۱۳۹۳ بهمن ۹, پنجشنبه

اسلام ودگراندیشان

علی کبیری
بسیاری از دگر اندیشان را گمان بر اینست که با پند واندرز دادن به زمامداران جمهوری اسلامی، میتوان وجدان خفته ی آنان را بیدار کرد تا حقوق انسانی اینان را محترم بشمارند. به عقیده ی این نویسنده که مبتنی برآیه هائی از قرآن است، این گروه از دگر اندیشان به بد گمانی مزمنی دچار شده اند. آنهائی که در پشت عَلَم جمهوری اسلامی سینه میزنند را میتوان به دو گروه تقسیم کرد. گروه نخست معتقد به دین ومذهب و کتاب دینی اسلام یعنی قرآن، میباشند. گروه دیگر، آنانی هستند که بخاطرسودجوئی از وضع حاضر، به ظاهر سنگ اسلام ودین ومذهب را به سینه میزنند، ولی در باطن اعتقادی به همچه چیزهائی ندارند. در هر صورت، هر کسی که در یکی از این دو گروه باشد، یا بخاطر اعتقادی ویا بخاطر سودجوئی، اجازه نخواهد داد تا قانونی وضع شده وبه اجرا درآید تا به دگر اندیشان وغیر شیعیان نیز براساس حقوق برابربا شیعیان، امکان داده شود تا به زندگی عادی خودشان در جمهوری اسلامی ادامه داده واز مواهب وموقعیتهای برابر اجتماعی، سیاسی واقتصادی، با شیعیان برخوردار شوند.

در26 مرداد 1358، آیت الله خمینی نطقی برای آن کسانی که در خدمت به انقلاب اسلامی وارد کارزار شده بودند، به شرح زیر ایرادکرد:

 " اگر ما از اول كه رژيم فاسد را شكستيم و اين سد بسيار فاسد را خراب كرديم، به طور انقلابي عمل كرده بوديم، قلم تمام مطبوعات را شكسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم و رؤساي آنها را به محاكمه كشيده بوديم و حزب هاي فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و رؤساي آنها را به سزاي خودشان رسانده بوديم و چوبه هاي دار را در ميدان هاي بزرگ برپا كرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو كرده بوديم، اين زحمت ها پيش نمي آمد.

من از پيشگاه خداي متعال و از پيشگاه ملت عزيز عذر مي خواهم، خطاي خودمان را عذر مي خواهم. خطای خودمان را عذر میخواهم. ما مردم انقلابي نبوديم [این قسمت از فیلم حذف شده: دولت ما انقلابي نيست، ارتش ما انقلابي نيست، ژاندارمري ما انقلابي نيست، شهرباني ما انقلابي نيست، پاسداران ما هم انقلابي نيستند، من هم انقلابي نيستم.] اگر ما انقلابي بوديم، اجازه نمي داديم اينها اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مي كرديم ، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام مي كرديم، يك حزب! و آن "حزب الله، حزب مستضعفين ! و من توبه مي كنم از اين اشتباهي كه كردم. و من اعلام مي كنم به اين قشرهاي فاسد در سرتاسر ايران كه اگر سر جاي خودشان ننشينند ما به طور انقلابي با آنها عمل مي كنيم.

[خلایق: صحیح است! صحیح‌ است! صحیح است!]

مولای ما، امیرالمومنین سلام الله علیه، آن مرد نمونه عالم ، آن انسان به تمام معنا انسان، آنكه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور، و در رحم و مروت آنطور، و بامستضعفین آنطور بود، با مستكبرین و با كسانی كه توطئه می كنند شمشیر را میکشت [می كشید] و هفتصد نفر را در یك روز، چنانچه نقل می كنند، از یهود بنی قریضه [بنی قریظه] كه نظیراسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند! خدای تبارك و تعالی در موضع عفو و رحمت رحیم است . و در موضع انتقام ، انتقامجو. امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت ، رحمت ؛ و در موقع انتقام ، انتقام. ما نمی ترسیم از اینكه درروزنامه های سابق ، در روزنامه های خارج از ایران، برای [در مورد] ما چیزی بنویسند. مانمی خواهیم وجاهت در ایران، در خارج كشور پیدا بكنیم! ما می خواهیم به امر خدا عمل كنیم! و خواهیم كرد!

[خلایق: صحیح است! صحیح‌ است! صحیح است!] "

و از همین زمان بود آنهائی که خمینی را انقلابی به حساب میآوردند، دست بیعت به او داده و به فرمان اوقلمها را شکستند، دانشگاهها را بستند ونداهای آزادیخواهی را با شعار "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله،"  درگلو خفه کردند. نطق خمینی برپایه ی آیه های زیر از سوره های توبه و انفال و نساء بود:

سوره توبه، آیه 80:
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ 
چه براى آنان آمرزش بخواهى يا برايشان آمرزش نخواهى يكسان است‏ حتى اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب كنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد چرا كه آنان به خدا و فرستاده‏ اش كفر ورزيدند و خدا گروه فاسقان را هدايت نمیكند

سوره توبه، آیه 73:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ 
اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت بگير و جايگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است

سوره انفال، آیه 60:
وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ 
و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين تداركات دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان ديگرى را جز ايشان كه شما نمی ‏شناسيدشان و خدا آنان را می‏شناسد بترسانيد و هر چيزى در راه خدا خرج كنيد پاداشش به خود شما بازگردانيده مىیشود و بر شما ستم نخواهد رفت

آیه ی 56 از سوره ی نساء:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا 
به زودى كسانى را كه به آيات ما كفر ورزيده‏اند در آتشى سوزان درآوريم كه هر چه پوستشان بريان گردد پوستهاى ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند آرى خداوند تواناى حكيم است

سوره نساء، آیه 89:
وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَاء حَتَّىَ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا 
همان گونه كه خودشان كافر شده اند آرزو دارند كه شما نيز كافر شوید تا با هم برابر باشيد پس زنهار از ميان ايشان براى خود دوستانى اختيار مكنيد تا آنكه در راه خدا هجرت كنند پس اگر روى برتافتند هر كجا آنان را يافتيد به اسارت بگيريد و بكشيدشان و از ايشان يار و ياورى براى خود مگيريد

