۱۳۹۴ شهریور ۸, یکشنبه



اسلام اصلاح ناپذیراست!

علی کبیری
مدتیست عده ای ازطلبه ها وحجت الاسلامهای مستفرنگ (دستاربندان فرنگ نشین) صادره ازحوزۀ اسلامی قم ونجف ونیز حجت الاسلامهای بی عمامۀ روشنفکرنما که در رشتۀ علوم اسلامی!! از دانشگاههای غربی فارغ التحصیل شده اند، درمواجهه با بدکاریهای روزمرۀ دستاربندان مسلمان جمهوری اسلامی ونیزقتل وغارت وتجاوز به مال وناموس دگر اندیشان ازسوی مسلمانان افراطی، با تظاهر به اینکه قادرهستند اسلام درحال مرگ درکشورمارا اصلاح کنند، به انواع واقسام روشهای نخ نما متوسل شده اند ومدعی هستند که توانائی دارند مردم ما را ازاین بلای مهیب حکومت جمهوری من درآوردی اسلامی که براثرناآگاهی برمردم نازل شده است، نجات دهند. این جمع درابتدای امر با نقاب روشنفکران دینی ظاهرشده وکوشش کردند تا افرادی که دچار عقده درمقابل  واژۀ روشنفکر هستند را با حرفهای پوچ وبی معنی، فریب دهند. هنگامی که اینان با واکنش روشنگران مواجه شده وبه مردم نشان داده شد که دو واژۀ "روشنفکر" و "دین" غیر قابل همزیستی بوده و کلاهی گشادترازحکومت خدعه وفریب اسلامی از جانب خمینی است، شخصیتشان درمقابل مردم رنگ باخته ودر حرکت بعدی تغییر چهره داده و بانقاب اصلاحگران و نواندیشان دینی به صحنه برگشتند. ولی درواقع این جمع به نجات مردم وقعی ننهاده و فقط درپی نجات اسلام عزیز از مرگ محتوم باامید احیای دوبارۀ آن دردرازمدت، هستند. منتها اینان به این واقعیت توجه ندارند که اینک 1400 سال از قرن هفتم  وعصر مسافرت با شتر و چارپا گذشته است. اکنون ما دردنیای وسائل نقلیه باسرعت چند برابرسرعت صوت ونیز در عصراینترنت که بزرگترین انقلاب درتاریخ بشرمیباشد، زندگی میکنیم. دراین عصر دیگر نمی توان نسل امروزی را به آسانی تحمیق کرده و با چپاندن خرافات وموهومات هزاران سال پیش درمغز وروح آنها وبا بازی باکلمات، این نسل را همچون نسلهای گذشته برده وار درخدمت دکانداران دین قرارداد. این نوشته بااستناد به قرآن که ذات اسلام درآن نهفته است، نشان میدهد که اینان جز"اهریمنان نقابدار" نیستند و دنباله روی از این جمع فریبکار، مردم مارا به ناکجاآباد دیگری خواهد کشاند.
هنگامی که این جمع با شعار اصلاحات دینی زیر نقاب اصلاحگران یانواندیشان دینی به میدان میآیند، روشنگران به درستی متوجه میشوند که اگر دین نقصی نداشته باشد، پس به اصلاحات مورد ادعای اینان نیز نیازی ندارد. بنابراین، اسلام ازنظر اصلاحگران ونواندیشان دینی دارای نقص است که اینان اکنون برای اصلاح آن به پا خاسته اند، چون درنتیجۀ نقص اسلام وحکومت اسلامی متکی به آن است که ملت ومملکتی به چنین روزگار زارونزاری افتاده است. ضمناً روشنگران بخوبی به این واقعیت آگاهی دارند که نقص اسلام، نقصی ساختاریست و اگر یک سیستم دارای نقص ساختاری باشد، با توسل به روش اصلاحگری ورنگ وروغن زدن به ظاهر آن نمیتوان سیستم را کارآمدکرد. دیگر اینکه، ارباب دین ودینکاران که بقایشان به وجود همچه سیستم کهنه ای بستگی دارد، اجازه نخواهند داد تا این سیستم حتی بطور جزئی دستکاری شود. اما مهم ترین مشکل لاینحلی که درمقابل اصلاحگران دینی همچون یک دیوار بتونی مستحکم ایستاده است، خصلت و ذات اسلام است که هرگونه تظاهر به اصلاحی را از بیرون غیرممکن ساخته واینان را نزد مردم بی اعتبار میسازد.

