یک انسان درشکم ماهی یا نهنگ به مدت سه روز زنده بماند! براین اساس، هنگامی که فرد متفکری به بررسی داستانی این چنینی پرداخته و آنرا از نظر علمی مردود وغیر قابل قبول محسوب میکند، قضات دادگاههای اسلامی که از جمعی ملایان خشک مغز ومجتهدین خرافه پرداز مسلمان تشکیل شده اند، بجای آنکه اندیشه نموده ویا در تصحیح دانسته های خرافی خود بکوشند، ساده ترین راه را برگزیده و حکم ارتداد برمبنای کفرگوئی منتقد خرافه های قرآنی را صادر میکنند.



د- زکریا

زکریا یک نام عبری بوده واو نیز یکی از پیغمبران یهود است که درکتاب عهد عتیق از او یاد شده ودر انجیل لوقا وقرآن هم به او اشاره شده است.



عهد عتیق: به فصل زکریا مراجعه شود.

انجیل لوقا: (79- 5: 1) به تفصیل به داستان نازائی همسر زکریای پیر و استغاثۀ او به درگاه خداوند برای داشتن پسری که پس ازمرگ او، به راه او ادامه داده و مردم را به یکتاپرستی بخواند، میپردازد. در ادامه، جبرئیل بر زکریا ظاهرشده و از جانب خدا حاملگی همسر او  را مژده میدهد و...

توضیح آنکه داستان زکریا درقرآن درست شبیه داستان زکریا در انجیل لوقا میباشد که به نوبۀ خود ازداستان زکریا در عهد عتیق کپی شده است.
 

قرآن: استغاثۀ زکریا به درگاه الله برای دادن پسری به او (مریم/6-4)
         حامله شدن همسرنازای زکریا و زائیدن پسری بنام یحیی (مریم/10-7)  
          بقیۀ داستان زکریا (آل عمران 41- 35 و انعام/85)

ه- حزقیال
یکی از پیغمبران یهود است که در میانرودان در تبعید بسر میبرد و همواره یهودیان تبعیدی را به صبر وبردباری تشویق میکرد وبه آنها نوید میداد که روزی خواهد رسید که دوسرزمین جهودیه و اسرائیل بهم متصل شده و یک  کشور برای یهودیان تشکیل خواهد شد و درآنروزیهودیان به آن سرزمین بازخواهند گشت.

عهد عتیق: در فصل حزقیال نبی به تفصیل به ذکرحکایت فوق میپردازد.

قرآن: درقرآن، ازحزقیال نبی بنام عربی ذوالکِفل یادشده و در آیه های 85 و 86 از سورۀ انبیاء به او پرداخته ونیز آیۀ 48 از سورۀ ص ازصبر و تحمل وی به نیکی یاد کرده است.


و- به منظور اختصاردر این نوشته، به کوتاهی به نام چند تن از پیغمبران یهود که درقرآن نیز ازآنها یاد شده است، درزیراشاره میشود.

1- خنوخ در
 عهد عتیق: پیدایش 18-17 : 4 و /21-19 : 5 وغیره...
 انجیل لوقاانجیل لوقا:3:37 و عهد جدید: کتاب خنوخ: خنوخ: 2-1: 2 و جود: 15-14: 1 و 14:1 و غیره...

قرآن: درقرآن ازخنوخ بنام ادریس پیغمبر نام برده شده است. رجوع شود به آیه های مریم/56 و 57 و انبیاء/86-85 و صافات/123 و 130 و غیره... 


2- اسحاق در
عهد عتیق: پیدایش 17:18 و 21 و 22 و غیره...
انجیل لوقا: 20:37 وعهد جدید: متیو: 1:2 و 8:11 و 22:32 وغیره...

قرآن: بقره/132 و 136 و انعام/84 و آل عمران/6 و 84 و غیره...

3- لوط در
عهد عتیق: پیدایش: 27-26 و 31 و 12:4 و غیره... ونیز درتثنیه: 2:9 و غیره...
انجیل لوقا: 17:32 و غیره... و عهد جدید: پطر: 2:7 و غیره... 