وچون ملاحظه کرد که با ایجاد ترس وتهدید امکان خفه کردن ندای آزادیخواهانۀ مردم بپاخاسته ممکن نیست، درسال 1367، براساس آیه های زیرین قرآن، فتوائی صادر کرد که به موجب آن، بیش از چهارهزار نفر از دگراندیشان که در زندانهای جمهوری اسلامی اسیر بوده و وبراساس قوانین جمهوری اسلامی محکوم به زندان شده بودند، به دار کشیده شدند. نگاهی به آیه های زیرین، تطبیق فتوای خمینی را با مضامین قرآنی، گواهی میدهد:

سوره انفال، آیه 39:
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ 
و با آنان بجنگيد تا فتنه‏ اى بر جاى نماند و دين يكسره از آن خدا گردد پس اگر از كفر بازايستند قطعا خدا به آنچه انجام میدهند بيناست

سوره نساء، آیه 76:
الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا 
كسانى كه ايمان آورده‏ اند در راه خدا كارزار مى‏كنند و كسانى كه كافر شده‏ اند در راه طاغوت میجنگند پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان در نهايت ضعيف است

سوره انفال، آیه 12:
إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ 
هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى ‏كرد كه من با شما هستم پس كسانى را كه ايمان آورده ‏اند ثابت‏ قدم بداريد به زودى در دل كافران وحشت‏ خواهم افكند پس فراز گردنها را بزنيد و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد

توجه به این نکته حائز اهمیت است که هر حرکت ضد بشری که جمهوری اسلامی در پایمال کردن حقوق انسانی دگراندیشان انجام داده است، دقیقاً مطابق با آیه های قرآنی بوده است.  بهمین خاطراست که زمامداران جمهوری اسلامی، با وجود پذیرش اعلامیه ی جهانی حقوق بشر از جانب  این حکومت، برخلاف مفاد آن عمل کرده ومدعی تبعیت ازحقوق بشر اسلامی هستند.  بنابراین، چه در جمهوری اسلامی وچه درهر حکومتی که قوانین موضوعه اش برمبنای دین اسلام باشد، جائی برای دگر اندیشان ودگر باوران وجود ندارد.

در مقابل آیه هائی که در بالا آمد، گروههای جدیدی هم به نام روشنفکران مذهبی، ادعا میکنند که کوشش برآن دارند تا قوانین ظالمانه ی اسلامی را تعدیل نموده و شرائطی را ایجاد کنند تا مسلمانان شیعه ودگر اندیشان بتوانند در کنارهم در صلح وصفا زندگی کنند. اینان مدعی آن هستند که آیه های قرآن به چهارگروه تقسیم میشوند: محکمات، متشابهات، ناسخ ومنسوخ.
  
در مورد آیه هائی از گروه محکمات ومتشابهات، اینان به آیه ی 7 از سوره ی آل عمران از قرآن استناد میکنند. آیه ی مزبور به شرح زیراست:

وَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ
اوست كسى كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره ‏اى از آن آيات محكم [صريح و روشن] است آنها اساس كتابند و پاره ‏اى ديگر متشابهاتند [كه تاويل‏ پذيرند] اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه ‏جويى و طلب تاويل آن به دلخواه خود از متشابه آن پيروى مى‏كنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشه ‏داران در دانش كسى نمیداند آنان كه میگويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمی‏شود

آخوندها آیه ی بالا رااین گونه تفسیر میکنند که « مراد از آیات محکم، آیاتی است [هستند] که در معنی آنها یک نوع صراحت وجود دارد که خواننده بدون تردید واشتباه به معنای آنها پی می برد مثل همین آیه که می فرماید: آیات قرآن بر دو دسته محکم و متشابه هستند، که آیه دلالتی صریح بر معنی خود دارد. و هر کسی که آیه را بخواند وبا لغت عربی آشنا باشد بدون تردید معنی آنرا متوجه می شود. اما آیات متشابه، آیاتی هستند که مقصود از آن برای شنونده روشن نیست. وچنان نیست که شنونده به محض شنیدن، معنی آنرا درک کند. بلکه در این که منظور چیست، تردید دارد و تردیدش وقتی برطرف میشود که به آیات محکم رجوع نموده و به کمک آنها معنای آیات متشابه را مشخص کند، و درنتیجه همان آیات متشابه نیز محکم میشوند. پس آیات محکم خود به خود محکم هستند و آیات متشابه، بوسیله ی آیات محکم، محکمتر میشوند.

 از ترجمه شریفه و توضیحات مشخص شد که آیات محکم و متشابه در اختیارو دردسترس قرار دارند ولی اینطور نیست که این دو ازهم جدا باشند بلکه با مراجعه و توجه به معانی آنها می فهمیم که کدام محکم و کدام متشابه است.»                                                                        
( http://www.hawzah.net/FA/questionview.html?QuestionID=2510)

عده ی دیگری از آخوندها آیه ی بالا راچنین تفسیر میکنند که

« "محکمات‌" آيات‌ِ روشني هستند که جاي هيچ‌گونه انکار و توجيه و سوءاستفاده در آن نيست‌; امّا "متشابهات‌" به دليل بالا بودن سطح مطلب يا گفتگو درباره عوالمي که از دسترس ما بيرون است‌; مانند علم غيب‌، جهان رستاخيز و صفات خداوند متعال و... که فهم معناي نهايي و اسرار و پي‌بردن به کنه حقيقت آن‌ها، به سرمايه ی خاص علمي نياز دارد و خداوند متعال مي‌فرمايد: فقط خداوند و راسخان در علم‌، اسرار اين آيات را مي‌دانند و براي مردم تشريح مي‌کنند. راسخان در علم عبارتند از: پيامبر و امامان‌: که از همه اسرار اين آيات آگاهند و علما و دانشمندان راستين ـ که به موازين‌، احکام‌، عقايد شرعي و به روش تأويل متشابهات آشنايي کافي دارند ـ و هر يک‌، به اندازه دانش خود از اين آيات چيزي مي‌فهمند و براي مردم تشريح مي‌کنند و همين حقيقت است که مردم را براي درک اسرار قرآن به دنبال معلمان الهي و علماي ديني مي‌کشاند; بنابراين‌، در برخورد با متشابهات‌، بايد به احاديث و تفاسير علماي راستين مراجعه کرد »                                      (http://www.askquran.ir/thread590.html)                   
بنا به دوتأویل بالا، تفسیر آخوندها از قرآن براین پایه است که برای درک آیه های آن نیازحتمی به وجود آنان میباشد. در حالی که تفسیر آنان در تناقض آشکار با آیه ی 17 از سوره ی قمر میباشد:

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ
وبدون ترديد قرآن را برای متوجه شدن آسان كرديم، آيا كسی هست كه متوجه شود؟

درنتیجه براساس آیۀ 17 از سورۀ قمر،  مفاد نوشته های قرآن همانهائیست که دیده وخوانده میشوند ودرک قرآن چنان آسان است که سوره ها وآیه های آن نیازی به تفسیر وتأویل ندارند. پس بر این اساس وجود آخوند وملا برای فهماندن نوشته های قرآن، امری زائد است.

طرفداران وجود آیه های ناسخ ومنسوخ (بخصوص نواندیشان شیعه مذهب وعده ای از مفتیان سنی) عقیده دارند حکمی که از سوی خداوند تشریع میشود، گاهی هدف از تشریع آن قانون، اجرا شدنش مورد نظر نیست، بلکه محک یا آزمودن افراد است. پس بر این مبنا، نسخ آیه بی مانع است. مضافاً به اینکه ممکنست حکم خداوند از روی مصلحت بوده و موقتی باشد، که پس از انقضای مدت، نسخ میگردد. معهذا درحالیکه 1400 سالی از عمردین اسلام میگذرد، آیه ها وسوره های قرآن همانطوری که از ابتدا بوده اند، دست نخورده باقی مانده اند.

باوجود این، چون در کشور ما نوع حکومت اسلامی برمبنای شیعه ی اثناعشری است، بنابراین حکم قطعی را مجتهدین شیعه صادر کرده وحکم آنان بمثابه قانون است. تا آنجائی که این نویسنده تحقیق کرده است، کلیه ی مجتهدین شیعه وحتی آیت الله العظماء ابوالقاسم خوئی که نظرات وتفسیرهای قرآنی او در کتاب "البيان في تفسير القرآن" مورد قبول آیت الله ها میباشد، وجود آیه های ناسخ ومنسوخ را در قرآن کتمان میکنند. بر اساس تفسیر اینان، آیه های ناسخ ومنسوخ در قرآن وجود نداشته وتمام سوره ها وآیه های قرآن بجز یک آیه ی کم اهمیت، بدون کم وکاست برای تمام قرون قابل اجرا هستند.

ملاحظه میشود که در جمهوری اسلامی مبتنی بر مذهب شیعه، آیه هائی همچون ناسخ ومنسوخ وجود ندارند وبنابراین وعده وعیدهای نواندیشان به اصطلاح مذهبی درمورد تعدیل آیه های قرآن نیز درهمان چهارچوب وعده ووعید باقی مانده و انتظار برای تحقق آن وعده ووعیدها نیزامری بیهوده است.

نتیجه آنکه، دکانداران دین بر اساس آیه هائی که قبلاً ذکر آنها بعمل آمد، محکم بر سر جای خودشان نشسته و امیدی به اصلاح قوانینی که بر مبنای آیه ها وسوره های قرآن درست شده اند، در راستای محترم شمردن حقوق دگر اندیشان وتغییر وضع کنونی، نیست. مضافاً به اینکه حتی نمیتوان به وعده ووعیدهای نواندیشان دینی دائر بر اصلاح قوانین موجود نیز امیدواربود.  "پس لازمست تا دگر اندیشان نه تنها دردام اصلاح طلبان مذهبی گرفتارنشوند، بلکه به وعده و وعیدهای آخوندهای بظاهر جداشده ازجمهوری اسلامی نیز اعتماد نکرده و راه خودرا از آنان جدا نمایند." 

این نوشته، تنها یک نوشته ی تحقیقی جهت روشنگری برای هم میهنانی است که در جستجوی چراغی فرا راه خود میباشند.

۱۳۹۳ دی ۲۹, دوشنبه



درحالیکه جنایتکاران اسلامی داعش هرروزه دست به جنایتهای جدیدی میزنند، دولتهای متظاهربه دمکراسی وآزادی درسکوت به نظارۀ آنها نشسته اند. عکسهائی از تازه ترین جنایتها که ازسوی داعش منتشرشده اند، ملاحظه کنید.



۱۳۹۳ دی ۲۸, یکشنبه


دروغپردازیهای قرآن
نوشته: علی کبیری

مبنای دین اسلام بر قرآن است. اگر استدلال مسلمانان را بپذیریم که قرآن کلام خداست، پس چنانچه فقط یک ادعای نادرست یا دروغ درآن مشاهده شود، تمام آن کتاب از درجه ی اعتبار ساقط میشود. چون قرار نیست الله ای که بر کلیه ی کائنات آگاه وعالِم است، به ادعای نادرست ودروغپردازی هم دست بزند.

دراینجا به دو مورد دروغپردازی در قرآن اشاره میکنم:


1-   قرآن در آیه های 127 از سوره ی بقره، 96 از سوره ی آل عمران، 37 از سوره ی ابراهیم و 26 از سوره ی حج ادعا میکند که خانه ی کعبه توسط حضرت ابراهیم وپسرش اسماعیل پایه گذاری شده اند.