حال به اختصار به بررسی اسلام وعدم اصلاح پذیری آن می پردازیم. به منظور حلّ هر مسأله ای، باید پیش از همه صورت مسأله را بدرستی متوجه شد. درمورد اسلام نیز چنین است. حال به بینیم که اسلام دراصل چه پدیده ای است؟  اسلام برپایۀ قرآن بوده وقرآن شامل مجموعۀ دستورات وقوانینی است که از سوی محمّد به نام الله به آن جنبۀ الاهیت داده شده وبرآن اساس امپراتوری اسلامی ایجاد شده است. بنابراین، هدف از ظهوراسلام از جانب محمّد وترویج آن از سوی خلفای راشدین، ایجاد امپراتوری اسلامی زیرِ سیطرۀ اعراب بادیه نشین جزیرة العرب بوده است. باتوجه به صدراسلام، تشکیل حکومت از جانب محمّد، ادامۀ حکومت توسط جانشینان او به عنوان خلفای راشدین، وحکومتهای امویان وعباسیان، این واقعیت احراز میشود که رهبران اسلامی باداعیۀ نمایندگی الله برروی زمین، از بدو تولد اسلام همگی قصد حکمرانی داشته و به ضرب شمشیر وجنگهای رقابتی متعدد بین خودشان وخون وخونریزی از مردمان سرزمینهای دیگر و ویرانی شهرهای آباد، به ترویج آن پرداخته اند. دراین مورد میتوان به اسناد ومدارک تاریخی فراوان ازجانب مورخین مسلمان وغیر مسلمان، اشاره کرد.
درمورد جنگهای محمّد میتوان به عنوان نمونه به مغازی (جنگها) ی پیغمبر نوشتۀ محمّد ابن عُمر واقدی، ودرمورد جنگهای جانشینانش به تاریخ طبری، مراجعه کرد. اما بجز مورخین اسلامی، اکنون ما به اسناد مورخین مسیحی نیز دسترسی داریم که به عنوان نمونه میتوان به La Didascalie de Jacob به تاریخ 634 میلادی (2سال پس ازمرگ محمّد) مربوط به معروفیت شخصیت خونریز محمّد درخارج از شبه جزیرۀ عربی،

A Record of the Arab Conquest of Syria, AD 637 (به تاریخ 637 میلادی) در دورۀ عُمر،

 The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles by A. Palmer (1993) ، صص 4-1 (640 میلادی)

ومدارک بجا ماندۀ تاریخی بسیاردیگری، اشاره کرد.

براساس نمونه هائی از مدارک تاریخی نوشتۀ مورخین اسلامی وغیراسلامی، چنین نتیجه میشود که اسلام اولیه باادعای پیام آوری ازجانب الله،  فقط وفقط برای کشورگشائی و ایجاد سلطۀ اعراب بدوی جزیرة العرب برشهرنشینان آنجا ومردمان دیگر بوده وکارآئی دیگری درصدر اسلام نداشته است. در نتیجۀ کشورگشائی مسلمانان صدر اسلام، مردمان بسیاری کشته، به زنان ودختران بسیاری تجاوز جنسی شده ویا به کنیزی برده شده اند، مردان بسیاری نیز به بردگی گرفتار شده، شهرهای آباد بسیاری به ویرانی کشیده شده واموال مردم به یغما رفته اند. به همین سبب است که مورخین غیراسلامی، قرن هفتم میلادی را که مقارن با سلطۀ اعراب بر سرزمینهای دگر میباشد، "قرن سیاه" نامیده اند. مضافاً به اینکه باید درنظرداشت که تا اوائل قرن بیستم نیز امپراتوری اسلامی به سرکردگی عثمانیها از مرزهای ایران تا شمال آفریقا و جنوب اروپا، ادامه داشته وبجز فقر وادبار وبدبختی برای مردمان سرزمینهای متصرفی از جانب خلفای عثمانی به نمایندگی ازسوی الله، نفع دیگری عاید آنها نشده است. هم اکنون نیز اردوغان بااعمال و رفتار خود ونیز شعارهای ریز ودرشتش، داعیۀ برقراری حکومت عثمانیها وکشورگشائی پادشاهان عثمانی را درسردارد. ودیگر نمونه های حاضراز جمله حکومتهای وهابی عربستان وحکومت اسلامی ایران وطالبان درافغانستان هستند که درپراکندن جوّ وحشت وتروریسم وپایمال کردن حقوق بشر، شهرۀ آفاقند. گروههای دیگر نظیر داعش، النصره، الشباب، بوکوحرام واخوان المسلمین درکشورهای عربی و آفریقائی ومصرنیز کوشش دارند تاحکومتهائی همسان حکومتهای مسلمانان درصدراسلام برپادارند. این گروهها به درستی نمونه های درستی ازنومسلمانان صدراسلام هستند. آنها باآتش زدن کتابخانه ها، انهدام شهرها، قتل وغارت اموال، به اسیری بردن مردم دیندار دیگر، به کنیزی گرفتن زنان ودختران مناطق متصرفی وتجاوز به عنف به آنها...مشغول اجرای فرامین ودستورات اسلام درقرآن بوده و نمونه های زنده ای از مسلمانان صدر اسلام درقرن 21 بشمارمیروند.  