قرآن: داستان لوط: انبیاء/71 و اعراف/80 و عنکبوت/29 و32 و شعراء/62 و غیره...
توضیح آنکه مجموع آیه های قرآن ونیز انجیل مسیحیان درمورد لوط پیغمبر وقوم او، جز تکرار داستان لوط درعهد عتیق نیست.

به عنوان مثال، تفسیرهای زیرمجتهدین، رونوشت برابر اصل از کتاب عهد عتیق هستند:

تفسیر طباطبائی:  داستان حضرت لوط (علیه السلام) درقرآن وتورات
تفسیر نمونه از آیت الله مکارم شیرازی، ج 9، ص 321.
خواطر، شعراوی (آیه های بالا)
تفسیرالقرآن الکریم، ابن کثیر (آیه های بالا). تفسیر ابن کثیر به تفسیرابن عباس درتنویرالمقباس من تفسیر ابن عباس، اشاره های بسیار دارد.
جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری و غیره... 

4- یعقوب در
عهد عتیق: داستان یعقوب در عهد عتیق بسیار مفصل بوده وازفصل پیدایش: 25:26 شروع شده و درفصل ملاکی: 3:6 به اتمام میرسد. در این کتاب، یعقوب بنام اسرائیل هم لقب گرفته است.
انجیل لوقا: 1:33 و 3:34 و غیره... انجیل عهد جدید: 24 آیه درعهد جدید به داستان یعقوب پرداخته است.

قرآن: انعام/84 و مریم/49 و عنکبوت/27 و غیره... از وی به عنوان حضرت یعقوب پیغمبر یاد کرده است.

یوسف در
عهد عتیق: درعهد عتیق داستان یوسف از پیدایش: 30:24 شروع شده و در فصل 34-30: 48 از حزقیال نبی پایان می یابد.

قرآن: درقرآن، سورۀ یوسف داستان زندگی ویرا کوتاه تر ازعهد عتیق شرح داده است.

درتفسیر المیزان طباطبائی درمورد سورۀ یوسف پیغمبر، دقیقاً داستان او به عربی از کتاب عهد عتیق کپی شده است. ترجمۀ فارسی آن را در سایت زیرمیتوان مشاهده کرد:

یحیی در
عهد جدید: انجیل لوقا: 16 و 4: 3
             انجیل یوحنا: 7 و 15 و 30: 1

قرآن: آل عمران/39 و مریم/7 و15-12 و انبیاء/90 و انعام/85

ازیحیی درقرآن به عنوان یکی از پیغمبران مسیحیان یاد شده و داستان زندگی وی همانند داستان انجیل میباشد. درانجیل از او (John یا یوحنا) به عنوان بشارت دهندۀ ظهور عیسی مسیح روایت شده است. برای مقایسۀ این دو داستان از سوی مجتهدین مسلمان و کشیشان مسیحی، به دو سایت زیر مراجعه شود:

همچنین نگاه کنید به تفسیرهای:
ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمدباقر)، ج14، ص36
بحارالأنوار(علامه مجلسى)، ج44، ص365
مجمع البيان في تفسير القرآن (شيخ طبرسی) ، ج6، ص781 وغیره...

داوود در
عهد عتیق: مزامیر، روت و شموئیل اول و دوّم وپادشاهان اوّل وغیره...
داوود یکی از پادشاهان مشهور یهودیان است وقسمت اعظم نوشته های فصل مزامیرکه بصورت کتابی جداگانه بنام "کتاب زبور" هم تدوین شده، از اوست.  مزامیر داوود یا کتاب زبور، مجموعه ای از شعر و سرود است که روحیات ورویدادهای یهودیان باستان را بیان میکند. بیشتر بخشهای این کتاب در زمان داوود، یکی از پادشاهان یهودی و مدت زمان کوتاهی پس از او، نوشته شده اند. هفتاد و دو مزمور را به داوود، دو مزمور را به سلیمانِ پادشاه، دوازده مزمور را به کساف، نُه مزمور را به خاندان قورح و یک مزمور را به موسی نسبت داده اند.