آیه 127 از سوره بقره چنین میگوید:
وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
 و (نیز به یاد آورید) هنگامى را كه ابراهیم و اسماعیل، پایه هاى خانه (كعبه) را بالا میبردند، (و میگفتند:) «پروردگارا! از ما بپذیر، كه تو شنوا و دانایى

آیه 96 از سوره آل عمران:
إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ
نخستین خانه‏ اى كه براى مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمین مكه است، كه پر بركت، و مایه هدایت جهانیان است

آیه 37 از سوره ابراهیم:                                                       
مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ
 پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى‏ آب و علفى، در كنار خانه‏ اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند; تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز; و از ثمرات به آنها روزى ده; شاید آنان شكر تو را بجاى آورند  

آیه 26 از سوره حج:
وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ
(به خاطر بیاور) زمانى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهیم آماده ساختیم (تا خانه را بنا كند; و به او گفتیم:) چیزى را همتاى من قرار مده! و خانه‏ ام را براى طواف‏ كنندگان و قیام ‏كنندگان و ركوع‏ كنندگان و سجودكنندگان (از آلودگى بتها و از هر گونه آلودگى) پاك ساز

توضیح آنکه، برای برگرداندن آیه های قرآن، از ترجمۀ آیت الله مکارم شیرازی استفاده شده است.

لازم به تذکر است که ابراهیم یکی از پیامبران قوم یهود بوده که در باره ی او در فصل 17:5 کتاب آفرینش عهد عتیق چنین میگوید: "...وقتی ابرام نود و نه ساله بود، خداوند براو ظاهرشد وفرمود: « من خدای قادر مطلق هستم. از من اطاعت کن و آنچه راست است بجا آور. من با تو عهد می بندم که نسل ترا زیاد کنم. ابرام به خاک افتاد وخدا به وی گفت عهد می بندم قومهای بسیار از تو به وجودآورم. ازاین پس نام تو ابرام نخواهد بود، بلکه ابراهیم؛ زیرا من تو را پدر قومهای بسیارمیسازم" براساس برآورد کتاب دینی قوم یهود، ابراهیم 175 سال عمرکرد. برمبنای برآورد خاخامهای یهودی، وی حدود 2080 سال قبل از ظهورعیسی میزیسته است.

 با توجه به اینکه برطبق ادعاهای تورات وانجیل که قبل از قرآن وجودداشته اند، ابراهیم حدود 2080 سال قبل از میلاد مسیح زندگی میکرده و پدر موسی معرفی شده وعیسی زاده ی پنجاه وهشتم از نسل ابراهیم معرفی شده است، بنابراین باتوجه به این که اسلام ادیان یهودی ومسیحی را نیز برحق میداند، پس کتب دینی آنها نیزمورد قبول اسلام ومسلمانان است. برهمین اساس، پیغمبران این دو دین نیزازجانب اسلام ومسلمالنان برسمیت شناخته شده اند. نتیجه آنکه خانۀ کعبه که در قرآن ادعا شده که توسط ابراهیم پایه گذاری وازسوی فرزند او اسماعیل تکمیل شده وشهری بنام مکه که درجوارآن ایجادشده است، میبایست قدمتی حدود 21 قرن قبل از میلاد مسیح را داشته باشند. در این صورت، با توجه به ظهور اسلام در اواسط قرن هفتم بعداز میلاد، این شهر دربدو ظهور اسلام باید شهری دو هزارو هفتصد ساله وپرجمعیت باشد. ولی در یافته های باستانشناسی دوران کهن درعربستان و مصر وحبشه و یمن واردن وسوریه و ایران وعراق وکشورهای جنوب خلیج فارس وکشورهای شمال آفریقا، نامی ونشانی از شهری بنام مکه مشاهده نمیشود. در صورتی که در کتیبه های بجا مانده، سکه ها، سنگ نوشته ها ونوشته های روی ظروف بجا مانده از دورانهای بسیار کهن وباستانی شبه جزیرۀ عربستان، از شهرهای حول وحوش مکه  نظیردِدان ( Dedan شهر اَلعُلاء کنونی " Al-Ula ") و تیــمــــاء      ( Tayma ) و یثرب وشهرهای یمن وحتی حکمرانان آنها وجنگها و روابط بازرگانی آنها با یکدیگر، به تفصیل یاد شده ونیز از فرمانروایان پالمیرا ونبطیه که آثار تاریخی زیادی از آنها دردست است، سخن به میان آمده ولی حتی یک کلمه، یک سطر ویا یک اثر از شهرپرجمعیت ادعائی مکه که بنا به ادعای مسلمین در مسیر کاروانهای بین شهرهای شبه جزیره ی عربستان و کشورهای جنوب خلیج فارس و دریای عمان وایران وآشور وبابل وغیره قرار داشته وکاروانیان در این مسیر بکار حمل ونقل ادویه جات وکالاهای تجارتی اشتغال داشته اند، وجود ندارد.
بنابراین ادعای قرآن مبنی بر شالوده ریزی خانه ی کعبه توسط ابراهیم واسماعیل و درئتیجه ایجاد شهر پرجمعیتی بنام مکه درجوارآن، ادعائی نادرست است.


2-   ادعای دیگر قرآن درمورد ملاقات ملکه ی سبا و حضرت سلیمان به روایت سوره ی نَمل و اسلام آوردن ملکه در حضور سلیمان است. شرح این ادعا بطورمختصراز سوی قرآن آنست که حضرت سلیمان که تمام بهائم ووحوش و جن وانس زیرفرمانش بودند، رئیس اداره ی جاسوسیش پرنده ای به نام هُدهُد (شانه به سر خودمان) بود. روزی آن حضرت متوجه میشود که مدتیست از هُدهُد خبری نیست. بسیار آشفته و خشمگین شده و تصمیم میگیرد که اگر هُدهُد پیدایش شد و دلیل موجهی از این غیبت طولانیش نتوانست ارائه بدهد، او را بکشد. تااینکه بالأخره بعداز مدتی هُدهُد سرو کله اش پیدامیشود. سلیمان با عتاب از او میپرسد که در آن مدت کجا رفته بود. هُدهُد با خوشحالی به سلیمان مژده میدهد که برای یک مأموریت جاسوسی مهمی رفته بود ویک خبردست اول برایش دارد. هُدهُد خبر میدهد که درهمسایگی کشور سلیمان، کشوری بنام سبا (قسمتی از کشور یمن کنونی) وجود دارد که زنی برآن فرمانروائی میکند. ولی بر خلاف سلیمان و کشورش که همگی یکتاپرستند، ملکه ی سبا ومردمش، خورشید را نیایش میکنند. از این خبر سلیمان بسیار متعجب شده و بلافاصله نامه ای خطاب به ملکه ی سبا نوشته و او را به کشورش دعوت میکند. هُدهُد نامه را برداشته و به ملکه ی سبا میرساند. ملکه پس از مشورت بابزرگان کشوری، به کشور سلیمان عزیمت میکند. سلیمان، ملکه ی سبا را به قصر خود که کف آن از بلور بود میبرد. ملکه ی سبا که از وجود کف بلورین بی اطلاع بود، از قدم گذاشتن به روی آن به گمان اینکه زیر پایش خالیست، خودداری کرده وسپس به پنداراینکه نهرآبی است، پاچه های شلوارش رابالامیزند تاخیس نشوند. سلیمان متوجه این موضوع شده و خود گام برروی کف بلورین گذاشته و ملکه را به تبعیت از خود دعوت میکند. ملکه هم چنین کرده و بلافاصله به عظمت خداوند یکتا ایمان آورده و به "دین اسلام" مشرف میشود!!