از سوی دیگر، درتحلیل و برخورد بااسلام از سوی منتقدین، یک اشتباه اساسی وجود دارد، و آن اشتباه اینست که مبنارا بر این اصل قرارمیدهند که اسلام یک دین الهی است. درنتیجه، هنگامی که دراستدلالی، پیش فرض اشتباه باشد، نتیجه نیز اشتباه خواهد بود. به همین سبب لازمست منتقدین با دیدِ ژرف تری با اسلام به عنوان یک پدیدۀ غیر دینی وغیر الهی برخورد کنند.

اسلام برمبنای قرآن بوجود آمده وقرآن مجموعه دستوراتی برای حکومت کردن مسلمین است. بنابراین، قانون اساسی اسلام نیز همین قرآن است.  منتها، محمّد و خلفای راشدین، با توسل به وحی و اوامر رسیده از عالم غیب، این قانون اساسی را در لفافۀ سخنان و دستورات الهی مطرح کرده اند تا ترویج اسلام آسانتر و حکومت بر مناطق تحت تصرف سهل تر باشد. به شهادت تاریخ وطبق نوشته های قرآن، همانطور که محمّد وخلفای راشدین در  صدر اسلام عمل میکردند،  سه راه درمقابل غیر مسلمانان قرار میدادند: یا باید اسلام را بدون هرگونه امّا واگر از قبل می پذیرفتند، یا به محمد وخلفاء جزیه (خراج) برای زنده ماندن ونگهداری املاک واموال خود می پرداختند ویا به جنگ و کشته شدن وویرانی خانه وکاشانه هایشان تن درمیدادند، که از نظر خِرَد وعرف، روشی غیر منطقی و مغلطه آمیز و چیزی جز توسل محمّد وخلفاء به روش "تحمیل ودیکته کردن شرائط غالب به مغلوب ونه ایجاد رابطۀ انسان باانسان بر مبنای خواست پروردگاری بود که حقوق هرانسانی را صرفنظر از اعتقادش باید ملحوظ می شمرد."
بر مبنای استدلال بالا، آیه ها وسوره های قرآن را میتوان به چهار بخش دسته بندی کرد که بنا به ادعای محمّد پیغمبر اسلام وجانشینان ونایبانشان، تمام اینها از جانب اللّه صادرشده اند:
1- سوره ها وآیه های دیپلوماتیک وغیر جنگی، که اینها به نوبۀ خود به دو دسته تقسیم میشوند:

الف - پند واندرز به نومسلمانان تا چگونه باهم رفتارکرده وبه حقوق همدیگر احترام بگذارند.

ب - پیامهای صلح آمیز و دیپلوماتیک به مردمان دیندارغیرمسلمان که سرزمین هایشان مورد هجوم قرارگرفته بود تا با نومسلمانان قبل از شروع به جنگیدن و بدون درگیری نظامی کناربیایند. البته طبق دستورات قرآن، بعداز قبول اسلام توسط آنان یا باقبول پرداخت جزیه میتوانستند به دین خود و درسرزمیهای خودباقی بمانند ولی درصورت عدم پرداخت جزیه، میبایستی اموال ودارائیهایشان را به نومسلمانان تقدیم کرده واز سرزمینشان به جای دیگری کوچ میکردند.