نکتۀ قابل توجهی که درسرگذشت داوودِ پادشاه باید به آن توجه شود، مربوط به برقراری رابطۀ نامشروع با همسر یکی ازفرماندهانش، باخبرشدن ازحاملگی آن زن وترتیب توطئۀ قتل شوهر او درمیدان جنگ (شموئیل دوّم:3-2: 11و 14-6: 11) وتولد فرزند نامشروعی بنام سلیمان(شموئیل دوّم: 11:27و12:24) است. متقابلاً، هم داوود پادشاه زناکار براساس احکام اسلامی، وهم سلیمان فرزند نامشروعش که مطابق احکام اسلامی زنازاده میباشد، چنانکه بعداً خواهیم دید، هر دو در قرآن واسلام به مقام پیغمبری الله ارتقاء می یابند! ضمناً، ابراهیم نیز که همسر زیبایش ساره را به طیب خاطر به اطاق خواب فرعون مصر روانه کرده بود، نیزدرقرآن به عنوان معمار وبنیانگذار اطاقک کعبه به مقام پیغمبری میرسد! که داستان آن خواهد آمد.

 قرآن: ص/17 و26 و نساء/163 و انبیاء/78 و نمل/14 و غیره...

همانطورکه دربالا اشاره شد، براساس عهد عتیق داوود یکی از پادشاهان یهودیان و پدر سلیمان بوده است. درقرآن از این پادشاه یهودی وحتی سلیمان به عنوان پیغمبران قوم یهود نام برده شده و درتفسیرهای گوناگون مجتهدین و مفتیان مسلمان، با استناد به داستان کتاب عهد عتیق موجود یهودیان، بدون اشاره به اعمال خلاف آنها و حتی به بت پرستی سلیمان، به تفصیل بشرح زندگی و کارهای آنها پرداخته اند. با وجود این، قرآن در احزاب/38، خانم بازی های محمّد پیغمبر اسلام را با اشاره به چنین اعمالی از جانب پیغمبران پیشین، عادی نشان داده است. آیۀ بالا وتفسیر ابن عباس در"تنویرالمقباس فی تفسیر ابن عباس" مؤید چنین واقعیتی است:

مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا
بر پيامبر در آنچه خدا براى او فرض گردانيده گناهى نيست. (منظور خانم بازی محمّد است) اين سنت‏ خداست كه از ديرباز در ميان گذشتگان (درتفسیر اشاره به خانم بازی داوود کرده اند) معمول بوده و فرمان خدا همواره به اندازه مقررومتناسب با توانايى است(منظورقدرت فرماندهی محمّد وقدرت بدنی اوست) (احزاب/38)

تفسیر ابن عباس (احزاب/38):

محمّد (ص) رانمیتوان از این بابت (منظورمفسر، خانم بازیهای محمّد دراحزاب/50 است. نویسنده) سرزنش کرده وگناهی به او نسبت داد، زیرا که این نیز خواست الله همچون ازدواج داوود با همسر اوریا (اوریا همان فرماندهی بود که داوود با همسرش هم آغوش شد) ... برحسب خواست الله بود.

ملاحظه میشود که در تفسیر بالا از روایت عهد عتیق استفاده شده و با وجود اینکه کلیۀ مفسرین ومجتهدین ومفتیان مسلمان همواره ادعا کرده اند که کتاب موجودعهد عتیق یهودیان مخدوش بوده و کتاب اصلی نیست. متقابلاً، مقایسۀ تفسیرهای زیرآنان با عهد عتیق، خلاف چنین ادعاهائی را ثابت میکند وسوآل از آنها اینست که اگر کتاب کنونی عهد عتیق مخدوش بوده و غیر قابل استناد است، پس چرا مجتهدین و مفسرین قرآن به منظور تشریح، تفسیر و تأویل آیه های ناقص قرآن به این کتاب مراجعه میکنند؟!  جالب توجه تر اینکه حتی آیت الله مکارم شیرازی که یکی از آیات عظام جمهوری اسلامی و مرجع تقلید شیعیان نیز میباشد، در تفسیر نمونه بطور کامل داستان کتاب عهد عتیق را کپی کرده و به عنوان تفسیر مستقل خود وبا شرح و بسط زیاد تحویل مقلدین خود داده است!! برای نمونه، درمورد بالا نگاه کنید به تفسیر او وتفسیرهای سایرمفسرین نامبردۀ زیر:

بحارالانوار مجلسی: ج 14، صص 15-14 و نیز ج 5، ص 90
کامل ابن اثیر: ج 1، صص 78-76
مجمع البیان: ج 2، صص 151- 150
تفسیرنمونه: ج 19، صص 259- 249 و غیره...