  سورۀ نَمَل روایت بالا را بشرح زیرتوضیح میدهد:

آیۀ 16:
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ
و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ ايم و از هر چيزى به ما داده شده است راستى كه اين همان امتياز آشكار است

آیۀ 20:
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ                                       
و جوياى [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است كه هدهد را نمى‏ بينم يا شايد از غايبان است                                         

آیۀ 21: 
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ
قطعا او را به عذابى سخت عذاب مىیكنم يا سرش را مىیبرم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد

آیۀ 22:
 فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ
پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافته‏ اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده‏ ام

آیۀ 23:
 إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ
من زنى را دیدم كه بر آنان حكومت میكند، و همه چیز در اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظیمى دارد

آیۀ 24:
 وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ
او و قومش را دیدم كه براى غیر خدا -خورشید- سجده مى‏كنند; و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته; و از این رو هدایت نمی شوند

ونهایتاٌ در آیۀ 44 چنین میگوید:
 قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامى كه نظر به آن افكند، پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه كرد (تا از آب بگذرد); اما سلیمان گفت: «(این آب نیست،) بلكه قصرى است از بلور صاف» (ملكه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم كردم; و (اینك) با سلیمان براى خداوندى كه پروردگار عالمیان است "اسلام" آوردم.

ترجمه وتفسیر آیه هائی از سورۀ نمل که دربالا شرح آنها رفت، از سوی آیت الله مکارم شیرازی انجام شده است.

توجه به این نکته لازمست که سلیمان یکی از پادشاهان قوم یهود و طبق روایت آنها، پایه گذار معبد اول در اورشلیم بوده و مطابق شواهد تاریخی، حدود 1000 سال پیش از میلاد مسیح میزیسته است.  در آن زمان که چیزی بیش از 1600 سال قبل از ظهور اسلام بوده، هنوز خبری و اثری از وجود دین اسلام نبوده است. تازه، شهر اورشلیم محل فرمانروائی سلیمان واقع در اسرائیل کنونی کجا و کشور سبا در یمن فعلی کجا؟! حال جادارد تا اهل خِرَد به این معما پاسخ دهند که ملکه ی سبا که بیش از 1600 سال قبل از اسلام میزیسته، چگونه یکباره با مشاهدۀ کف بلورین قصر سلیمان، عظمت دین اسلام براو آشکار گشته که بلافاصله بامشاهدۀ آن کف بلورین به شگفتی آمده ودرحضوریک پادشاه یهودی به دین اسلام مشرف شده بود؟!

و قابل توجه ترآنکه کلیه ی مفسرین ومترجمین فارسی قرآن که اغلبشان از جمله بزرگ آیت الله ها بوده اند، این دروغ واضح و آشکار قرآنی را سالهای سال وبه مدتهای مدید برای ایرانیان مسلمان ناآگاه تکرارکرده وهرگز به مغزهای جامداین آیت الله ها وسایرین خطور نکرده که چگونه ملکه ی سبا بیش از 1600 سال پیش از ظهور اسلام و در حضور یک پادشاه  یهودی، از وجود اسلام آگاه بوده ومسلمان شده است؟!

آیا همین دو دروغ قرآن مؤید آن نیست که قرآن کلام خدا نبوده وکتابیست که توسط بشری با ضریب هوشی پائین نوشته شده است؟ وگرنه این چگونه پروردگاریست که دروغهای به این آشکاری را در قرآن به پیروانش تحویل میدهد؟ وپیروان این جمع تاچه اندازه از جانب این نمایندگان الله برروی زمین شستشوی مغزی داده شده اند که قادرنیستند خردمندانه این واقعه را مورد تجزیه وتحلیل قرارداده و بصورت مردمانی چشم وگوش بسته این یاوه گوئیها را بپذیرند.

و آیا هنوز وقت آن نرسیده تا این جماعت آخوندها و آیت الله ها وحجج اسلام که بی شرمی وبی حیائی را بجائی رسانده اند که بخاطر گرم نگاهداشتن بازار فریب دین، 1400 سال است که مسلمانان ناآگاه وبخصوص مردم ما را در ناآگاهی و بی خبری نگاه داشته اند، به وجدان نداشته ی خود رجوع کرده و به این فریبکاری خود اعتراف نمایند؟  آیا هنوز وقت آن نرسیده تا این فقیهانِ وقیح از پیشگاه ملتی که 39 سال است اسیر حکومتی شده است که اساس و پایه اش برناراستی وچنین کتابی استواراست، طلب بخشش کنند؟

در این میان، تکلیف نواندیشان دینی و اصلاح طلبان اسلامی نیز روشن بوده و پاسخ ادعاهای آنان اینست که "آنان برسر قبری گریه میکنند که مُرده ای درآن نیست."

پس ای جماعتی که ادعای شرف و وجدان میکنید، بی زحمت دست از سر مردم برداشته و تا دیر نشده است دینتان را از حکومت جدا نموده و برگردید به مساجد و حجره های اسلامیتان. نبرد بی امان روشنفکران با شما برسر آنست که حکومت باید از دین جدا شود و دیگر هیچگونه درنگی در برآوردن آن جائز نیست.   

۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه


نگاهی نو به اسلام

نوشته: علی کبیری


دربارۀ اسلام نوشته های بسیاری از پژوهشگران مسلمان وغیر مسلمان بجامانده اند. منابع پژوهشی پژوهشگران مسلمان براساس نوشته های تاریخنویسان مسلمان ماقبل خود یا روایتهای تاریخی که ازسوی راویان اسلامی از راه نقل سینه به سینه به آنها رسیده است، میباشد. درمورد پژوهشگران غیر اسلامی، میتوان آنان را به چهار گروه دسته بندی کرد: گروه یک نیز مانند پژوهشگران مسلمان، منابع خود را از نوشته های تاریخنویسان اسلامی، برگزیده اند. گروه دوم پژوهشگران غیراسلامی به علت عدم دسترسی به قسمتهائی از تاریخ اسلام ضمن استفاده از منابع غیر اسلامی، بابرگزیدن فرضیه هائی و اثبات آنها، تاریخ اسلام را بطور روشمند (Methodic) تدوین کرده اند. گروه سوم شامل کسانیست که تاریخ اسلام را برمبنای مدارک بجاماندۀ باستانشناسی تدوین نموده اند. منتها بیشتر مدارک مورد استناد آنها برای محدودۀ کوچکی صادق بوده ودر مقیاس وسیعی نمیتوانند پاسخگوباشند. گروه چهارم کسانی هستند که نه به وجود محمّد پیغمبر اسلام اعتقادی دارند ونه به اینکه منشاء این دین از سرزمین حجاز درعربستان، بوده است.

نوشتۀ حاضرتاآنجائی که دسترسی به منابع غیر اسلامی اجازه میدهد، براساس مدارک تاریخی بجامانده از منابع غیرمسلمان و مقابلۀ آنها با منابع تاریخی اسلامی، روایتهای آن وبخصوص قرآن، تدوین شده است. علت برگزیدن چنین روشی دربررسی تاریخ اسلام آنست تا با نگرش پیش گفته، برگوشه هائی از تاریخ اسلام نوری تابانده وآگاهیهای لازم مربوط به آن را دراختیار هم میهنان ایرانی قرار دهد. بنابراین چون تاریخ اسلام با وجود یاعدم وجود محمّد گره خورده است، ابتداء به این موضوع خواهم پرداخت.

آیا محمّد تاریخی وجود داشته یا یک اسطوره بوده است؟

عده ای از مورخین وبخصوص دین شناسان آلمانی از قبیل اولیگ ( Karl-Heinz Ohlig )  که یکی از دین شناسان مسیحی بوده ودردانشگاه زارلند آلمان به تدریس موضوعهای مربوط به مسیحیت اشتغال دارد، در کتابی زیر عنوان " منشاء پنهان اسلام و پژوهشی نو دربدو شروع آن ، " 
The Hidden Origins of Islam - New Research Into Its Early History 

که شامل مقاله هائی از چند نویسندۀ اروپائی میباشد، به اختصار به دو نتیجۀ زیررسیده است:

1- محمد تاریخی وجود خارجی نداشته است، 2- شروع اسلام نه از حجاز در عربستان، بلکه از عراق وبغداد بوده است. برهمین اساس نیز مقالۀ بلندی

http://www.inarah.de/cms/geschichte-rueckwaerts

که قابل دسترسی دراینترنت میباشد، نوشته است. مضافاً به اینکه یکی دونفراز ایرانیان که دستی هم درنویسندگی وترجمه دارند، بدون مطالعۀ کافی وصرفاً برمبنای ادعاهای اولیگ وهمفکرانش، اقدام به ترجمه های ناقصی از آثار وی کرده و کوشش درمخدوش کردن تاریخ اسلام دارند. به این سبب لازمست نگاهی از زاویۀ متفاوتی به اسلام انداخته شود تا درستی یا نادرستی چنین نوشته ها وادعاها روشن شود. درنهایت، قضاوت را به هم میهنان واگذار میکنم.

برمبنای نتیجه گیری ازمنابع مستند و دست نوشته های تاریخی بجا مانده ازغیر مسلمانان، ادعاهای اولیگ درمورد عدم وجود محمّد  بی اساس میباشد. درزیرچند مدرک نوشتاری تاریخی که پژوهشگران دردرستی آنها متفق القول هستند، ارائه خواهد شد. ابتداء از قدیمی ترین آنها که مربوط به چند سال بعداز مرگ محمّد پیغمبراسلام است اشاره کرده و سپس با رعایت ترتیب زمانی، به ارائۀ مدارک وشواهد تاریخی دیگری نیز خواهم پرداخت.

          1-  قدیمی ترین دست نوشتۀ بجا مانده به تاریخ 634 میلادی یا دوسال پس از مرگ محمد پیغمبر اسلام، بنام "آموزه های یعقوب نومسیحی" میباشد. نسخه های متعددی از این دست نوشته به زبانهای یونانی، اسلاو ( Slav )، حبشی ( Ge'ez )، آرامی وعربی دردست است. برای مطالعۀ بیشتر درمورد وجود این دست نوشته ها ونیزمکانهای نگهداری آنها، میتوان به پژوهش مشترک دو پژوهشگرفرانسوی تاریخ قرون وسطی  درصفحه های 273-48 بشرح زیر مراجعه کرد:

Juifs et Chrétiens dans l'Orient Byzantin by Gilbert Dagron and Vincent Déroche 2010

دوپژوهشگر دیگر فرانسوی نیز نسخۀ یونانی دست نوشتۀ نامبرده را مورد پژوهش قرارداده اند:

La Didascalie de Jacob by R. Graffin and F. Nau 1983

برای مطالعۀ بیشتر میتوان به کتابشناسی درمورد روابط بین مسلمانان ومسیحیان، در صفحه های 119-117 کتاب زیربا عنوان 
Doctrina Jacobi Nuper Baptizati که دردسترس عموم است مراجعه نمود:

Christian-Moslem Relations, A Bibliographical History, Volume 1, Edited by David Thomas and Barbara Roggema 2009