2- دستورات سیاسی به نومسلمانان برای ادارۀ سرزمینهای متصرفی.
3-  دستورات نظامی تا چگونه نافرمانان و گردن کشان و مردمی که تسلیم نومسلمانان نمیشوند، را قلع وقمع کرده وبه اطاعت وادارند.
4- جعل قصص وافسانه های کتاب عهد عتیق یهودیان و مسیحیان برای به کرسی نشاندن دستورات ساختگی الله.

در سه مورد اول پیش گفته، اللّه دارای دو چهرۀ متفاوت است: چهرۀ اول نشان از الله ای میکند که بسیارمهربان و دلسوز وبخشاینده است. این الله به عنوان پروردگاری معرفی شده است که با بندگان فرمانبردار وباایمان خود و دیگرانی که به بندگی وعبودیت اوتن درداده اند با شفقت ومهربانی رفتارمیکند.  چهرۀ دوّم اللّه نشان از اللّه ای دارد که خشن، بیرحم، غدّار، عصبانی و انتقامجو میباشد. این چهرۀ الله برای انتقام گرفتن از کسانیست که به عبودیت اوتن درنمیدهند. دو چهرۀ بالای الله را مجتهدان و مفسرین قرآن به دودسته از سوره ها، به عنوان سوره های مکّی وسوره های مدنی، تقسیم کرده و استدلال کرده اند که سوره های مکّی قبل از هجرت (فرار) محمّد از مکه به یثرب (مدینه) بوده وسوره های مدنی بعد از فرار وی از مکه به مدینه از طرف اللّه نازل شده اند.  ولی با تحلیل سوره های فوق الذکر میتوان عدم درستی ادعاهای مجتهدان ومفسران قرآن را به اثبات رساند.

مضافاً به اینکه تاریخ اسلام قبل از دست اندازی نو مسلمانان به سرزمینهای خارج از شبه جزیرۀ عربی و وقایع مربوط به آن را که از جانب پژوهشگران غربی ناشناخته قلمداد شده اند، باید با تحلیل تاریخی آیه ها وسوره های قرآن روشن نمود. به عنوان مثال، سورۀ الطارق است که اینجانب در مقالۀ "پژوهشی درصدر اسلام - مسلمانان اولیه چه کسانی بودند؟" نشان دادم که این سوره مربوط به چه دوران و به چه مکانهائی بوده است، یا بااستناد به قرآن درمقالۀ مستند " اسلام برای چه قومی آمده است؟" به درستی نشان داده ام که اسلام فقط وفقط برای اعراب بدوی مکه وحومۀ آن آمده بود. یا به عنوان نمونه، تحلیل وروانکاوی شخص محمّد درمورد علاقۀ بی حدّ او نسبت به برقراری رابطۀ جنسی بازنان از راه تحلیل آیه های 36 و37 و51 از احزاب و نیز آیه های 1 از تحریم  وحتی دستورات الله در آیۀ 50 ازاحزاب راجع به مقاربت محمّد با زنان ودختران وکنیزانی که در جنگهابه غنیمت گرفته بود، صرفنظر ازاینکه متأهل بودند یاخیر ونیزمجاز کردن الله محمّد را درهم خوابگی با دخترعموها و دخترعمه ‏ها و دختردائیها و دخترخاله ‏هائی که همراه او از مکه به مدینه مهاجرت كرده بودند. توجه به این نکته لازمست که درهرموردی که پیش میآمد، محمّد همچون آخوندهای حکومت اسلامی دست درجیب گشاد قبایش کرده و آیه ای برای توجیه وضع موجود ازجانب الله ارائه میداد. ( نگاهی دیگر به اسلام )

در مقابل آیه هائی که در بالا آمد، گروههای جدیدی هم به نام روشنفکران مذهبی، ادعا میکنند که کوشش برآن دارند تا قوانین ظالمانه ی اسلامی را تعدیل نموده و شرائطی را ایجاد کنند تا مسلمانان شیعه ودگر اندیشان بتوانند در کنارهم در صلح وصفا زندگی کنند. اینان مدعی آن هستند که آیه های قرآن به چهارگروه تقسیم میشوند: محکمات، متشابهات، ناسخ ومنسوخ.