موسی در
عهد عتیق: موسی یکی از پیغمبران یهودیان است ونامش ریشۀ عبری دارد. داستان وی از فصل خروج دربارۀ خروج یهودیان از مصر درکتاب عهد عتیق شروع میشود. پس از خروج، یهودیان دربیابانهای بین مصر و کنعان به مدتهای مدید دچار حوادث و بلاهای مختلف میشوند و موسی درجنوب صحرای سینا که کوهی بنام طور درآنجا قراردارد، به گزارش این کتاب ده لوح را که درآن دستوراتی بنا به ادعای موسی از جانب یهوه برای بهبود زندگی یهودیان نازل شده بود، را بنام ده فرمان به یهودیان عرضه میدارد. اما  یهودیان از آن پس به موسی خیانت کرده و یهوه نیز جزای آنها را میدهد. عهد عتیق، از داستان خروج یهودیان از مصر بسوی کنعان یا اسرائیل امروزین خبرداده است. باتوجه به ادعاهای یهودیان حبشه و داستانهای دوران باستان آنها و اینکه آنها خود را از اصیلترین یهودیان بشمارمیآورند، میتوان چنین نتیجه گرفت که دردوران باستان، عدۀ زیادی از یهودیان اولیه براثر خشکسالی یا عوامل دیگر، از حبشه به نوبیا (سودان کنونی درجنوب مصر) رفته وسپس با حملۀ فراعنۀ مصر به نوبیا، اسیر مصریان شده و به مصر نقل مکان داده شده اند. مضافاً به اینکه براساس شواهد تاریخی، عدۀ زیادی از یهودیان حبشه به یمن کنونی رفته و از آنجا بسوی شمال شبه جزیرۀ عربستان کوچ کرده اند. ولی کتاب عهد عتیق از شرح سفر و نقل مکان آنها بین حبشه و نوبیا و نیز بین حبشه و یمن، طفره رفته وفقط ازداستان مهاجرت آنها از مصر بسوی مشرق خبر داده است. به هرحال درمورد داستان موسی نگاه کنید به عهد عتیق درفصل خروج ، از دوران کودکی موسی تا رسیدن به مقام پیغمبری و هدایت یهودیان بسوی سرزمین موعود (کنعان) شامل 46 برگ وفصلهای دیگر(دانیال، عاموس، مزامیر وغیره...) که اشاره به پیغمبران دیگر یهودیان در پیروی از موسی و غیره... کرده اند. 

دراین نوشته فقط به ذکر بسیار اجمالی ازرونوشت برداری قرآن و مفسران آن از داستان موسی درکتاب عهد عتیق، میپردازیم. چنانچه علاقمندان مایل به مطالعۀ بیشتر داستان موسی باشند، میتوانند در اینترنت داستانهای مفصلی از او را به زبانهای مختلف و منجمله زبان فارسی، جستجو کرده و با داستانهای قرآن و مفسران آن مقایسه نمایند.

قرآن: نام موسی 136 بار در 34 سوره و 420 آیۀ قرآن، منجمله در آیه های زیر آمده است:
صافات/114 و 120، بقره/51، غافر/53، زخرف/46، احزاب/7، شوری/13، مریم/52 وطه/3 وغیره...

به عنوان نمونه، نام چند تن از مفسران قرآن که به تفصیل داستان موسی را عیناً از روی عهد عتیق بازگوکرده اند، در زیر ذکر شده است:

طباطبائی، جلد 14
جامع البیان فی تفسیرالقرآن (طبری)
الکشاف (زمخشری)
مجمع البیان فی تفسیرالقرآن (طبرسی)
مفاتیح الغیب، التفسیرالکبیر (رازی)
الجامع الاحکام القرآن (قرطبی)
تفسیرالقرآن الحکیم (ابن کثیر)
انوارالتنزیل واسرارالتأویل (بیضاوی)
تفسیرالجلالین (سیوطی)
فتح القدیر (شوکانی)

به منظور تطبیق آیه های قرآن با تفسیرهای فوق، درهرمورد ازآیه هائی که دربالا به آنها اشاره شده است به عنوان راهنما استفاده شود.