توضیح کوتاهی درمورد تاریخچۀ آن قسمت از دست نویس مورد نظر در این نوشته:
دردورۀ حکمرانی هراکلیوس امپراتور روم شرقی به پایتختی بیزانس یا کنستانتین یا به عربی قسطنطنیه (استانبول کنونی)، به دستور امپراتور که مسیحی وپشتیبان ومدافع مسیحیت بود، فرمان داده شد تا کلیۀ یهودیان ساکن درقلمرو امپراتوری در آفریقا، به دین مسیح درآیند. یعقوب که یک یهودی بازرگان بود، در کارتاژ (تونس کنونی) به اجبار از یهودیت به مسیحیت تغییر دین داده وپس از تحقیق بیشتر درمورد مسیحیت، در سلک یکی از مسیحیان معتقد و مؤمن درمیآید و اقدام به تبلیغ وترویج مسیحیت درمیان یهودیان میکند. این دست نوشته حاصل تبلیغ وی از این آئین است که بصورت مناظره بین او و پسرعمویش ژوستوس ( Justus ) که یک یهودی مؤمن و معتقد بود وبه تورات تسلط کافی داشت، درحضور سایر یهودیان، درمیگیرد. توضیح آنکه در تاریخ 633 میلادی، آبراهام برادر ژوستوس که ساکن سزاریه بود (سزاریه درساحل مدیترانه و در اسرائیل کنونی واقع است) با خبر میشود که ارتش روم شرقی از تازیان ( Saracens )  (1) به رهبری پیغمبر نوظهوری شکست خورده وفرماندۀ آن کشته شده است. این خبر یهودیان ساکن فلسطین را به وجد آورده وبه آنها امید میدهد تا رهبر این اعراب در کسوت پیغمبرموعود، چنانچه در تورات وعدۀ ظهور او برای نجات قوم یهود داده شده است، بتواند یهودیان را ازظلم وستم رومیان نجات دهد. ضمن این مناظره، ژوستوس به خبر کشته شدن فرماندۀ رومی درمنطقه اشاره نموده و درادامه به اظهارات پیرمرد صاحب نظری ازاهالی سیکامینه ( Sykamina ) درپاسخ به سئوالی از آبراهام درمورد آن رهبر به عنوان پیغمبری که در عربستان ظهورکرده است، اشاره میکند. پیرمرد نامبرده درپاسخ به سوآل آبراهام راجع به پیغمبر مزبور، اظهار میدارد  « " آن مرد پیغمبری دروغین است، زیرا پیغمبران با شمشیر نمیآیند. درواقع این اعمال او جز ایجاد هرج ومرج نیست ومن معتقد به همان مسیح اولین که مسیحیان به عبادت او میپردازند، هستم که اکنون بجای آن پیامبر خدا، ما آمادۀ پذیرفتن  یک ضد مسیح میشویم..."  پس ازآن من، آبراهام، از کسانی که آن مرد رادیده بودند، شنیدم که هیچ گونه درستی و راستی دراعمال آن پیغمبرنما جزخونریزی نمیتوان یافت. او ادعا کرده کلید بهشت را در دست دارد که چنین ادعائی از جانب چنین فردی باورنکردنیست.» 

برمبنای پژوهشهای مورخین، این فرد بجز محمّد کس دیگری نمیتواند باشد. چون بجز او فرد دیگری در آن برهۀ زمانی درحجاز وعربستان دعوی پیغمبری نکرده بود.  مضافاً به اینکه این دست نویس تاریخ مرگ محمّد ازجانب مورخین اسلامی (سال دهم هجری مطابق با 632 میلادی در مقابل سال 634 میلادی که تاریخ این دست نویس است) را مورد تردید قرارمیدهد. البته بمنظور اجتناب ازترتیب تاریخی براساس استناد مورخین اسلامی، دراینجا همان سال 632 میلادی مربوط به مرگ محمّد را درنظر میگیریم. بهر حال، با ارائۀ مدارک تاریخی که درپی خواهدآمد، وجوداین فرد به عنوان محمّد پیغمبر اسلام محرز خواهدشد.

          2-  دست نویس دیگری بتاریخ 637 میلادی زیر عنوان

A Record of the Arab Conquest of Syria, AD 637

دردست است. این دست نویس شامل 25 سطر بوده ویادداشتی به خط سُریانی در حاشیۀ کتاب مقدس مسیحیان است.  نویسنده خود شاهد زندۀ نبرد بین تازیان وسپاهیان روم شرقی درنزدیکی شهر الجابیه (Gabitha) واقع در شمال رود یَرموک (Yarmuk) بوده است. طی این نبرد بسیاری از دهات ویران شده و بسیاری از احشام از سوی تازیان به غنیمت گرفته میشوند. دراین نبرد تازیان شکست سختی به رومیان وارد کرده وبنا به گفتۀ شاهد نامبرده تعداد 50,000 نفر از رومیان کشته شده وبسیاری از مردم به اسیری گرفتارمیشوند. این نبرد در تاریخ به نبرد یَرموک معروف است. به هر حال، در سطر 10 یادداشت نامبرده، از "عربهای محمّد" یادشده است که بسیاری ازمردم از سواحل قلیله تا محدودۀ دمشق را کشته یا به اسارت میگیرند.
دست نویس بالا که مربوط به پنج سال پس از مرگ محمّد بوده وتازیان را "عربهای محمّد" مینامد، مؤید آنست که درآن زمان نام محمّد به عنوان رهبرعربها که دست به کشت وکشتار دیگران میزد، درمیان مردم ساکن سرزمینهای مجاور عربستان، نامی شناخته شده بوده است.
این مدرک تاریخی را میتوان درصفحه های 4-1 ازپژوهش تاریخی زیر ملاخظه کرد:

The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles by A. Palmer (1993)

          3-  مدرک تاریخی دیگری که متعلق به سال 640 میلادی (8 سال پس از مرگ محمّد) میباشد، زیرعنوان Chronicle 640 است. مجدداً در صفحه های 18 و19 از نوشتۀ مزبور، به نبرد بین تازیان وسپاهیان روم شرقی در 20 کیلومتری غزه اشاره کرده و از تازیان به نام "اعراب محمّد" نام میبرد. این شاهد تاریخی را در صفحه های 5-24 پژوهش ردیف 2 بالا میتوان ملاحظه کرد.