در مورد آیه هائی از گروه محکمات ومتشابهات، اینان به آیه ی 7 از سوره ی آل عمران از قرآن استناد میکنند. آیه ی مزبور به شرح زیراست:

وَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ

اوست كسى كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره ‏اى از آن آيات محكم [صريح و روشن] است آنها اساس كتابند و پاره‏اى ديگر متشابهاتند [كه تاويل‏ پذيرند] اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏ جويى و طلب تاويل آن به دلخواه خود از متشابه آن پيروى مى‏كنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشه ‏داران در دانش كسى نمى‏داند آنان كه میگويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏شود

آیه ی بالا را آخوندها این طور تفسیر میکنند که:

« مراد از آیات محکم، آیاتی است [هستند] که در معنی آنها یک نوع صراحت وجود دارد که خواننده بدون تردید واشتباه به معنای آنها پی می برد مثل همین آیه که می فرماید: آیات قرآن بر دو دسته محکم و متشابه هستند، که آیه دلالتی صریح بر معنی خود دارد. و هر کسی که آیه را بخواند وبا لغت عربی آشنا باشد بدون تردید معنی آنرا متوجه می شود. اما آیات متشابه، آیاتی هستند که مقصود از آن برای شنونده روشن نیست. وچنان نیست که شنونده به محض شنیدن، معنی آنرا درک کند. بلکه در این که منظور چیست؟، تردید دارد و تردیدش وقتی برطرف میشود که به آیات محکم رجوع نموده و به کمک آنها معنای آیات متشابه را مشخص کند، و درنتیجه همان آیات متشابه نیز محکم میشوند. پس آیات محکم خود به خود محکم هستند و آیات متشابه، بوسیله ی آیات محکم، محکم میشوند.

 از ترجمه شریفه و توضیحات مشخص شد که آیات محکم و متشابه در اختیارو دردسترس قرار دارند ولی اینطور نیست که این دوازهم جدا باشند بلکه با مراجعه و توجه به معانی آنها می فهمیم که کدام محکم و کدام متشابه است.»                                                       

http://www.hawzah.net/FA/questionview.html?QuestionID=2510

عده ی دیگری از آخوندها اینگونه آیه ی بالا را تفسیر میکنند که

« "محکمات‌" آيات‌ِ روشني هستند که جاي هیچگونه انکار و توجيه و سوءاستفاده در آن نيست‌; امّا "متشابهات‌" به دليل بالا بودن سطح مطلب يا گفتگو درباره عوالمي که از دسترس ما بيرون است‌; مانند علم غيب‌، جهان رستاخيز و صفات خداوند متعال و... که فهم معناي نهايي و اسرار و پي‌بردن به کنه حقيقت آن‌ها، به سرمايه ی خاص علمي نياز دارد و خداوند متعال مي‌فرمايد: فقط خداوند و راسخان در علم‌، اسرار اين آيات را مي‌دانند و براي مردم تشريح مي‌کنند. راسخان در علم عبارتند از: پيامبر و امامان‌: که از همه اسرار اين آيات آگاهند و علما و دانشمندان راستين ـ که به موازين‌، احکام‌، عقايد شرعي و به روش تأويل متشابهات آشنايي کافي دارند ـ و هر يک‌، به اندازه دانش خود از اين آيات چيزي مي‌فهمند و براي مردم تشريح مي‌کنند و همين حقيقت است که مردم را براي درک اسرار قرآن به دنبال معلمان الهي و علماي ديني مي‌کشاند; بنابراين‌، در برخورد با متشابهات‌، بايد به احاديث و تفاسير علماي راستين مراجعه کرد »

http://www.askquran.ir/thread590.html                  

بنا به دوتأویل بالا، تفسیر آخوندها از قرآن براین پایه است که برای درک آیه های آن نیازحتمی به وجود آنان میباشد. در حالی که تفسیر آنان در تناقض آشکار با آیه ی 17 از سوره ی قمر میباشد:

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ
وبدون ترديد قرآن را برای متوجه شدن آسان كرديم، آيا كسی هست كه متوجه شود؟

نتیجه آنکه براساس آیۀ 17 از سورۀ قمر،  مفاد نوشته های قرآن همانهائیست که دیده وخوانده میشوند ودرک قرآن چنان آسان است که سوره ها وآیه های آن نیازی به تفسیر وتأویل ندارند. پس بر این اساس وجود آخوند وملا برای فهماندن نوشته های قرآن، امری زائد است.