در ادامۀ نوشتۀ حاضر به بررسی سه شخصیت دیگر عهد عتیق می پردازیم که در قرآن برخلاف سایر شخصیتهای پیشین که به آنها اشاره شد، داستان زندگی آنها را همچون داستان داوود تغییر داده وبا این تغییرسوآلهای اساسی در ذهن خواننده ایجاد شده اند. این سه شخصیت یهودی، سلیمان، ابراهیم واسماعیل هستند که درزیر نه تنها به مقایسۀ داستانهای زندگی آنها دردو کتاب مقدس یهودیان و مسلمانان میپردازیم، بلکه ابهامهای مربوط به قرآن را نیزبطور اجمالی مورد بررسی قرارخواهیم داد.

سلیمان در
عهد عتیق: سلیمان یکی از پادشاهان مقتدر یهودیان وهمانطور که درمورد داوود به نام وی اشاره شد، فرزند نا مشروع وی است که در کتاب عهد عتیق از او به عنوان کافرنیز نام برده شده که پس از رسیدن به قدرت ومکنت، از پرستش یهوه سر باز زده و بت پرست میشود. علت چنین نسبتی به او، تشکیل حرمسرا و برقراری روابط جنسی با زنان بت پرست برخلاف تعلیمات یهوه در کتاب نامبرده است. این پادشاه دارای حرمسرائی مرکب از 700 همسر عقدی و 300 زن صیغه ای بود. یهودیان ساختمان معبد اوّل در اورشلیم که سلیمان برای نیایش بتهای خود و زنان بت پرست اش ساخته بود، را به او نسبت میدهند. عهد عتیق، درفصلهای "شموئیل دوّم" و "پادشاهان اوّل" با ذکر جزئیات به شرح زندگی و اعمال و کارهای این پادشاه یهودی پرداخته  و با اشاره به نصیحتهای یهوه به سلیمان در خدا پرستی، منع او از بت پرستی وعدم اطاعت وی از دستورات الهی، به لعنتهای پی در پی یهوه به وی اشاره کرده است.

قرآن: برخلاف کتاب عهد عتیق که سلیمان را نه به عنوان پیغمبربلکه به عنوان یک فرزند نامشروع و یک پادشاه کافرعیاش وبت پرست بشمارآورده بود، قرآن این پادشاه بدکاره را تا مقام پیامبری الله بالابرده واز او به عنوان حضرت سلیمان (ع) یادکرده است.

درقرآن بااشاره به هُدهُد درسِمَتِ رئیس اداره جاسوسی سلیمان نبی که به سرزمین سبا برای یک مأموریت جاسوسی میرود، پای ملکۀ سبای آفتاب پرست، فرمانروای آن سرزمین را هم به میان کشیده و ازسفر او به اورشلیم جهت ملاقات ومذاکره با سلیمان نبی، حکایت میکند. اما هنگامی که ملکه پای در کاخ سلیمان میگذارد، کف بلورین کاخ را با آب اشتباه گرفته و به منظور خیس نشدن شلوارش، پاچه های آنرا بالامیزند. (نمل/16 و 24- 20 ونیز44) اما پس از آگاه شدن از جانب سلیمان که کف کاخ از بلور است، ملکۀ سبا به اشتباه خود پی برده وچنان به هیجان میآید که نام الله را به زبان جاری کرده و به عظمت ذات او ایمان میآورد ودر حضور سلیمان یهودی به دین مبین اسلام مشرف میشود!! (آیت الله مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، نمل/44)  هم اینجاست که داستانسرائی قرآن به اوج خود رسیده و دروغگوئی و چرند بافی آن و مفسرین اش بر اندیشمندان آشکارمیشود. 


همچنین نگاه کنید به تفسیر نمونۀ تفصیلی، جلد 15، صص 511 و 512.