          4- مدرک تاریخی دیگری که باز متعلق به سال 640 میلادی بوده و حکایت از هجوم تازیان به سرزمین مصر میکند، نیز دردست است. درصفحۀ 201،  فصل CXXI (121)، ردیف، 10 ، یوحنای نیکیو اسقف مصری شکوه سرمیدهد «...یوحنای نیکیو شکوه سر میدهد  « و اکنون بسیاری از مصریان که جزء مسیحیان دروغین بودند، به انکار آئین مقدس وروانبخش مسیحیت ارتدکس پرداخته وبه کسوت اسلام که برضد ارادۀ خداوندی بوده درآمده ودکترین جانوری بنام "محمّد" را پذیراشده اند. این جمع همگی دچار اشتباهند که با این بت پرستان همدست شده و برعلیه مسیحیان سلاح بدست گرفته اند...»

لازمست دربارۀ این مدرک توضیحاتی داده شود. متن انگلیسی این مدرک با عنوان زیر دردسترس عموم است:

The Chronicle of John, Bishop of Nikiu, by R.H. Charles (2007)

که ازمدرک هرمان زوتنبرگ ( 
Hermann Zotenberg ) از زبان حبشی ( Ge'ez ) به انگلیسی ترجمه شده است. طبق داده های تاریخی اصل این مدرک به یونانی بوده وسپس به عربی برگردانده شده وپس از آن درتاریخ 1602 میلادی به حبشی ترجمه شده است. درتاریخ 1916 میلادی، رابرت هنری چارلز، به عنوان دین شناس وپژوهشگر مدرک نامبرده را ازروی مدرک حبشی زوتنبرگ به انگلیسی برگردانده است. ازمدرک اصلی تنها دونسخه دردست است. یکی ازآنها در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا ودیگری در کتابخانۀ ملی فرانسه موجود میباشد.

          5-  مدرک تاریخی دیگربجامانده از مسیحیان مارونی بنام

The Maronite Chronicles AD 664

مربوط به 32 سال پس از درگذشت محمّد میباشد. بخشی از این مدرک مربوط به حکمرانی معاویه (معاویة ابن ابو سفیان) است. درمورد اشاره به محمّد، قسمت مورد نظر از صفحۀ 32 پژوهش ردیف 2 بالا به فارسی برگردانده میشود:

« درژوئیۀ همان سال (660 میلادی و 28 سال پس ازمرگ محمّد)، امیران وعربهای بیشماری گردهم آمده وبا بلند کردن دست راست با معاویه بیعت کردند. سپس دستور صادرشد که وی پادشاه کلیۀ سرزمینهای متصرفی بوده واطاعت از او لازمست...او در دمشق به تخت سلطنت نشست واز نشستن بر تخت سلطنت "محمّد" (درمدینه یا یثرب) خودداری کرد.»

          6-  مدرک تاریخی دیگری (60 سال پس ازدرگذشت محمّد) دربارۀ محمّد دردست است. این مدرک بنام

James of Edessa, AD 691/2

میباشد. در صفحۀ 37 پژوهش مندرج در ردیف 2، در جدولی که بصورت حرفه ای تدوین شده است، به نام محمّد اشاره شده است:

« محمد، اولین پادشاه عربها...»

وسپس درصفحۀ 39 (صفحه 326 مدرک اصلی) درسمت چپ جدول نامبرده توضیحی راجع به محمّد بشرح زیرمیدهد:

« ومحمّد برای تجارت به سرزمینهای فلسطین و عربستان و فنیقیه ( Phoenicia ) و طائر ( Tyrian ) میرفت.»

و باز مدارک تاریخی بسیاری ازمنابع غیرمسلمانان که ازاوائل قرن هشتم به بعد بجا مانده اند، به نام محمّد اشاره کرده اند. وجود مدارک تاریخی فوق مؤید آنست که لااقل از 2 سال بعد از مرگ محمّد، نام و شخصیت او درسرزمینهای خارج ازشبه جزیرۀ عربستان به عنوان رهبری که جنگ و خونریزی را سرلوحۀ خودقرارداده، شناخته شده بود. بنابراین ادعاهای اولیگ وکالیش ( 
Muhammad Sven Kalisch ) ودیگران درمورد عدم وجود محمّد تاریخی، ادعاهائی بی پایه واساس اند. مضافاً به اینکه مدارک وشواهد پیش گفته دلالت بر این واقعیت دارند که براساس روایتهای بجامانده از سوی مسیحیان، صدراسلام وحتی درزنده بودن محمّد با جنگ وخونریزی بسیارهمراه بوده است.

1- Saracen اولین بار در قرن دوم میلادی در جغرافیای بطلمیوس ذکر شده که اشاره به Sarakene که منطقه ای واقع در شمال شبه جزیرۀ سینا است میکند. همچنین، بطلمیوس از مردمی بنام Sarakenoi یاد میکند که درشمال غربی شبه جزیرۀ عربستان ودرمجاورت صحرای سینا زندگی میکرده اند. ولی نیلوس راهب که درقرن چهارم میلادی در صومعه ای در صحرای سینا میزیسته، از این مردمان به عنوان راهزنان سرگردنه نام میبرد که جز خونریزی وقتل کاروانیان  وغارت و چپاول اموال آنها کار دیگری نمیکردند. از همین رو این نویسنده واژۀ Saracen رامعادل کلام فردوسی که تازی نامیده است، بکاربرده است. توضیح آنکه در ویکیپدیای فارسی Saracens را شرقیون ترجمه کرده است که معادل واژۀ نامبرده نمیتواند تلقی شود. زیرا شامل کلیۀ مردمان وحتی ایرانیان و اهالی قفقاز وغیره میشود که در شرق قلمروی امپراتوری روم زیست میکرده اند واین با نظر بطلمیوس که اولین کسی بوده که این واژه را بکاربرده و اشاره به اهالی ساکن در شمال شبه جزیرۀ سینا یا درمجاورت آن کرده است، مطابقت نمیکند.