طرفداران وجود آیه های ناسخ ومنسوخ (بخصوص نواندیشان شیعه مذهب وعده ی زیادی از مفتیان سنی) عقیده دارند حکمی که از سوی خداوند تشریع میشود، گاهی هدف از تشریع آن قانون، اجرا شدنش مورد نظر نیست، بلکه محک یا آزمودن افراد است. پس بر این مبنا، نسخ آیه بی مانع است. مضافاً به اینکه ممکنست حکم خداوند از روی مصلحت بوده و موقتی باشد، که پس از انقضای مدت، نسخ میگردد. معهذا درحالیکه 1400 سالی از عمردین اسلام میگذرد، آیه ها وسوره های قرآن همانطوری که از ابتدا بوده اند، دست نخورده باقی مانده اند.

باوجود این، چون در کشور ما نوع حکومت اسلامی برمبنای شیعه ی اثناعشری است، بنابراین حکم قطعی را مجتهدین شیعه صادر کرده وحکم آنان بمثابه قانون است. تا آنجائی که این نویسنده تحقیق کرده است، کلیه ی مجتهدین شیعه وحتی آیت الله العظماء ابوالقاسم خوئی که نظرات وتفسیرهای قرآنی او در کتاب "البيان في تفسير القرآن" آمده ومورد استناد سایرین است، وجود آیه های ناسخ ومنسوخ را در قرآن کتمان میکنند. بر اساس تفسیر اینان، آیه های ناسخ ومنسوخ در قرآن وجود نداشته وتمام سوره ها وآیه های قرآن بجز یک آیه ی کم اهمیت، بدون کم وکاست برای تمام قرون قابل اجرا هستند.

ملاحظه میشود که در جمهوری اسلامی مبتنی بر مذهب شیعه، آیه هائی همچون ناسخ ومنسوخ وجود ندارند وبنابراین وعده وعیدهای نواندیشان به اصطلاح مذهبی نیز درهمان چهارچوب وعده ووعید باقی مانده و انتظار برای تحقق آن وعده ووعیدها نیزامری بیهوده است.

نتیجه آنکه، دکانداران دین بر اساس استدلال بالا، محکم بر سر جای خودشان نشسته و امیدی به اصلاح قوانینی که بر مبنای آیه ها وسوره های قرآن درست شده اند، در راستای محترم شمردن حقوق دگر اندیشان وتغییر وضع کنونی، نیست. مضافاً به اینکه حتی نمیتوان به وعده ووعیدهای نواندیشان دینی دائر بر اصلاح قوانین موجود نیز امیدواربود.  "پس لازمست تا دگر اندیشان نه تنها دردام متظاهرین اصلاح طلبی مذهبی و نو اندیشان دینی گرفتارنشوند، بلکه به وعده و وعیدهای آخوندهای بظاهر جداشده ازجمهوری اسلامی نیز اعتماد نکرده و راه خودرا از آنان جدا نمایند."

نتیجه آنکه اسلام قابلیت اصلاح شدن ندارد و مدعیان نواندیشی دینی نمیتوانند با استناد به آیه هائی که به منظور تنظیم روابط مسلمانان با همدیگر ویا رفتار مسلمانان با نومسلمانان به وجودآمده، این ادعا را که اسلام اصلاح پذیر است، به اثبات برسانند. درواقع، آن دسته از آیه های قرآن که به صورت احکامی روابط مسلمانان با دگر اندیشان را بطور واضح و روشن معین میکنند، باید مد نظرقراردهند. (به عنوان نمونه توبه/80، توبه/73، انفال/60، نساء/56، نساء/89، انفال/39، نساء/76، انفال/12 و غیره...)   این آیه ها مشی بیرونی مسلمانان با غیر مسلمانان را مشخص کرده اند و جزء ذات تغییر ناپذیر اسلامند. هرتوجیه دیگری از احکام قرآن درمورد انسانی جلوه دادن روابط مسلمان با غیر مسلمان، چیزی جز خدعه وفریب نمیباشد. بااستناد به دلائل بالااست که اسلام غیر قابل اصلاح بوده و بادمکراسی وسکولاریسم ونیزبه رسمیت شناختن حقوق دگراندیشان نیز میانه ای ندارد.

۱ نظر:

  1. درود جناب کبیری، باور بفرمایید جناب کبیری این اسلام با این احکامش، خود انچنان گویا و واضح است که نیازی به آنهمه تحقیق و تفحص نیست. اگر کسی اندک عفلی دارا باشد و سوره ی جن را بخواند، پی به افسانه بودنش میبرد.

    با درود سالم و پایدار بمانید

    پاسخحذف