درآیۀ مورد نظر، تعدادی از مفسرین قرآن أسلمت را به تسلیم شدن ملکۀ سبا به سلیمان فلمداد کرده اند. در صورتی که ترجمۀ درست أسلمت به معنای اسلام آوردن است. توضیح آنکه درمقاله ای در تریبون رادیو زمانه،  باعنوان "دروغ پردازیهای قرآن" تنی چند از خوانندگان به این نویسنده ایراد گرفته بودند که ترجمۀ أسلمت را به درستی انجام نداده و قصد انحراف اذهان مردم نسبت به قرآن را دارد. حتی یکی از خوانندگان به نویسنده تکلیف نمود تا با مراجعه به ترجمۀ عربی به فارسی گوگل، حرف خود را پس بگیرد. به آن جمع پاسخ داده شد که اولاً- ترجمۀ آیت الله العظماء مکارم شیرازی آن واژۀ عربی را معادل اسلام آوردن دانسته است. ثانیاً- برحسب تکلیف خوانندۀ دیگر، نویسنده با مراجعه به مترجم عربی به فارسی گوگل نیز معادل أسلمت را اسلام آوردن یافت. پس در این میان، اشکال اصلی متوجه قرآن است که دردر آیۀ بالا به جعل اسلام آوردن ملکۀ سبا در بیش از هزار سال پیش از ظهوراسلام پرداخته است. حال این بر مجتهدین اسلامیست که توضیح دهند ملکۀ سبا چگونه در پیشگاه یک پادشاه بت پرست به دین اسلام مشرف شده است، درحالیکه هنوز خبری و اثری از وجود اسلام نبوده است؟!

درمورد بت پرست بودن سلیمان، به فصل 11 از 1 تا 13 درکتاب عهدعتیق بشرح زیر مراجعه شود:

«علت دورشدن سلیمان از خدا: سلیمان پادشاه به غیراز دخترفرعون، دل به زنان دیگر نیز بست. اوبرخلاف دستور یهوه زنانی از سرزمین قومهای بت پرست مانند موآب، عمون، ادوم، صیدون وحیت به همسری گرفت. یهوه قوم خود را سخت برحذر داشته وفرموده بود که با این قومهای بت پرست هرگز وصلت نکنند تامبادا آنها قوم اسرائیل را به بت پرستی بکشانند. سلیمان 700 زن و 300 کنیز برای خود گرفت. این زنها بتدریج سلیمان را از یهوه دورکردند...اوبه یهوه گناه ورزید. حتی روی کوهی که درشرق اورشلیم است (معبد اوّل. نویسنده) دوبتخانه برای آموش بت نفرت انگیزموآب ومولک بت نفرت انگیز عمون ساخت...هرچند یهوه، خدای اسرائیل دوبار برسلیمان ظاهرشده واو را ازپرستش بتها منع کرده بود، ولی او از امر یهوه سرپیچی کرده واز اوبرگشت.»

همچنانکه ملاحظه میشود، برخلاف کتاب عهدعتیق که سلیمانِ پادشاه را مردی زنباره و کافر بشمارآورده و ازنفرینهای مکرر یهوه به او خبرداده است، قرآن همین پادشاه منفوریهوه درعهدعتیق را به مقام پیامبری الله رسانده و درمورد اواقدام به داستان پردازی میکند. اما ملایان درجمهوری اسلامی از این هم فراتررفته و با دروغ پرداری حتی وی را به دین مبین اسلام مشرف نموده و به زیارت کعبه روانه اش کرده اند.. دراین مورد بد نیست مجدداً نظری به روایت جناب مستطاب سید مرتضی دامت افاضاتة در مناظره بااین نویسنده درسایت نوریزاد بیاندازیم. این مسلمان بسیار مؤمن وراستگو که درهر موردی همگان را به اسلام فرامیخواند، چنین میگوید:

« طبق بعضى از تواريخ سليمان از سرزمين شام براى زيارت خانه خدا به سرزمين” مكه” آمده بود، تا آئين ابراهيم (حج) را بجا آورد، سپس در مسير خود متمايل به طرف جنوب شد به حدى كه فاصله زيادى تا سرزمين يمن نداشت و هدهد در هنگامى كه سليمان در استراحت به سر مى‏برد از فرصت استفاده كرد و به نزديكى قصر ملكه سبا آمد و اين صحنه عجيب توجه او را به خود جلب كرد »

استناد یکم سید مرتضی به تفسیر نمونه و دائرةالمعارف اسلامی:

 براى توضيح بيشتر در مورد اين ماجرا به” دائرة المعارف فريد وجدى” جلد 10 صفحه 470 (ماده هدهد) مراجعه كنيد، هر چند روايت مشروح آن خالى از مبالغه ‏هايى نيست.
تفسیر نمونه ج15 ص 448) »
(http://www.nurizad.info/blog/29955، پاسخ سید مرتضی به نویسنده، مورخ 5 مه 2016).

استناد دوّم سید مرتضی به تفسیر قاضی بیضاوی، مفسر اسلامی:

« قاضی بیضاوی در تفسیر خود می نویسد  
روي‏ أنه عليه الصلاة و السلام لما أتم بناء بيت المقدس تجهز للحج فوافى الحرم و أقام بها ما شاء، ثم توجه إلى اليمن فخرج من مكة صباحا فوافى صنعاء ظهيرة فأعجبته نزاهة أرضها فنزل بها ثم لم يجد الماء. و كان الهدهد رائده لأنه يحسن طلب الماء.
فتفقده لذلك فلم يجده إذ حلق حين نزل سليمان فرأى هدهدا واقعا فانحط إليه فتواصفا و طار معه لينظر ما وصف له، ثم رجع بعد العصر و حكى ما حكى، و لعل في عجائب قدرة اللّه و ما خص به خاصة عباده أشياء أعظم من ذلك يستكبرها من يعرفها و يستنكرها من ينكرها.
(انوار التنزیل و اسرار التاویل ،تفسیر قاضی بیضاوی ،ج 4 ص 158)
فرصت ترجمه کامل نداشتم ،اجمالا عبارت می گوید سلیمان پس از احداث بناء بیت المقدس ،به مکه مشرف شد ،بعد به یمن سفر کرد ، بعد ماجرای هدهد را توضیح داده است...»

استناد سوّم سید مرتضی به تفسیر شیخ ابولفتوح رازی:

« شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر فارسی خود می نویسد :
“”
مدّتى به‏ مكّه‏ مقام كرد تا مناسكى كه آن جا بود بگزارد، آنگه از مكّه بيرون آمد و روى به يمن نهاد در وقتى كه سهيل مى برآمد و به صنعا رفت از مكّه، وقت زوال آن جا بود، و آن يك ماهه راه است، زمينى ديد خوش، در او درخت و سبزى بسيار، آن جا فرود آمد و خواست كه تا نماز كند و طعامى خورد آب طلب كردند، نيافتند. طلب هدهد كرد تا او را راه نمايد بر جايى كه آب نزديكتر بود. او را نيافت، گفت: ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ.
(روض الجنان و روح الجنان ،تفسیر شیخ ابوالفتوح رازی ،ج15 ص 28) »
(http://www.nurizad.info/blog/29955، پاسخ سید مرتضی به نویسنده، مورخ 5 مه 2016).

اما هنگامی که این نویسنده مقالۀ پژوهشی " آیا آن اطاقک سنگی خانۀ خداست؟ " در بارۀ دروغبافیهای قرآن راجع به نسبت دادن بنای کعبه به ابراهیم و اسماعیل و حتی ادعاهای بی اساس مفسرین شیعه در ارتباط با ساختن کعبه از سوی آدم و نیز دروغ بسیار بزرگ قرآن درمورد لشکرکشی ابرهه به کعبه را درمقابل چشمان سید مرتضی قرارداد، از آن پس سید زبان درقفا نموده ودیگرهیچ گونه اعتراضی از وی ظاهر نشد!!

گواینکه به میان آوردن درغپردازیهای قرآن در این نوشته میتواند حمل برعدم تمرکز نویسنده بر موضوع مورد بحث تلقی شود، ولی براساس اینکه هدف نویسنده از نوشتن چنین مقاله هائی به فارسی،  صرفاً افشاگری درمورد بی اساس بودن آئین من درآوردی اسلام بوده وقصد از نوشتن آنها آشنائی هم میهنان با آئینی است که ملاها برمبنای آن درکشورما حکومتی به نیابت از جانب الله تشکیل داده، 38 سال است به نسق گیری پرداخته و تسمه از گردۀ عارف وعامی کشیده اند ونیزثروت و مکنت ایران را بنام اسلام ودین خدا به یغماء و تاراج برده اند.
ادامه دارد...